خانه > مجتبا پورمحسن > اندیشه > اسلاوی ژیژک: کمونیسم پیروز خواهد شد | |||
اسلاوی ژیژک: کمونیسم پیروز خواهد شدمجتبا پورمحسنmojtaba@radiozamaneh.comپرسیدن سوالات کوتاه و شنیدن پاسخها کوتاه از فیلسوفهایی که دربارهی هر مسالهی کوچک، کلی فلسفه میبافند، میتواند در نوع خودش جالب باشد. اسلاوی ژیژک، فیلسوف، جامعهشناس و منتقد فرهنگی، ۵۹ ساله و متولد شهر لیوبلیانا اسلوونی است. او تاکنون بیش از سی کتاب در زمینههای مختلف، از هیچکاک و لنین گرفته تا یازده سپتامبر نوشته است. کی بیش از هر وقت خوشحال بودهاید؟ چند باری که برگشتهام و به یک لحظهی شاد نگریستهام و به خاطرش آوردهام. نه زمانی که آن وقایع خوشحالکننده اتفاق افتاده است. بزرگترین ترس شما چیست؟ اینکه بعد از مرگ دوباره برخیزم، و به همین دلیل است که میخواهم پس از مرگم، سریع جسدم را بسوزانند. اولین چیزی که به یاد میآورید چیست؟ مادرم لخت بود، منزجر کننده بود. بیش از همه، کدام آدم در قید حیات را تحسین میکنید؟ ژان برتراند آریستاید، رییس جمهور هاییتی که دو بار معزول شد. او الگویی است برای اتفاقاتی که میتواند حتا در وضعیت ناامیدکننده، برای آدمها رخ دهد. کدام خصلتتان، خودتان را آزار میدهد؟ بیتفاوتی نسبت به مشکلات دیگران. و چه خصلتی در دیگران میبینید که برایتان رقتبار است؟ تمایل حال بههمزنشان برای کمک به من، وقتی که نه به کمک نیاز دارم و نه میخواهم کسی کمکم کند.
چه وقتی بیش از همیشه خجالت کشیدهاید؟ وقتی لخت پیش از معاشقه، جلوی زنی میایستم جدای از داراییهای مالی، گرانبهاترین چیزی که تا به حال خریدهاید، چیست؟ چاپ جدید مجموعه آثار هگل به زبان آلمانی. بزرگترین گنجتان چطور؟ همانی که در پاسخ به سوال قبلی گفتم. چه چیزی در قیافهتان هست که بیش از همه از آن بدتان میآید؟ اینکه چهرهام مرا همانجوری نشان میدهد که هستم. بدترین عادتتان چیست؟ تیکهای مدام و مضحک دستم وقتی که دارم حرف میزنم. انتخاب شما در بالماسکه چه خواهد بود؟ یک نقاب که بر چهرهام بزنم و مردم فکر کنند که من خودم نیستم، بلکه کسی دارد وانمود میکند که من است. به خاطر چه چیزی به پدر و مادرتان مدیون هستید؟ هیچ چیز. امیدوارم اینطور باشد. حتا یک لحظه هم برای مرگشان سوگواری نکردهام. و بیش از همه دوست دارید، به چه کسی بگویید متاسفم و چرا؟ به بچههایم، به خاطر اینکه به اندازهی کافی پدر خوبی برایشان نبودهام. نسبت به عشق چه احساسی دارید؟ مثل یک بدبختی عظیم، انگلی غول پیکر، یک وضعیت اضطراری و ابدی که همهی لذتهای کوچک را خراب میکند. عطر محبوبتان؟ بوی تلاشی و تباهی طبیعت، مثل بوی درختان پوسیده.
