خانه > گفتگوي خودموني > حرفهای خودمونی | |
حرفهای خودمونیدردها و امیدهای چندتن از جوانان ایرانی مقیم خارج از کشور، یک سال پس از آغاز اعتراضهای مردمی «با خشم و جدل زیستهایم»شکوفه منتظری: یکسال از آغاز ناآرامیها و اعتراضهای مردمی در ایران میگذرد. بسیاری معتقدند که نقش جوانان در این جنبش، نه تنها چشمگیر است، بلکه یکی از اساسیترین پایههای آن را تشکیل میدهد. امروز پس از گذشت یکسال، بسیاری از این جوانان از ایران خارج شدهاند و عدهای دیگری که برای ادامهی تحصیل به خارج از ایران آمده بودند، دیگر امکان بازگشت ندارند. از آنها خواستم از یک سال گذشته بگویند؛ از دردها و امیدهایشان. زادروز جاروبرقی و احساس ماکیارش پارسا عالیپور: ۱۴۱ سال پیش در چنین روزی یعنی هشتم ماه ژوئن ۱۸۶۹ میلادی، نخستین جاروبرقی توسط شخصی به نام آیوز مک گافی در شیکاگوی امریکا اختراع شد و به ثبت رسید. این جارو برقی به قیمت ۲۵ دلار به فروش رفت و در خدمت صنعت فرششویی امریکا قرار گرفت. گفتوگو با اینگه لورمانس در بارهی نوروز جذابیت نوروز برای اروپاییانرضا جمالی: تصویب و بهرسمیت شناخته شدن نوروز در سازمان ملل به عنوان یک روز جهانی، اهمیت این روز را در سالهای آینده به عنوان یک میراث بزرگ معنوی ملموس برای جهانیان بیشتر و بیشتر خواهد کرد. اینگه لورمانس، مترجم هلندی کتابهای صادق هدایت در این کشور؛ میگوید که با مراسم نوروز ایرانی، و آداب و رسوم آن آشنایی دارد. اینگه در گفتوگو با زمانه از زیباییها وعلاقهاش به نوروز میگوید. خاطرههایی از نوروز با پرویز قریبافشارپژمان اکبرزاده: در سالهای پیش از انقلاب، در بیشتر برنامههای نوروزی تلویزیون ملی ایران، پرویز قریبافشار، مجری برنامهها بود. آن برنامهها در سالهای بعد هم روی نوارهای ویدئو بین مردم دست به دست میشد و قریبافشار برای نسل جوانتر هم به چهرهای آشنا بدل شد. او که در غربت هم تمام توان و تجربه خود را برای تهیه برنامههای نوروزی به کار بسته در آغاز سال نو با «زمانه»، از خاطرات چند دهه فعالیت تلویزیونیاش میگوید. ویدئویی جالب از گفتوگوی حیوانات!پژمان اکبرزاده: یک ویدئوی پنج دقیقهای که حیوانات مختلف در آن فارسی صحبت میکنند، از مدتی پیش در بین کاربران ایرانی در اینترنت، دست به دست شده و دهها هزار بازدید کننده داشته است. این ویدئو را اردشیر، که در ونکوور زندگی میکند، درست کرده است. او میگوید: «ایدهی اولیهی این ویدئو خیلی هم مال من نبود، دیده بودم که روی ویدئوها صداگذاری میکنند، فکر کردم خوب است این کار را به زبان فارسی هم انجام بدهیم.» گفت و گو با هیرتا، پیرامون برگزاری نمایشگاه کاریکاتور و لوگو در هلند «مشخص کردن اغتشاشگران اصلی، هدف ماست»لیدا حسینینژاد: ناآرامیهای بهوجود آمده در ایران، باعث شکل گرفتن حرکتهای مختلفی در میان ایرانیان شده است، از تجمعات اعتراضی گرفته تا درست کردن طومار سبز، ساختن ترانهها و سرودههای مختلف. اما «کمیته همبستگی ایران» در هلند فراخوانی برای شرکت در یک نمایشگاه کاریکاتور و لوگو در هلند داده است. هیرتا، یکی از اعضای این کمیته به زمانه میگوید: «این حرکت، یک حرکت نمادین است و هدف ما