خاطرات تاج‌السلطنه


خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱۵)
قیمت این دختر چند است؟

«مرا به حیاط‌خلوتی بُرده، مشغول آرایش شدند. زیر زحمت بَزَک و سنگینی جواهرات، نزدیک به مرگ بودم. دستۀ کوچکی از مطرب‌ها و رقاص‌ها مشغول نوازندگی بودند. تقریباً هزار خوانچه اقسام شیرینی‌ها و میوه‌ها با چندین سینی طلای پُر از جواهرات الوان برای این شیرینی‌خوران تهیه کرده، با موزیک، اِجماعِ غریبی از اُمرا، صاحبان منصب و اشراف آورده و یک دور در حیاط بزرگ گردش کرده، به منزل ما آوردند. این جمعیّت باید مخصوصاً خیلی آهسته و ملایم حرکت کند، برای این‌که مدعوین تمام اشیاء را به‌دقّت تماشا کرده، مخصوصاً بدانند برای عروس چه آورده‌اند و قیمت این دختر چند است!»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱۴)
مادر روحانی من: انیس‌الدوله

در این بخش، تاج‌‌السلطنه از انیس‌الدوله، مادر روحانی خود می‌گوید: «در این تاریخ که من مذاکره می‌کنم، او تقریباً سی‌ساله، قدی متوسط، خیلی ساده، آرام، باوقار، سبزه، با صورت معمولی، بلکه یک‌قدری هم زشت، لیکن خیلی بااقتدار بود. تمامِ زن‌های سُفرای خارجه به منزلِ او پذیرفته شده، در اعیاد و مواقع رسمی، به‌حضور می‌رفتند. و این خانمِ بزرگِ محترم اولاد نداشت و مرا برای خود «اولاد» خطاب کرده، مهر مخصوصی نسبت به من داشت. و همین‌ قِسم، جمیع خانواده‌های محترم و نجیب و زن‌های وزرا و اُمرا به منزل او پذیرفته می‌شدند. و تمامِ عرایض اغلب به‌توسط او انجام گرفته، در حضور سلطان، عرض و قبول می‌شد.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱۳)
«این بچه است و قابلِ شوهر نیست!»

در این بخش از خاطرات تاج‌‌السلطنه شرح به خواستگاری آمدن ملیجک و مخالفت مادر و درگیری او با شاه را می‌شنویم، و شرح خوابی که او در شب نامزدکنان می‌بیند. «در عالم خواب، دیدم صحرای وسیعی را که در او، انواع و اقسام اشخاص مختلف در گردش و تفرّج هستند و من‌هم غرق جواهر و لباس‌های فاخر، مشغول گردش. کم‌کم این مردم به من هجوم آورده، تمام زینت‌ها و جواهرات مرا یک‌یک برداشته، مرا عریان گذاشتند و من مانند کبوتر مظلومی که در چنگ شاهین گرفتار شده باشد، در دست این مردم اسیر بودم. بال و پر مرا یک‌یک کشیده، بردند. از وحشت، از خواب بیدار شده، دوباره شروع به گریه کردم..»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱۲)
«آمد به سرم از آن‌چه می‌ترسیدم»

«بدین منوال، یک سال درس خواندم تا سنّم به هشت‌سالگی رسید. اغلب می‌شنیدم که دده‌جان، عمه‌جان و ننه‌جان از عروسی من صحبت می‌کنند و مایل هستند که خیلی زود مرا به شوهر داده، خلعت‌ها بگیرند و شیرینی‌ها بخورند. اغلب عوض قصه و حکایت، صحبت عروسی بود و دستورِالعمل زندگی آتیه. و من‌هم با یک دقتی گوش کرده، خوب در مُخیلۀ خود ثبت و ضبط می‌نمودم. مثلاً ازجمله به‌قدری شوهر آتیۀ مرا در نظرم پست کرده بودند که این را یک‌نوع بازی و اسباب تفریح برای خود می‌دانستم. تا این‌که بدبختانه، آمد به سرم از آن‌چه می‌ترسیدم.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱۱)
فتیله و باروت در مکتب‌خانۀ سلطنتی

«این معلم جوان و خوش‌بُنیه بود و هیچ‌وقت ناخوش نمی‌شد. یک روز جمعه، به غلام‌بچه‌های همبازی خود گفتم: «اگر شما کاری بکنید که معلم ما چند روزی بستری و ناخوش بشود، من به شما از اسباب‌بازی‌های خود یک قسمت عمده خواهم داد.» این‌ها هم قبول کردند و قرار دادند که تدبیری کرده، او را اذیّت کنند. یکی از غلام‌بچه‌ها که عباس‌خان نام داشت، باروت زیادی گرفته در زیر معلم تا درِ اتاق، فتیله گذاشت. وقتی خواستیم برای ناهار مرخص شویم، سرِ فتیله را آتش می‌زند. معلم بیچارۀ از همه‌جا بی‌اطلاع، دوباره روی تُشکِ خود می‌نشیند، که ناگاه . . .»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱۰)
زنان در بالماسکه‌ی قجری

