خانه > گفتگوي خودموني > حرفهای خودمونی > از این روزهای محسن نامجو | |||
از این روزهای محسن نامجولیدا حسینی نژاد در گفت وگو با محسن نامجو
با محسن نامجو، در بارهی تازهترین فعالیتها و آثار او وهمچنین نقشی که هنرمندان ایرانی در شرایط کنونی کشور ایفا میکنند، گفتگویی داشتم. ابتدا از محسن نامجو پرسیدم که در آمستردام چه میکند؟ همزمان با …
همزمان با ایامی که در آن هستیم و اتفاقاتی که در ایران افتاده است. ما هم به این فکر کردیم، شاید بتوانیم نقش کوچکی داشته باشیم، کاری را هدیه کنیم.
چی قراره هدیه کنی؟ ویدئو کلیپی که فیلمبرداری شد و دوستم مصطفی که از همکاران خود شما است، کارهایاش را انجام داده است. طی این یکی دو شب هم ادیت میشود. هنوز خودم آن را ندیدهام، ولی امیدوارم که هدیهی قابلی باشد. من تا به حال ویدئو کلیپی از تو ندیده بودم. این اولین ویدئو کلیپی است که داری میسازی؟ آره، در نوع خودش اولی است. یک ویدئوی دیگر هم بر اساس اجرای جدید قطعهی «سه راه آذری»، یکی دو ماه پیش در ایتالیا با گروهی از دوستان کار کردیم. آقای بابک پیامی کارگردانی آن را انجام داد و در یک مدرسهی هنری، توسط دوستانی که آنجا هستند، ادیت شد. فکر میکنم، این کلیپ هم چند روزی است روی یوتیوپ قرار گرفته. منتها این ویدئو از این جهت متفاوت است که با این که قطعهی آن قدیمی است، ولی سعی کردیم، متناسب با این ایام باشد. این ویدئو کلیپ جدید برای کدام یک از کارهایت ساخته شده است؟ قطعهی «بیابان» که شعر آن از مرحوم شاملو است. طی این چند سال، پیش آمده که دیگران روی آثار تو ویدئو کلیپ درست کنند و روی یوتیوب هم بگذارند. ولی خود تو هیچوقت این کار را نکرده بودی. چطور شد که یکباره تصمیم گرفتی سراغ کارهای ویدئویی بیایی؟ البته، اکثر آنها هم ویدئوکلیپ نیست، بیشتر فوتوکلیپ است. کسانی که صرفاً به قطعه دسترسی دارند، میتوانند یک سری عکس را کنار هم بگذارند و کلیپی را با سلیقهی خودشان بسازند. من هم هرجا فرصت یا تریبونی بوده، گفتهام که این کارها هیچ ارتباطی با من ندارد و ذهنیتی هم که در آن تصاویر کنار هم چیده شده است، لزوما، ارتباطی با من ندارد. البته، سال گذشته، به طور کلی زندگی شخصیام از ایران، درحال انتقال بود و بهانهای برای کار نکردن بود. ولی یک مقدار هم شاید مشکل پسندی بود و این که به این فکر کنی که کاری انجام بدهی که به زحمتی که برایاش میکشی، بیارزد و من از تجربهای که انجام شد، خیلی راضی هستم. اتفاقهایی که در این چند روز افتاده است و این که تعدادی کشته شدهاند، دستگیر شدهاند، تحت فشار هستند، با تو، با محسن چکار کرده؟ محسن را به کجا برده؟ قضیه دو وجه دارد، یکی وجه احساساتی شدن است. به خصوص برای ماها که این ور هستیم و فقط از راه تصاویر ارتباط داریم، بقیهی اتفاقی را که الان به صورت واقعی در ایران جریان دارد، فقط در ذهنمان مجسم میکنیم و میسازیم. حقیقتاش برای من در این ایام فقط بهتزدگی بوده، مثل خیلی کسان دیگری که دیدهام. یعنی فقط اخبار جدید را بشنوی یا تصاویر را ببینی، حتا از تعجب هم بالاتر، ندانی چه اتفاقی دارد میافتد. خواستم بگم، یک بخش از آن بهتزدگی ناشی از این است که نمیدانی آن اتفاق آیا تاثیر این تصاویر است یا در ایران از این هم سراسریتر است؟ یا این که اصلاً گوشهای است و صرفاً، این تصاویر را به ما اینگونه منتقل میکنند؟ آیا قشر اعظم مردم این را میخواهند یا …؟