آیا شده به کسی بگویید «دوستت دارم» و چنین حسی نداشته باشید؟ همیشه. وقتی واقعاً کسی را دوست دارم، فقط میتوانم با بیانی سلطهجویانه و ناپسند، عشقم را نشان دهم. از کدام انسان در قید حیات متنفرید و چرا؟ پزشکانی که دستیار شکنجهگران هستند. بدترین شغلی که تا به حال داشتهاید؟ تدریس. از دانشجویان متنفرم. آنها (مثل همهی آدمها) بسیار احمق و خستهکننده هستند. بزرگترین چیزی که مایهی دلسردی شما شد؟ چیزی که آلن بودیو آن را «فاجعهی مبهم» قرن بیستم مینامد: «شکست فاجعهبار کمونیسم». اگر میتوانستید گذشتهتان را اصلاح کنید، چه چیزی را تغییر میدادید؟ تولدم را. من با سوفوکل موافقم که بزرگترین خوشبختی این است که آدم به دنیا نیاید، اما طنز آمیز است، آدمهای معدودی در این مورد موفق شدهاند. اگر میتوانستید به زمانی که دلتان میخواست برمیگشتید، چه زمانی را انتخاب میکردید؟ به آلمان قرن نوزدهم برمیگشتم تا یک دوره دانشگاهی را با هگل بگذرانم. چه چیزی برایتان آرام بخش است؟ گوش کردن مکرر به موسیقی واگنر. اغلب چطور از سکس لذت میبرید؟ بستگی دارد که منظورتان از سکس چه باشد. اگر منظورتان از سکس، خودارضایی معمولی با یک شریک است، سعی میکنم هرگز تجربهاش نکنم. چه زمانی احساس کردید بیش از همیشه به مرگ نزدیک شدهاید؟ وقتی که یک حمله قلبی خفیف داشتم. از تنم بدم میآمد چون به شکل کورکورانهای داشت از انجام وظیفهاش در محافظت از من امتناع میکرد. چه چیزی میتوانست کیفیت زندگیتان را افزایش دهد؟ پیر نشدن. فکر میکنید بزرگترین دستاورد زندگیتان چه بوده است؟ فصلهایی از کتابهایم که در آنها تاویل خوبی از نظرات هگل را بسط دادهام. مهمترین درسی که از زندگی آموختهاید چه بود؟ زندگی، چیز احمقانه و بیمعنایی است که هیچ چیزی نداشته که به من یاد بدهد. یک رازتان را به ما بگویید. کمونیسم پیروز خواهد شد. این گفت و گو در گاردین
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
ایشان دارای نظرات متضادی هستند.آخرین نظرشان راهم که شما بعنوان تیتر انتخاب کرده اید (پیروزی کمونیسم )من نیز تائید و آرزو میکنم اما از انسانی چنین منفی نگر و بیزار حتی از دانشجویان انتظار شنیدنش را ندارم و آنرا تمسخر میدانم.
-- Sohrab ، Aug 10, 2008بیشتر انتظار داشتم که ژیژک بان به ستایش لاکان باز کند،
ژیژک به خاطر پیش فرضهای پیچیدهشان هنگام صحبت کردن بسیار بر پسا ساختارگراها میتازد
، و بازیهای زبانی که بی آنها گویا قادر به رساندن منظورشان نیستند رو نفی میکنه، اما
خود او دقیقا همین کار رو میکنه، با واژهای بیشماری که از لاکان و هگل وام میگیره و به شیوهٔ نا هماهنگی از اونها استفاده میکنه،
و با این مصاحبه هاش سعی بر یافتن موقعیت اجتماعی مانند یک ستارهٔ راک هست، در صورتی که کسی که به شدت از توجه دیگران متنفر هست، شرمگینترین لحظهٔ زندگیاش لحظهٔ پیش از همخابه شدن هست، از تیکهای عصبیام بدش میآید، و به ظاهر صورت خود بسیار اهمیت میدهد
در واقع خود ژیژک به دنبال پیروزی کومونیسم به معنای مهمول آ نیست، گر چه خود رو استالینیست معرفی میکنه، اما به امید پیروزی کومونیسم!!!
-- nima Barazandeh نیما برازنده ، Aug 11, 2008صرف نظر از اينكه جواب هاي ژيژك راضي كننده باشد يا نه، مي توانم بدون عذاب وجدان و احساس سرخوردگي، فيلسوف بودنش را باور و به فلسفه ورزي اش احترام بگذارم.
-- پديده ، Aug 11, 2008با تشكر
اسلاوی ژیژک در مقدمه کتابش با عنوان به برهوت حقیقت خوش آمدید، می نویسد: "در لطیفه ای از جمهوری دموکراتیک آلمان سابق، یک کارگر آلمانی کاری در سیبری پیدا می کند. او که می داند سانسورچی ها همه نامه ها را می خوانند، به دوستانش می گوید بیایید یک رمز تعیین کنیم، اگر نامه ای که از طرف من دریافت می کنید با مرکب آبی معمولی نوشته شده باشد، بدانید که هر چه نوشته ام درست است، اگر با مرکب قرمز نوشته شده باشد، سراپا دروغ است.
-- علیرضا ، Aug 11, 2008یک ماه بعد دوستانش اولین نامه را از وی دریافت می کنند که در آن با مرکب آبی نوشته شده بود: اینجا همه چیز عالی است، مغازه ها پر ، غذا فراوان، آپارتمان ها بزرگ و گرم و نرم ؛ تنها چیزی که نمی توان پیدا کرد ، مرکب قرمز است."