«این خانم‌ها اغلب، دو‌نفر سه‌نفر، با یکدیگر دوست و رفیق بودند. اغلب روزها را به مهمانی و نوعی بازی می‌گذراندند؛ صورت‌های مختلف اَلوان مضحکی از مقوا درست می‌کردند و با صحبت و خنده، روز را به شام می‌رساندند. و تمام، مذهبی و مقیّد به روزه و نماز بودند. همیشه میل داشتند در تزئین و لباس بر یکدیگر سبقت داشته، خود را فوق‌العاده جلوه داده، جلب نظر شاهانه را بنمایند. عصرها، هر روزه و بالاستمرار، دو سه ساعتی را مشغول توالت و لباس‌های رنگارنگ بوده، خود را مثل ربّ‌النوع‌ها می‌ساخته و به حضور سلطان می‌رفتند.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۹)
اینک ملیجک، نور چشم قبلۀ عالم

«این طفل تقریباً کور، یعنی اتصالِ چشم‌هایش به‌واسطۀ درد زیاد، سرخ و مکروه بود. باوجود تمام تزئینات سلطنتی و تشریفات درباری، باز زیاد کثیف بود. رنگی سبزه و صورتی غیرمطبوع و قدّی بی‌اندازه کوتاه داشت. و از آن‌جا که طبیعت نخواسته بود این طفلِ عزیز از او گِله‌مند باشد، زبانش هم لال و کلماتش غیرِمفهوم بود. ابداً تحصیل و سواد نداشت؛ از تربیت و تمّدن اسمی نشنیده بود. بیست سی نفر از بچه‌ها و پسران اواسط‌الناس همبازی و به‌اصطلاح عالی‌تر، غلام‌بچه داشت.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۸)
آه، اگر این پدر تاج‌دار من

تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه قاجار در هشتمین بخش از خاطرات خود، در انتقاد از شاه، صریح‌تر می‌شود و می‌نویسد: «اگر این پدر تاج‌دار من خود را وقف عالم انسانیّت و ترقی ملّت خود و معارف و صنایع می‌نمود، چقدر بهتر بود. و اگر آن‌قدر زن‌ها را دوست نمی‌داشت و آلوده به لذایذ دنیَوی نشده بود، تمام ساعات عمر مشغول سیاست مملکت و ترویج زراعت و فلاحت می‌شد، چقدر امروز به حال ما مفید بود! افسوس! که در آن عصر و زمان، تمام غرق غفلت بوده و بویی از انسانیّت به مشام‌شان نرسیده و به‌قدری آلوده به رذائل و بدی‌ها بودند که قرن‌ها خرابی به‌یادگار گذاشته‌اند که اصلاح‌پذیر نیست.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۷)
اندر اخبار آن خیل در اندرون نشسته

«اعلی‌حضرت پدر تاج‌دار من هشتاد زن و کنیز داشت. هرکدام ده الی بیست کُلفَت و مستخدم داشتند. عدۀ زن‌های حرمسرا به پانصد، بلکه شش‌صد نفر می‌رسید و همه‌روزه هم یا خانم‌ها یا کلفت‌ها و خدمه‌ها از اقوام و عشایر خود جماعتی را می‌پذیرفتند و هر روز، بالاستمرار، در حرمسرا تقریباً هشت‌صد نُه‌صد نفر زن موجود بود.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۶)
حرمسرا و اندرونی‌های پدرم

«این سرای واقع شده بود در میان شهر که با یک حدودی محدود، و او را اَرک می‌نامیدند. حیاط خیلی بزرگ و وسیعی به‌فُرمِ صد سال پیش ساخته شده بود. تمام اطراف این عمارت، شرق و غرب، جنوب و شمالش، ساخته شده بود از اتاق‌های مُتصل به‌هم. در وسط این حیاط، عمارتی بود سه‌مرتبه که با یک نردۀ آهنین آبی‌رنگ از حیاط مُجزا شده بود. این عمارت که آن را «خوابگاه» می‌نامیدند و مخصوصِ پدرم بود، سپرده شده بود به آغانوری‌خانِ خواجه که درواقع معاونِ اعتماد‌الحَرَم بود. و همین‌طور تمامِ کلیدهای عمارت سلطنتی و درب‌های حَرَم، از اندرون و بیرون، سپرده به این خواجه بود.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۵)
کلمات مقدسۀ ژول سیمون