از برگزاری این نمایشگاه هم این است که نشان بدهیم این جنبشی که در ایران اتفاق افتاده، جنبشی کاملاً خودجوش و مردمی است. هدف، مشخص کردن اغتشاشگران اصلی است.» گفت و گو با یکی از اعضای کانون دانشجویان ایرانی در هلند، پیرامون مراسم یادبود کشتهشدگان در شهر دلفت همبستگی با جنبش مردم ایران در هلندلیدا حسینینژاد: در شهر دلفت در هلند مراسم یادبودی برای کشتهشدگان و قربانیان ناآرامیهای اخیر در ایران برگزار شد. در این مراسم نسیم خاکسار و قادرعبدالله، دو نویسندهی مقیم این کشور هم حضور داشتند. رهام، عضو کانون دانشجویان ایرانی در هلند در گفت و گو با زمانه میگوید: «منظور از این برنامه همبستگی با جنبش ایران و خانوادههای قربانیان، کشتهشدگان، زخمیشدگان و دستگیرشدگان است. هم اینکه میخواستیم در همبستگی با جنبش مردم ایران برای دموکراسی با برگزاری این برنامه همبستگیمان را به مردم ایران ادا بکنیم.» از این روزهای محسن نامجولیدا حسینی نژاد در گفت وگو با محسن نامجو در آمستردام: «حمایت مهم نبود، همه نشان دادند که تغییر را میخواهند و اصلا مشتاقند. این انرژیای هم که در خیابانهای تهران رها شده، فینفسه به خاطر اعتراض به آن تغییری است که همه انتظارش را داشتند و انجام نشده است. حال به هر علتی که البته علتهایش تا حد زیادی برای عموم مشخص است. (حالا وقتی به اتفاقات ایران فکر می کنم) به واژهی افتخار فکر میکنم. واقعا مفتخرم.» دلنگرانیهای دختری که دوستش را گم کردلیدا حسینینژاد: در روایت دیگری از درگیریهای این روزها در تهران به سراغ یکی از شهروندان داخل ایران، یک دختر بیست و دو ساله میروم که از کشته شدن دوستش در درگیریهای روز شنبه، در تهران میگوید: «رفته بودیم تظاهرات، شب بود و خیلی شلوغ شده بود. داشتیم کم کم برمیگشتیم که صدای چند تا شلیک شنیدیم. دیدیم همهی مردم دارند میدوند. ما هم دو تا دختر بودیم که ترسیده بودیم. دیدم صدای گلوله، هی دارد نزدیکتر میشود. خیلی نزدیک شد و فقط شنیدم که دختری جیغ کشید. نگاه کردم، دیدم که دوستم در کنارم افتاد زمین. آنقدر شوکه شده بودم که نفهمیدم تیر خورده.» گفتوگو با شروین نکویی «هلند هم با مسالهی ترس از اسلام درگیر است»لیدا حسینینژاد: انتخابات پارلمان اروپا از چهارم تا هفتم ژوئن در کشورهای مختلف عضو اتحادیه اروپا برگزار شد. مردم هلند هم در چهارم ژوئن به پای صندوقهای رای رفتند. در این انتخابات حزب آزادی (PVV) که از دید بسیاری، حزبی با سیاستهای ضد مهاجر و ضد اسلام است، برای اولین بار شرکت کرد و با کسب چهار کرسی مقام دوم را میان احزاب هلند به دست آورد. این مساله سوالهای زیادی را در خصوص گرایشهای سیاسی که هلند و اروپا در پیش خواهند گرفت در ذهنها به وجود آورده است. در همین رابطه با شروین نکویی، جامعه شناس و نویسنده ایرانی مقیم هلند گفتوگو کردهام. خارج از محدوده خبرهای انتخاباتی با رحمتعلیخان کمردرهایکامران ملکمطیعی: نظر به اینکه الگوبرداری بعضی وقتها بد نیست ما هم شروع کردیم به رصد کردن سایتها و چون این مهم به تنهایی از دست من برنمیآمد بخش عمده این ماجرا را سپردم به کارشناس افتخاری این برنامه، جناب آقای