یعنی به رسانه، به طور کلی، خارج از ایدئولوژیای که بر آن حکمفرماست، نمیشود همیشه اطمینان کرد. این را آدم یاد میگیرد. در تلویزیون ایران، قطعا در این ایام سکوت مطلق است و هیچ کدام از اتفاقاتی را که افتاده، منعکس نمیکند. ولی از این طرف، در رسانههای خارج از ایران هم ممکن است اغراق بیشتری در مورد آن باشد. یا حداقل این که ما فقط مردمی را میبینیم که آن وسط هستند و دارند کتک میخورند. ولی به هرحال، حتا اگر یک درصد از آدمها هم باشند، با توجه به واکنشی که این مدت از آدمهای غیرایرانی هم دیدم که یکی دونفرشان با خود من حرف زدهاند و برایشان اتفاقی که در ایران افتاده جالب بوده، به واژهی افتخار فکر میکنم. واقعا مفتخرم. ما، در چشمانداز کلی، از خیلیها جلوتریم. نمونهاش همین جوانان هستند که با هیچ، فقط برای به دست آوردن چیزهایی کاملا بدیهی وحقوق اولیهی انسانی، حاضرند از جانشان بگذرند و اینطور به خیابانها رفتهاند. این باعث میشود که من احساس حقارت کنم و برایم سخت میشود که در حال حاضر خودم بخواهم تاثیرگذار باشم، ایدهای بدهم یا … یک جوری احساس کوچک بودن میکنم، در برابر کاری که آنها دارند انجام میدهند. حقیقتاش این است که من موزیسین هستم و کارم موسیقی است. درست است که ذهن با خیلیها پیش میرود. ولی در هر صورت، فکر میکنم، کار اصلی را آنها دارند انجام میدهند. یک وجه دیگر آن وجه منطقیتر قضیه است که ببینی، اگر حتا در این ایام در ایران هم بودی، حتما جزو معترضین بودی، ولی نه این که لزوما، اگر آدم حضور فیزیکی در ایران داشته باشد، برای این است که کار خاصی انجام بدهد. چوب بردارد یا هر کار دیگری. ولی از لحاظ ذهنی، من هم مثل همهی کسانی که رأی به تغییر داده بودیم، جسم و جانمان، یا بهتر بگویم، ذهن و روانمان با آن قضایا همراه است. این اتفاقات با محسن نامجو چکار کرده؟ شعر و موسیقی تو را دارد به کجا میبرد؟ ما هنوز در داخل زمانی که داریم در مورد آن صحبت میکنیم، هستیم و هنوز از آن فاصله نگرفتهایم. خیلی زوده ولی… فکر میکنی روی شعر و موسیقی تو تاثیر بگذارد؟ روی هر آدمی تاثیر میگذارد. آره، روی هر آدمی که مقداری حساسیت داشته باشد، طبعاً، تاثیر میگذارد. ولی این که کی باشد، حاصل آن چگونه باشد و به چه شکلی بروز کند، با آینده است. ولی این چند روز، حتا چند روز قبل از انتخابات، به دفتر اشعارم که نگاه میکردم، خیلی عجیب بود که خیلی از یادداشتها و شعرهایی که چند سال پیش نوشته بودم و هیچوقت هم ربط مستقیمی با مسالهی خاصی نداشته، صرفا تحت تاثیر شرایط زندگی در ایران بوده، به صورت عجیب غریبی، کلمات را میدیدم که چقدر با فضایی که امروز وجود دارد، همخوانی دارند. این را به عنوان یک جملهی خبری گفتم و این که خود