خانه > مجتبا پورمحسن > ادبیات > بیزاری پل استر از فضای سیاسی آمریکا | |||
بیزاری پل استر از فضای سیاسی آمریکابرگردان مجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comپل استر، نویسندهی مشهور آمریکایی که اخیراً رمانی از او با نامِ «مردی در تاریکی» منتشر شده، این روزها در لندن است. او در گفت و گویی که در گاردین منتشر شده، از بیزاریاش از سیاست در آمریکا گفته است. بخشهایی از این گفت و گو را ترجمه کردهام که در پی میآید. پل استر یکی از مهمترین نویسندگان آمریکاست، «مردی در تاریکی» دوازدهمین و آخرین رمان او اخیراً منتشر شده. پل استر اگر چه به عنوان یک شاعر، فیلمنامهنویس، ادیتور و نویسندهی آثار غیر داستانی، آدم بیکارهای نیست؛ اما او این روزها خیلی حس خلاقه ندارد. استر میگوید: «کاملاً خالی از ایده هستم. هیچ فکری در ذهنم نیست. هیچ ایدهای. به نقطهی صفر رسیدهام» صفر، ظاهراً برابر است با «اینکه هر روز به طور معمول عصبی باشید.» اما او به خشک شدن خلاقیتش، خیلی واکنشی عصبی نشان نمیدهد و سرخوشانه در دفتر انتشارات فیبرز لندن، سیگارهای باریک و بلندی را آتش به آتش روشن میکند و میکشد (او از اینکه قوانین ممنوعیت استعمال دخانیات را زیر پا میگذارد، نگرانی خاصی ندارد.) اما چیزی که کفرش را در میآورد، صحنهی سیاست کشورش، آمریکاست. بیزاری از سیاست آمریکا که پس از انتخابات بحث انگیز ریاستجمهوری سال ۲۰۰۰ به وجود آمد، جرقه نوشتن این ماجرا را در قالب رمانِ مردی در تاریکی به وجود آورد. مردی در تاریکی، روایت وارونهای از انتخابات سال ۲۰۰۰ آمریکاست. یعنی در رمان، ال گور پیروز میشود و جنگ داخلی آغاز میشود و اتفاقات به سمتی پیش میرود که به جای ایالات متحده، ایالات «مستقل» آمریکا شکل میگیرد.
او ایدهی رمان اخیرش را که نشان دهندهی ناامیدی و بیزاریاش از سیاست آمریکا پس از انتخابات ۲۰۰۰ است، اینگونه خلاصه میکند: «در رمان ال گور، انتخابات را بُرد و رییسجمهور شد و بعد با ترفندی قانونی و سیاسی این پست را از او گرفتند و از آن به بعد من احساس وهمآمیز زندگی در جهانی موازی را تجربه کردهام. جهانی که ما دنبالش نبودیم، با این حال به آن رسیدیم. در جهانی دیگر ال گور به پایان دومین دورهی ریاست جمهوریاش نزدیک میشود، در حالیکه ما هیچگاه، عراق را اشغال نکردیم، شاید هرگز حادثهی ۱۱ سپتامبر اتفاق نیفتاد. چون هم دولت کلینتون و هم دولت بوش به کشف این حادثه نزدیک شدند، اما هشدارها را نادیده گرفتند. بنابراین من فکر میکنم ریشه قضیه، این است.» مردی در تاریکی روی منتقد ادبی سالخوردهای به نام آگوست بریل متمرکز شده، که یک شب دیگر با بیخوابی دست و پنجه نرم میکند. «شب سفید دیگری در برهوت پهناور آمریکا» که داستانی را دربارهی اوون بریک روایت میکند، جادوگری که از زندگی طبیعیاش به جنگ داخلی امروز آمریکا پرتاب شده است. بریک از سوی استر مامور میشود تا مردی را که باعث وقوع جنگ داخلی شده، بکشند. ("او این جنگ داخلی را به وجود آورده و هر اتفاقی که افتاده یا قرار است رخ بدهد، در ذهنش هست.") استر میداند که نام آن مرد، آگوست بریل است. لایهبندی روایت، برای استر لذتی خاص دارد: «داستان پشت داستان میآید، همانطور که اندیشه، اندیشه میآفریند.» کویین را به خاطر بیاورید، شخصیت اصلی رمان «شهر شیشهای» از سه گانهی نیویورک، مشهورترین اثر پل استر. او نه تنها مدعی است که پل استر است، بلکه پل استر واقعی را هم ملاقات میکند. یا راوی «شب پیشگویی» داستانی مینویسد دربارهی داستانی که در «شاهین مالت» روایت