«هر اصلاح‌طلب وطن‌دوستی که می‌خواهد معایب کار را رفع کرده، هیأت جامعۀ خود را به مراتب کمال برسانَد، باید بداند کلمات مقدسۀ آزادی، برابری، برادری و دادگری با آن‌همه تأثیرات دلپذیر که متضمن آن است، وقتی مقرون به فایده می‌شود و نتیجه می‌دهد که اساس آن استوار باشد. از همۀ این اقدامات چه نتیجه‌ای به‌دست می‌آید؟ خوشبختی و آبادی.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۴)
راهی برای اصلاح حقیقی

«اول‌فریضۀ هر مادری تهذیب اخلاق اولاد است. مثل این‌که: در اواخر قرن نوزدهم، یکی از مشاهیر دانشمند فرانسه که در فلسفۀ اجتماع بشر، نظری دقیق داشت و نوشته‌های او سرمشق رفتار بزرگان و دانایان محسوب می‌گردید، مُسیو ژول سیمون بود. برای پیدا کردن راه اصلاح حقیقی. جمعی به تنقیح قانون مملکت معتقد بودند، جماعتی اِنفصال مجالس مذهبی را از حکومت لازم می‌دانستند، برخی در ترویج امور فلاحتی سخن می‌راندند، بعضی افزایش بودجۀ معارف و تنظیمات داخل آن را خاطرنشانِ مردم می‌کردند. . .»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۳)
مربای مرغوب این مربی‌های مخصوص

«از آن‌جا که به این طایفۀ بدبخت همیشه به‌نظر حقارت نگاه کرده‌اند و با بهائم و وُحوش فرقی نگذاشته‌اند، این بیچارگان در وادی جهل، نشو و نما یافته و واقعاً هِرّ را از بِرّ تمیز نمی‌دهند؛ چه رسد به اجرای قوانین و رسومات متمدنه. این‌ها بودند اشخاصی که باید در تحت حمایت و پرستاری خودشان، منِ بیچاره را بزرگ نمایند. و من ناچار باید مُربّای این مُربّی‌های مخصوص شده، مَرغوب واقع شوم..»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۲)
تکذیب مادر مقدس محترمه

«اما این تنها کفایت نمی‌کند برای این‌که همان‌طور که شاهزاده‌خانم خوبی باشند، مادر خوبی هم بوده باشند. نه این‌که خدای نخواسته، من در این‌جا مادر مقدس محترمۀ خود را تکذیب نمایم؛ نه! ایشان صاحب‌تقصیر نبودند، بلکه عادات و اخلاق مملکتی را باید در این‌جا ملامت نمایم که راه سعادت را به‌روی تمام زن‌ها مسدود نموده و این بیچارگان را در منتهای جهل و بی‌اطلاعی نگاه داشته‌اند. و تمام عیوب و مفاسد اخلاقیه به‌واسطۀ عدم علم و اطلاع زن‌ها در این مملکت تولید و نشر داده شده است.»



خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۱)
اینک آن معشوقۀ موهوم

در اولین بخش از خاطرات تاج‌السلطنه، در تعریف او از معلم خود که مشوق نگارش این خاطرات بوده می‌خوانیم: «از قرارِ تحقیق، در سن هجده نوزده، شخص موهومی را در عالم خیال دوست می‌داشته و تمام حرکات دُن‌کیشوتِ معروف را تقلید و تکرار می‌کرده است. بالاخره به آن معشوقۀ موهوم رسیده و آن معشوقه در‌بارۀ این عاشق مجنون خودش بی‌وفایی کرده، پس از زحمات زیادی که به این جوان وارد می‌آوَرَد، بالاخره مسافرت کرده، این معلم عزیز آرتیست مرا به هجران دچار می‌نماید.»



خاطرات «تاج‌السلطنه»
در دو نمونۀ شنیداری و نوشتاری

با درخواست‌های رسیده از سوی شنوندگان، این مجموعۀ شنیدنی در برنامه‌های «جُنگ صدا» دوباره تکرار می‌شود، همزمان با بازپخش هر قسمت، بخش نوشتاری آن برنامه هم روی سایت قرار می‌گیرد. فایل‌های شنیداری را این‌بار در فرمت مدیاپلیر تنظیم کردیم تا شنوندگان ما از ایران نیز با توجه به سرعت پایین اینترنت در آن‌جا بتوانند برنامه‌ها را بشنوند. بازپخش «خاطرات تاج‌السلطنه» از فردا (دوشنبه) در برنامه‌های روزانۀ «جُنگ صدا» ساعت ۱۸ به‌وقت اروپای مرکزی، و ۱۹.۳۰ به‌وقت ایران آغاز خواهد شد.