حال، به نظر من، ایشان در پاسخ به سئوالات این مصاحبه ، چه بسا نتوانسته اند به مرکب آبی دست پیدا کنند. چرا که بسیاری از پاسخ های ایشان، چندان قابل درک نیست. او در مسیر زندگی اش، این قدر از هگل و مجموعه آثارش به خوبی یاد می کند ولی در آخر مصاحبه، زندگی را چیز احمقانه و بی معنایی می داند که هیچ چیزی نداشته که به او یاد دهد. پس آیا هگل نیز به او چیزی نیاموخته است؟
از سویی دیگر، گوش فرا دادن به موسیقی واگنر را مقوله ای آرام بخش می داند. به یاد دارم که چایکوفسکی که اغلب آثارش بسیار پرخروش و پرطنین است، گفته بود که آثار واگنر گوش خراش هستند!! اساسا آثار واگنر که تقریبا همگی اپرا هستند، بسیار پرتلاطم و حجیم و کوبنده است. حال چگونه گوش دادن مکرر به چنین آثاری آرامش بخش است، خود قابل تامل است.
او از جمله کوتاه سوفوکل یاد می کند که بزرگترین خوشبختی این است که انسان به دنیا نیاید. ولی خود ایشان در زندگی عشق می ورزند و فرزندانی به دنیا می آورند.
دلم برایش می سوزد. خیلی بدبین و تنها است
-- سرپیکو ، Aug 11, 2008فوقالعاده بود
-- سوفیا ، Aug 11, 2008ممنون
اين متن پر از اشكالات ترجمه است، آن هم در حالي كه متن بسيار ساده و پيش پا افتادهاي است. چند تا از اشكالات كليدي و مهمترش را برايتان مينويسم.
در پاسخ سئوال اول، ژيژك ميگويد: «هنگامي كه منتظر لحظه خوبي هستم، يا چنين لحظاتي را به ياد ميآورم» كه در واقع اشاره به همان منطق ميل دارد كه از مهمترين اصول روانشناسي لاكان است.
در پاسخ سئوال مربوط به لباس مهماني بالماسكه، ژيژك ميگويد: «ماسكي از چهره خودم را به صورت ميزنم تا همه فكر كنند اين من نيستم، بلكه كسي است كه وانمود ميكند من است.» كه اين هم پاسخ خيلي فيلسوفانهاي است كه اگر كسي با آثار ژيژك آشنا باشد دلالتهايش را درك ميكند.
-- نيما ملكمحمدي ، Aug 11, 2008در مورد سئوال مربوط به سكس هم، مصاحبهكننده ميپرسد «معمولا هر چند وقت يك بار سكس داريد؟»
(؟How often do you have sex)
نه معمولا چگونه از سكس لذت ميبريد.
اشكالات ريز و درشت ديگري هم وجود دارد كه علاقمندان ميتوانند براي آگاهي از آنها به اصل مطلب در گاردين رجوع كنند.
http://www.guardian.co.uk/lifeandstyle/2008/aug/09/slavoj.zizek
جالاب اين كه آقاي پورمحسن با اين سطح دانش زبان انگليسي خود، نقد ترجمه هم ميكنند!
.......................
پورمحسن: از دو موردی که تذکر دادید، یک موردش را کاملا قبول دارم، که آنهم مورد دوم است. البته میتوانید نپذیرید که گاهی ممکن است این اشتباهات ابتدایی از دست ادم در برود. مورد اول را با شما هم عقیده نیستم.من هم با علایق لاکانی ژیژک آشنا هستم، اما نمیتوانم این آگاهی را به زور به کلمات اضافه کنم. به نظر من آن برداشت شما از گفته ژیژک کاملاً شخصی است. بابت تذکراتتان ممنونم. اما با دو بخش از کامنت شما نمیتوانم ارتباط برقرار کنم. یک اینکه «اشکالات ریز و درشت دیگر» عبارتی کلی است که به نظر من معنایی ندارد بفرمایید کدام اشکالات. یا حق با شماست و من از شما و مخاطبانم معذرتخواهی میکنم یا دربارهش بحث میکنیم و اگر فایدهای برای خودمان نداشت، لااقل نفر سومی شاید سود ببرد.
نکته دیگر کنایه شما به نقدهایی است که من به ترجمه کتابها دارم. ببینید شما میتواید اعتقاد داشته باشید که نقدهای من در مورد ترجمه خوب نیست، نظرتان هم محترم است. اما وقتی چنین حرفی می زنید باید نمونهای از اشتباهات نقدنم را مثال بیاورید. در آن صورت هم اگر حق با شما بود از شما یاد میگیرم. اگر هم که نه، که شما هم نظرتان را گفتهاید
مساله دیگر هم نگاه سنتی شما به نقد است. فرمودهاید با این سطح سواد چطور نقد ترجمه میکنم؟ ادعایی است قابل تامل! اما این حرف شما مثلز گفتههای بعضی از نویسندگان ماست که میگو.یند منتقد باید حتما اول به اندازه آنها داستان نوشته باشد و بعد بیاید نقد کند. تا جاییکه شما را میشناسم فکر نمیکنم چنین درکی از نقد داشته باشید.من کارم را کردهام و حتما از شنیدن نظرات شما استقبال میکنم و اگر نکتهی مستدلی بود حتما از آن استفاده خواهم کرد. باز هم ممنون که ترجمهی مرا با متن اصلی مقایسه کردید..