اینها شاید بتواند بعداً، منجر به کارهایی بشود. به هرحال کارهایی ساخته میشوند و قطعاً، تحت تاثیر همین روزگار است. من نمیتوانم خودم را از آن جریان جدا کنم. چون یک وقتهایی ممکن است این اتنظار از طرف مخاطبین باشد که: نه! تو آن بالا بایست و به این حرکت به شکلی، حداقل انرژی بده. ولی شاید برای اولین بار در زندگیام، در برابر اتفاقاتی که دارد میافتد، واقعاً بهتزده هستم. میدانم که این ایام، ایام تاثیرگذاری است و بعدها، این لحظات در زندگی همهی ماها جاودانه میشود. ولی این که آن تاثیرات، به چه شکل بروز میکند، الان گفتنش مقداری سخت است، ولی امیدوارم که انجام شود. اصلا فکر میکنی، هنرمندها در این شرایط، باید موضع بگیرند؟ لزومی ندارد همهی آدمها شعار خاصی را بدهند. گرچه همه قبل از انتخابات شعار خاص دادند. هرکسی را که فکر میکردیم، مشخص بود که از چه کسی حمایت میکند و همه مثل همدیگر. حمایت مهم نبود، همه نشان دادند که تغییر را میخواهند و اصلا مشتاقند. این انرژیای هم که در خیابانهای تهران رها شده، فینفسه به خاطر اعتراض به آن تغییری است که همه انتظارش را داشتند و انجام نشده است. حال به هر علتی که البته علتهایش تا حد زیادی برای عموم مشخص است. فکر نکردی که در این روزها به ایران برگردی و آنجا در کنار مردم باشی؟ حقیقتاش چرا. ولی منطق حکم نمیکند. چون با خودت فکر میکنی، اگر برای خودت رسالتی هم در نظر گرفتی که تا زمانی که زنده هستی، به آدمها انرژی بدهی، پس در درجهی اول، باید به این فکر باشی که زنده باشی تا انرژی بدهی. انرژی به هر شکلی که ممکن است، شاید بودنش بهتر از این است که ندونی چه اتفاقی پیش میآید و کلا نباشد. «بیابان را سراسر مه گرفته»، میتوانی برای ما یک تکه از این ترانه را بخوانی؟ آره، بعد از کودتای بیست و هشت مرداد سال ۳۲، در دههی سی یک دورهی اختناق پیش میآید. خیلی از اشعار شاعرانی که در رابطه با القای آن فضای خفقان و استبداد معروف شده (مثل زمستان اخوان ثالث)، مربوط به همان فضای دههی سی و سالهای بعد از آن کودتا است. این شعر شاملو هم به همان ایام مربوط است: بیابان را سراسر مه گرفته است. چراغ قریه پنهان است موجی گرم در خون بیابان است بیابان، خسته لب بسته نفس بشکسته در هذیان گرم مه عرق میریزدش، آهسته از هر بند. طبق توضیحی که راجع به تاریخچهی شعر بیابان دادم، زمانی هم که این قطعه ساخته شده بود، بخشی از بیانمندی آن آواز و موسیقیای که در کنارش میآمد، قرار بود در خدمت مفهوم رهایی باشد. جالب است که از طرف دیگر، آکوردهای آن قطعه، بر اساس قطعهای از جان لوکر، به نام « Chain» است که راجع به مفهوم رها شدن از زنجیر یا در توصیف زنجیر است. مجموعهی حرکت ملودی و نعرههایی که در آن هست، با توجه به ایدههای خیلی جالبی که مصطفی داشت و در کلیپ به کار رفت، مجموعهی دلایلی شد برای انتخاب آن. این هدیه را مردم کی میتوانند از تو بگیرند؟ فکر میکنم در همین چند روز آینده. یعنی حداکثر تا آخر همین هفته. کجا قرار است انتشار پیدا کند؟ طبق صحبتی که دوستان دارند انجام میدهند، ابتدا در بیبیسی فارسی پخش میشود. بعد از آن هم در اختیار بقیهی رسانههایی که وجود دارند، قرار میگیرد. از جمله خود شما. پس باید منتظر آلبوم جدیدت باشیم؟ آلبوم جدید، کارهایی که شنیده نشده ولی سبک و سیاقاش را من خودم الان نمیتوانم تعیین کنم. باید شنیده شود تا توسط مردم داوری شود که در روند قبلی است؟ بهتر است؟ بدتر است؟ از آمستردام کجا میروی؟ از آمستردام، به فاصلهی چند روز برای ضبط همین قطعات، به ایتالیا میروم. الان خانه و زندگیام وین است ولی در یک سالی که وین بودهام، مجموعاً، شش ماه را در خانه بودهام. بقیهی مدت، اجرا یا مسافرتهای مختلف پیش آمده است. به هرحال در چند ماه آینده، قرار است چند اتفاق بیفتد، بعد منتظر میشویم، ببینیم چه میشود. نکته ای هست که در پایان بخواهی به آن اشاره کنی؟ تصویری که از خانم ندا دیدیم، فکر میکنم در عمر همهی ما، بینظیر بود، در بین تمام تصاویر مستندی که در رسانهها از هرجایی مثل فلسطین یا جاهای دیگر، از کشته شدن یک آدم آمده بود. جملهای از یکی از دوستانم در ایران شنیدم که او به نقل از یکی از اندیشمندان «مکتب فرانکفورت»، یکی از اندیشمندان آلمانی، گفته بود: «مثل این است که بعد از واقعهی آشویتس، شعر خجالت میکشد که اصلا وجود داشته باشد». یعنی هر شعری که بخواهد در وصف آشویتس هم باشد، کم میآورد و شرمسار میشود. این تصویری که من از این خانم دیدم، دقیقاً، مرا به یاد این جمله انداخت که تو در وصف این چه میتوانی بگویی؟ فیلم بسازی، شعر بگویی، حرف بزنی، نقاشی کنی؟ از خود این بالاتر، چی وجود دارد؟ همین! میخواستم همین را بگویم. این ویدئو را به همراه مصطفی و دوستان دیگر که کمک کردند، کاوه عزیز و… تصمیم گرفتیم، تقدیم کنیم به همهی بچههایی، به ویژه جوانهای گمنامی که در این ایام بلا به سرشان آمده، یا کشته شدهاند. همین. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
Hi
-- maysam ، Jun 27, 2009ich liebe dich mohsen.
Danke für alles!!
LG
Maysam
آقای نامجو متوجه هستند که تهران ( آن هم تهران امروز ) حقیر تر از اونه که حرفش و وقایعش قابل تعمیم به کل ((ایران)) باشه ؟
-- احسان ، Jun 27, 2009آقای احسان اگر مردم در دیگر شهر های ایران اعتراض نمی کنند به این خاطره که رهبر ندارند و از همه مهمتر از خشونتی که علیه مردم تهران به کار رفته وحشتزده هستند
-- یک معترض از مشهد ، Jun 28, 2009اقای احسان چشمانت رو خوب باز کن بقیه شهرهارو هم می بینی. فقط تهران نیست.
-- N ، Jun 28, 2009بالاخره نامجو هم پیداش شد البته با زبان جدید!!نه با زبان رسای شعر هایش ....نامجوی عزیز اصلا تصویر غیرواقعی و اغراق نشده ای وجود نداره!چماقداران با رمز یا معصوم یا زهرا ادم های معمولی را زخمی میکنند واین جنبش زود است که سری پیدا کند....
-- احسان ، Jun 29, 2009احسان
محسن خان واقعا دوست داریم...آهنگات همیشه آرامش بخش بوده...در این روزهای سرد ظلمانی حتما این ویدئو کلیپت به مذاق تمام ایرانیان "آزاده" (نه مزدور حکومت اسلامی) خوش خواهد نشست.
-- امین ، Jul 4, 2009