تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه (۸)

آه، اگر این پدر تاج‌دار من

دیدیم که تاج‌السلطنه، بی‌آن‌که مردم‌شناس باشد، خاطراتش ارزشِ مردم‌شناختی دارد و بی‌آن‌که داستان‌نویس باشد یا قصد نوشتن داستانی را داشته باشد، در یادداشت‌هایش، گاهی با جنبه‌هایی از داستان روبرو می‌شویم؛ به‌خصوص توصیف و جزئیات‌نگاری و شخصیت‌پردازی.
در بخش گذشته، شنیدیم که حکایت ببری‌خان، گربۀ ملوس و نازپروردۀ ناصرالدین شاه، را آغاز کرد.
در این بخش، در ادامه، ضمن یادآوری تنهایی و بدبختی پدرش، به مقولۀ «خوشبختی» می‌پردازد و مروری تاریخی می‌کند بر این پرسش قدیمی انسان، با توجه به مطالعاتی که داشته است.
و سرانجام، به این نتیجه می‌رسد که: خوشبخت کسی است که در طول عمر خود، کاری انجام دهد که برای عالم انسانیت مفید باشد.
و سپس، بدون تعصب فرزندی نسبت به پدر، به انتقاد از پدر تاجدار خود می‌پردازد و چرایی خوشبخت نبودن او را بیان می‌کند و از خرابی‌های اصلاح‌ناپذیر او و امثال او در ایران یاد می‌کند.


* * *

آه، معلم عزیز من! اشک چشم‌های مرا گرفت و به بدبختی سلاطین رقّت کردم و برای خود غرق اندوه و حُزن شدم و به آن چیزهایی که مردم «خوشبختی» می‌دانند، از سلطنت، عزّت، ثروت، استراحت و جاه‌طلبی، به‌نظر نفرت نگاه کرده، می‌بینم خوشبختی در نوع انسان موجود نیست و اگر هم باشد، به اخلاق و صفات حَمیده و درویشی و عُزلت مَحض است.

در این‌جا، یکی از مقالات آرتور برنُمان به‌‌خاطرم آمد که می‌نویسد:

خوشبختی چیست؟ چگونه می‌توان آن را به‌دست آورد؟ یا بهترین وسایل برای نگاه‌داری او کدام است؟ این مطلب را انسان از بَدوِ خلقت پرسیده و در تحقیق چگونگی آن رنج‌ها بُرده و فکرها کرده، لیکن تاکنون به تحصیل جواب صحیح موفق نشده است. قبل از آن‌که هیکل بشر به لباس هستی مُلبس شود و نوع انسان روی زمین به‌وجود آید، حیوانات به‌طریقۀ فطریۀ خودشان، همین گفت‌وگو را داشته‌اند. بلکه در اوقاتی که شیطان در آسمان‌ها، بر شرایط بندگی قیام می‌نموده، همین فکر او را اذیّت می‌کرده است. این سؤالی است بسیار قدیم که بی‌شک آدم نیز از حوا پرسیده است.

آدم از هر جنس و از هر قبیل که باشد، در این موضوع تأمل می‌کند. این مسأله چندین میلیون سال مطرحِ مذاکراتِ مردم خواهد بود. مثلاً ما گمان می‌کنیم خوشبختی این است که انسان دستمال‌گردن قرمزی بزند و سنجاق الماس برلیانت درشتی بر او نصب کند. مثل این‌که آورین سی‌سال به تجربۀ حالات هَوام و امتحان طبایع حشرات مشغول بود و خود را خوشبخت گمان می‌کرد. راکفلر سی سال است به تجربۀ دلارها و جمع‌آوری پول‌های خود اشتغال دارد و این‌کار را وسیلۀ سعادتمندی می‌داند.

اطفال با داد و فریاد، پیرمردان با سکوت و سکون و آرامی، خودشان را خوشبخت تصور می‌نمایند. یکی به اکتشاف قطب شمال رفته و خود را به انواع مَهالک مُبتلا ساخته، هر لحظه هزار بار مرگ را معاینه می‌بیند و به این خوشبختیِ باگرفتاری خُرسند است. یکی به مهمانخانۀ معتبری رفته، جلوِ میزِ غذا می‌نشیند و ذائقه را از تناول اطعمۀ گوناگون محظوظ داشته، می‌گوید: «معنی سعادت این است و سعادتمند چنین!»

آنتونیوس سعادت را در عشق، بروتوس در فخر، ژول‌سِزار در جاه‌طلبی تصور می‌نمودند. اولی رسوا، دویمی مکروه، سیومی مطرود، هرسه مقتول می‌شوند.

مارکوس اوریلیوس، امپراتور رومانی، گفته است: «سعادت در مباحث عقلیه، در تموّل و شهرت، در مُشتَهیّات و لذایذ نَفسانی نیست. پس در کجاست؟ در مُباشرت اعمالی است که عقل مُقتضی آن باشد.»

اکنون دانستم که نیک‌بختی به اختلاف زمان و مکان، اختلاف دارد و آن را با یک حدِّ معیّن و صفت خاصی نمی‌توان توصیف نمود. در این صورت، باید بگوییم شخص عاقل خوشبختی را در انجام کاری می‌داند که فایدۀ آن به عالم انسانیّت عاید گردد.

مثلاً اگر این پدر تاج‌دار من خود را وقف عالم انسانیّت و ترقی ملّت خود و معارف و صنایع می‌نمود، چقدر بهتر بود تا این‌که مشغول یک حیوانی باشد. و اگر آن‌قدر زن‌ها را دوست نمی‌داشت و آلوده به لذایذ دنیَوی نشده بود، تمام ساعات عمر مشغول سیاست مملکت و ترویج زراعت و فلاحت می‌شد، چقدر امروز به حال ما مفید بود! و در عوض این‌که من در این تاریخ، مجبور شده از گربۀ او صحبت نمایم، از رعیّت‌پروری، معارف‌طلبی و کارهای عمدۀ سلطنتی او می‌نوشتم، چقدر باافتخار بود! و اگر می‌توانستم او را در عوضِ «بدبخت»، «خوشبخت» بنگارم، چه میزان در این ساعت، قلبم مسرور بود!

افسوس! ای معلم عزیز من! که در آن عصر و زمان، تمام غرق غفلت بوده و بویی از انسانیّت به مشام‌شان نرسیده و به‌قدری آلوده به رذائل و بدی‌ها بودند که قرن‌ها خرابی به‌یادگار گذاشته‌اند که اصلاح‌پذیر نیست.

این بخش از خاطرات را [در این‌جا بشنوید]

Share/Save/Bookmark


بخش‌های پیشین را اینجا بخوانید
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

صرف اينكه نام تاج السلطنه در پايين عبارات می آيد متن را بيمه نمي كند. بايد توجه كرد اين شاهزاده قاجار كي و كجا وارد عمل شده و نقش اجتماعي خود را ايفا مي كند. وگرنه افراد ديگري از طبقه اشراف ايران ان روز نيز مي توانستند مانند او سخن بگويند.

-- arash ، Oct 22, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)