شده است. یا پیتر، شخصیت نویسندهی رمان «هیولا» که با ایریس ازدواج میکند (اگر املایش را برعکس کنید، اسم کوچک همسر مشهور پل استر است، سیری هاستوت) استر میگوید: «من همیشه دوست داشتهام که پروسهی نوشتن را زیر و رو کنم و کانالهای پیچیدهی روایت را با حرف زدن دربارهشان نمایش دهم، نه اینکه پشت دیوارها قایمشان کنم. فکر میکنم نوعی صدایی درونی هست که وقتی شخصیت اصلی رمان فکر میکند که چهطور چیزی را که دارد میگوید، روایت میکند؛ میتوان به آن رسید. یک نوع، خود پژواکی است و البته کاملاً غریزی است.» به گفتهی استر، روند نوشتن مردی در تاریکی، برای او غیرمعمول بود. استر این کتاب را در چهار ماه نوشت و کلمهها به سرعت پشت سر هم ردیف میشدند. او میگوید: «خیلی وضعیت عجیبی بود. هر کلمهای را که مینوشتم، کلمهی بعدی هم آنجا بود. بریل روی تخت دراز کشیده بود و کم کم آن موجود دیگر جان میگرفت و متوجه میشدی که او کیست و رمان از این دریچه خلق میشد.» علاوه بر خشم استر نسبت به آمریکا، داستان این رمان، در یک تراژدی بسیار شخصی او هم ریشه دارد. کتاب به دیوید گراسمن، نویسندهی اسراییلی و دوست خوب استر تقدیم شده، به یاد یوری گراسمن، پسر دیوید که دو سال پیش در سن ۲۰ سالگی در لبنان کشته شد. بریل که تمام شب را در تخت دراز میکشد، بیآنکه خواب به چشمانش بیاید، نگران نوهاش، کایتاست «که با مردی به نام تایتوس اسمال میخوابید و تایتوس حالا مرده و کایتا، تنها و با قلبی شکسته میخوابد.» استر میگوید: «مرگ (یوری گراسمن)، ویرانی غیر قابل توصیفی در خانوادهشان به بار آورده است. فکر میکنم این ویرانی آنقدر برایم تکان دهنده بود که به تعبیری، تایتوس، واکنشی شخصی به این اتفاق است. پل استر احساس میکند تراژدی گراسمن، شاید «اتفاق مرکزی کتابش است و بقیه چیزها دور این اتفاق متراکم شدهاند. روایتی از همهی آدمهایی که دیوید تمام عمرش به خاطر برقراری صلح در خاورمیانه جنگید و فرزندش ۲۴ ساعت پس از آنکه او و آموس اُز و دیگر نویسندگان اسراییلی از اولمرت خواهش کردند که آتش بس را بپذیرد، کشته شد. خیلی وحشتناک بود. واقعاً وحشتناک بود.»
ما تا پیش از پایان رمان متوجه نمیشویم که تایتوس چگونه مرده است، اما خیلی زود نشانههای کشتار وحشیانهی او در عراق - «داستان تکان دهندهی مرگ او... و پیامدهای وحشتناکش در رمان میآید.» پل استر میگوید: «ذهن آنها، به آن تصاویر مشغول میشود. به همین دلیل است که کایتا تمام روز فیلم تماشا میکند چرا که میخواهد خود را در آن تصاویر غرق کند کند. به همین ترتیب پریل همهی قصههایش را روایت میکند تا از فکر کردن دربارهی مشکلاتش طفره برود. بنابراین دو شکل از تجاهل در رمان اتفاق میافتد.» همچنانکه استر و بریل دربارهی ماهیت جنگ فکر میکنند، بریل در قصههای دیگرش، بر ازدواج، زندگی خود و همسرش و روایتهای دیگری از جنگ و آشوبهای عمومی متمرکز میشود. از جمله شورشهای نژاد پرستانه نیوآرک در سال ۱۹۶۷ که استر خود در ۲۰ سالگی و در یک شب تابستانی پس از شام تجربه کرد. استر میگوید: «ما رفتیم توی ماشین، صدای پلیس را شنیدیم و مستقیم به طرف نیوآرک به راه افتاده بودیم و از خیابانهایی عبور میکردیم که این شورش داشت دور و برمان شکل میگرفت. رفتیم به سیتی هال و دیدیم که شهردار آنجا، پشت میزش نشسته و اشک میریزد. رفتیم به زندان سیتی هال و آدمهایی را دیدیم که به شدت مجروح شده بودند. تکان دهنده بود. بنابراین آن دو صفحه از زندگی شخصیام سرچشمه میگیرد.» او خود به یک جنگ نزدیک شده است. بریل در کتاب میگوید: «شاید نه جنگی