رحمتعلیخان کمردرهای که او این کارها را بکند. ولی الحق و الانصاف که خوب از عهدهاش برآمد و وقتی از او تعریف کردیم گفت اگر با من بدرفتاری میکنید، میروم و به استخدام نیروی انتظامی در میآیم. حاجآقا برادر سردار دکتر محسن رضایی در هفته گذشته زیاد به کار سایر کاندیداها کاری نداشتند و به قول معروف نون ماست خودشان را میخوردند و مشغول بودند به سفرهای استانی خودشان. گفتوگو با شاهین نجفی من به چیزی به نام «هنر سیاسی» معتقد نیستملیدا حسینینژاد: شاهین نجفی، ترانه سرا و خواننده رپ، فعالیت موسیقی خود را از پانزده سالگی شروع کرد و بیشتر در زمینه موسیقی پاپ اسپانیایی و عمدتا بهطور زیرزمینی در ایران فعالیت داشته است. این هنرمند ۲۹ ساله پس از مهاجرت به آلمان در سال ۲۰۰۵، مدتها با گروه «تپش ۲۰۱۲» همکاری داشت و شعرهای زیادی را با موضوعات سیاسی و اجتماعی اجرا کرد. «حاجی ما آخر خطیم»، «ما مرد نیستیم»، «زندگی سگی» و «حرف زن» از جمله کارهای او است. شاهین نجفی روز ۳۱ می در شهر هامبورگ آلمان کنسرت دارد که به همین بهانه به سراغ او رفتم و گفتوگویی با او داشتم. «اولین گریه سینماییام را روی شانه خسرو کردم»لیدا حسینی نژاد: روز شنبه، دوم ماه مه در سومین جشنواره نور در لسآنجلس فیلمی برای اولین بار اکران شد به اسم «سلامی دیگر». سازندهی این فیلم مستند- داستانی حسین خندان است. آقای خندان سالها در ایران فعالیت سینمایی داشته است و دستیار کارگردان فیلمهای زیادی بوده است؛ مثل دادشاه، گراند سینما و سارا. فیلم «سلامی دیگر» که با حضور دو بازیگر معروف ایران، یعنی بهروز وثوقی و زندهیاد خسرو شکیبایی ۹ سال پیش ساخته شده است، در این جشنواره به نمایش در آمد، اما به دلایلی که آقای خندان میگوید تا امروز نه حرفی از این فیلم در میان بوده و نه این فیلم اکران شده است. در همین زمینه با حسین خندان گفتوگو کردهام. به وبلاگ من هم سر بزن ـ ۴ «شاد بودن را یاد نگرفتهایم»لیدا حسینینژاد: به بهانه فرا رسیدن فصل بهار و نوروز، سری به وبلاگ «نامههای سوشیانت هزارم» میزنم و بهاریهاش را میخوانم. امیرعباس در بخشی از سخنانش در گفت و گو با زمانه میگوید: «به آثار هنری ایرانی که نگاه میکنید میبینید غم در آن نهادینه شده است. وقتی به کارهای هنری در سطح جهان نگاه میکنم میبینم پر از رنگ است اما به کارهای هنرمندان ایرانی که نگاه میکنم انگار رنگهایی که به کار میبرند آن سرزندگی را ندارد. ما بلد نیستیم و شاید هم یک نفر باید بیاید به ما یاد دهد که چطور میتوانیم شاد باشیم.» تبریک سال نو، زیر آبلیدا حسینینژاد: هومن ۲۲ سال دارد و شش سال است که با خانوادهاش در آمریکا زندگی میکند. او که برای تحصیل به آمریکا رفته، به مناسبت تحویل سال نو با تیشرتی که رویش سال نو را تبریک میگفت در دریاچهی باموهیا غواصی کرد. هومن دربارهی دلیل این کارش میگوید: «ما با گروه غواصی دانشگاه تگزاس برای غواصی رفته بودیم. چون میدانستم سال نو میشود یک تیشرت برداشتم و نوشتم سال ۸۸ مبارک باد. رفتم زیر آب و با آن تیشرت با ماهیها یکسری فیلمبرداری و عکسبرداری کردیم که خیلی جالب شد.» به وبلاگ من هم سر بزن - 2 روز زن با