واقعی، بلکه تجربهای که در آن شاهد خشونتی با این ابعاد هستید. خیلی سخت نیست که بدتر از آن را هم تصور کنید و وقتی ذهن شما توانایی این کار را دارد، میفهمید که بدترین جایی که در ذهن شما هست، کشوری است که در آن زندگی میکنید.» استر میگوید تنها بخشهای کوچکی از کتاب، ریشه در زندگی خود او دارد، و بر عکس بریل، استر مبتلا به بیخوابی نیست اما از کسانی که شبها خواب به چشمشان نمیآید، خوشش میآید: «شب سیاهی برای بریل است. اما فکر میکنم بیشتر آدمهایی که این دورهی حاد از بیخوابی را میگذرانند- و من معتقدم که همهی ما این دوره را داشتهایم ـ معمولاً ذهنشان درگیر لحظات تاریکتر زندگیشان میشود. اوقات شادی نیست. کارهایی که به خاطرشان احساس پشیمانی میکنید را فهرست میکنید، لیستی از کارهای زشتی که در زندگیتان انجام دادهاید تهیه میکنید، کارهایی که فکر میکنید کاش نمیکردید و اساساً دربارهی پوچی هستیتان فکر میکنید. معمولاً هر چه به صبح نزدیک میشوید، اوضاع بهتر میشود و من سعی کردهام در پایان کتاب تلویحا به این مساله اشاره کنم.» استر در آپارتمان کوچکی مینویسد که سه بلوک با خانهی مشترکش با همسرش فاصله دارد. (هاستوت "اتاق زیبایی" در طبقهی بالای خانهی مشترکشان دارد و در آنجا مینویسد. استر میگوید:«فکر میکنم برای هر دویمان بهتر است که در طول روز از هم جدا باشیم.») فقط سه نفر شماره تلفن او را دارند و بنابراین کسی نمیتواند مزاحمش شود. او میگوید که بر دیوارهای آپارتمانش قابهایی از یک مجله شعر آویزان است که یک دوست دو ماه پیش از حادثهی یازده سپتامبر فرستاده که رویش نوشته شده:«آمریکا بدون نیویورک». استر میگوید: «در آنجا کار دیگری غیر از نوشتن انجام نمیدهم. محیط بسیار ساده و بیتجملی است.» او با خودکار در دفترچه مینویسد. بعد پاراگراف به پاراگراف متنش را تصحیح میکند تا زمانی که از چیزی که نوشته خوشش بیاید (به گفتهی استر، تعداد اصلاحات در رمان مردی در تاریکی، بسیار کمتر از رمانهای دیگرش است). او میگوید:«برای من یک پاراگراف از رمان، مثل یک سطر از شعر است. شکل و موسیقی و انسجام خودش را دارد. یک پاراگراف را مینویسم، بعد خطش میزنم. کلمات را تغییر میدهم، سعی میکنم بهترش کنم. وقتی که تقریباً "خوب" شد، تایپش میکنم. چون خیلی قاطی و خط خطی است و اگر صبر کنم، روز بعد خودم هم نمیتوانم چیزی را که نوشتهام، بخوانم. به همین دلیل بلافاصله آن پارگراف را تایپ میکنم و میبینم که روی کاغذ تمیز چطور به نظر میرسد. بعد دوباره با مداد میافتم به جان آن تکه کاغذ.» او رمان بعدیاش را هم نوشته و اسمش هست «نامریی». قهرمان این رمان، یک مرد ۲۰ ساله است. سال آینده این کتاب منتشر میشود. با این حال پل استر امیدوار است که هرچه زودتر خلاقیتش دوبار جوانه بزند. او میگوید: «وقتی مینویسم عصبی نیستم. بنابراین برای خانوادهام هم بهتر است که من مشغول کار باشم.» • منبع: گاردین
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
«زمانه» ي بدون «جامي» را نميخواهيم!
-- Hans Lucas ، Nov 2, 2008بیبا تو رو بخدا، به پیر به پیغمبر به گبر قسمتون میدم که مشخصات منبع را کامل بنویسید. یعنی چی"گاردین" کدوم شماره، کدوم تاریخ؟
-- غلام ، Nov 3, 2008............................................................
زمانه: اگر روی همان منبع: زمانه، کلیک کنید، دقیقا وارد همان صفحهای از گاردین میشوید که متن اصلی این مصاحبه در آن قرار دارد.
متشکرم.
-- غلام ، Nov 3, 2008ممنون آقای پور محسن عزیز.
-- sheida mohamadi ، Nov 7, 2008