وبلاگ «رها»لیدا حسینینژاد: به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن به وبلاگ «رها»، وبلاگ لیلا موری سر زدم. اما دیدم لیلا که از فعالان حقوق زنان هم هست تا به امروز برای روز زن امسال مطلبی ننوشته است. لیلا در جواب سوالم که در مورد هشتم مارس چه مینوشت، میگوید: «مروری میکردم که سال گذشته وضعیت زنان و جنبش زنان ایران چگونه بود و بعد بر اساس آن میگفتم که سال خوب یا بدی بوده است. در غرب و رسانههای غربی فقط تصویر بدبختی، بیچارگی و زنانی که از شوهرانشان کتک میخورند و هیچ نوع آزادی ندارند و غیره نشان داده میشود. نمیگویم نادرست است ولی یک بعدی است.» خاطرات انقلاب در گفت و گو با ایرج ادیبزاده، روزنامهنگار ادیبزاده: ۲۲ بهمن، سرود «ای ایران» را به پخش دادملیدا حسینینژاد: چندی پیش با همکارم ایرج ادیبزاده صحبت میکردم که از خاطراتش از دوران انقلاب ۵۷ ایران برای من میگفت. ادیبزاده میگوید: «روز ۲۲ بهمن، سه نفر از سربالایی جام جم بالا رفتیم و وارد استودیو شدیم. در آنجا آقای فیاض، آخرین نفری بود که همچنان به کار خود ادامه میداد، آقای فیاض آمد و از من پرسید میتوانم به شما کمک بکنم گفتم با این اوضاع و احوالی که در اینجا هست بهتر است که بروی و او هم سوار اتومبیلش شد و رفت. بعد من رفتم آرشیو رادیو، در همهی اتاقها باز بود و هیچکس نبود.» کریسمس مسیحیان ایرانی و ایرانیان هلندلیدا حسینینژاد، پژمان اکبرزاده: در برخی کشورها مثل هلند کریسمس را در دو روز یعنی ۲۵ و ۲۶ دسامبر جشن میگیرند. بعضی مسیحیان ارتدکس ـ مثل مسیحیان اوکراین و روسیه ـ این جشن را هفتم ژانویه برگزار میکنند. مسیحیان، این روز را با رفتن به کلیسا و نیایش، تزئین درختهای کاج یا صنوبر و دور هم جمع شدن و هدیه دادن به همدیگر جشن میگیرند. البته از نقش بابانوئل هم در این میان نباید غافل شد. به همین بهانه به سراغ دو هموطن رفتهایم که ببینیم آنها این روز را چطور میگذرانند. ما «رؤیاپردازان» قرن ۲۱بهرنگ تاجدین: شاید «تاریخی» خواندن انتخابات امسال ریاست جمهوری آمریکا و صحبت کردن از رؤیای مارتین لوترکینگ یا حتی انتظار کشیدن برای شکستن انحصار مردانه در کاخ سفید، بسیار تکراری، دستمالیشده و خستهکننده شده باشد. با همه اینها، وقتی یک سیاهپوست، چهار یا هشت سال بر مسند ریاست جمهوری آمریکا تکیه بزند یا تنها فاصله یک زن با این سمت، تپش یک قلب باشد، شاید بخشی از نگاههای تبعیضآمیز نژادی و جنسیتی در بخشی از این دهکده جهانی، تخفیف یابد یا اصلاح شود. این رؤیای ما «رؤیابینان قرن بیست و یکم» است. موردکاوی پریشانی و فروپاشی ذهن جوانی که رقص نمیداند من نمیتوانم برقصماز دوستی بينهایت مهربان و صمیمی و رازدار، خواستم تا بدیهیّات را به سادهترین شکل آموزش دهد – تا به گفتهی همان دوستِ شفیق اگر حرفهای نمیرقصم، دستِ پایین خودم را از میهمانیها محروم نکنم. امّا آن دوست هم موفّق نشد و بدتر اینکه دستِ آخر، به شوخی امّا با زخمِ زبانی گزنده گفت «این حرکاتِ سِفت و خُشک و بیقاعده فقط به دردِ گِل لگدکردن میخورَد. تو را چه به رقصیدن؟» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|