من از وقتی به طور مستقیم وارد زندگی واقعی و پذیرش مسئولیت های آن شدم و نگاه چپ به انسان و زندگی و جهان را کنار گذاشتم دیگر شدیداً از این جور فلاسفه مدل جدید که ظاهرا چپ هستند اما نمی دانند با پول فروش کتابهایی که در جهان سرمایه داری می فروشند چه کنند حالم به هم می خورد. این مصاحبه به روشنی حقیقت درونی امثال ژیژک را برملا می کند و به خاطر آن از سایت رادیو زمانه و مترجمش سپاسگزارم. بهتر از این امکان نداشت که انسان پی برد که این قبیل منتقدین دنیای جدید غربی که اصطلاحا سرمایه داری خوانده می شود خودشان تا چه اندازه از انسانیتی که ما به دنبالش هستیم دور هستند. من در وبلاگ خودم بخشی را به افشای این روشنفکران اختصاص داده ام که کارشان فقط پراکندن نومیدی میان جوانان است: roushangari.blogfa.com
-- علی محمد طباطبایی ، Aug 11, 2008البته در این وبلاگ باید به بخشی به نام برداشتن نقاب روشنفکران چپ و پست مدرن بروید.
آقاي پور محسن آسمون ريسمون نفرماييد. به ترجمه ي شما سه اشكال گرفته شده كه هر سه وارد است و اينكه ناقد ترجمه ي درست خود را با علايق لاكاني ژيزك هم همخوان دانسته مسأله ي جداگانه اي است كه شما آن را لطفا خلط نكنيد. گفتني است بنده نه شما و ناقد را نمي شناسم. اميدوارم هر دو موفق باشيد.
-- آشنا ، Aug 11, 2008مجتبای پورمحسن جمله اول رو غلط ترجمه کردید. میگه زمان هایی که منتظر لحظه ی خوشحال کننده ای هستم. عبارت
-- André Shamshir ، Aug 11, 2008Look forward
را ظاهرا درست متوجه نشده اید. ضمن اینکه مصاحبه بامزه ای بود و خلاصه دستتان درد نکند.
از آقای نیما ملک محمدی هم خواهش می کنم ایرونی بازی درنیاورند و فوری دوربرندارند و پای سطح دانش و غیره را درباره ترجمه یک مصاحبه نیمه جدی وسط نکشند.
ممنون.
نیما ملک محمدی بداند که اشکال در هیچ ترجمه ای کوچک و بزرگ ندارد.همه اغلاط در ترجمه به یک اندازه _بگویم_ناپسند هستند و متن اصل را و مفاهیم را مخدوش میکنند.
-- ب.ط ، Aug 11, 2008حالا:
عجیب است. گفت و گو را در گاردین خواندم و از این همه ناشی گری مترجم فارسی _مجتبی پور محسن_حیرت کردم.انگار ایشان حتی از ترجمه یک گفت و گوی پیش پا افتاده که زبانی محاوره نیز دارد عاجز است.فی المثل گاردین پرسیده که اغلب چه قدر سکس یا هم خوابگی دارید و آقای مترجم و منتقد چنین فرموده که اغلب از سکس چطور لذت میبرید.یا در جای دیگر گاردین پرسیده خجالت آور ترین لحظه شما چه بوده است و ژيژك پاسخ میدهد برهنه ایستادن مقابل زنی پیش از معاشقه.اما آقای مترجم نوشته اند که وقتی لخت پیش از معاشقه جلوی زنی میایستم.پاسخ ژيژك ذکر یک اتفاق معین است که در زمانی معین با زنی معین بر او رفته.ذکر یک خاطره است(حس شرمساری از برهنه گی رو به روی زنی)اما مترجم با این نوع صرف مضارع فعل :(وقتی لخت پیش از معاشقه، جلوی زنی میایستم) آن را تعمیم داده به زمان حال و موارد هم خوابگی دیگر.در جای دیگر گاردین پرسیده از چه چیز ظاهرتان بیشتر از همه بدتان می آید و پور محسن نوشته :چه چیزی در (قیافهتان) هست که بیش از همه از آن بدتان میآید؟ غریبا که ایشان فرق "ظاهر" و "قیافه" را نمیداند.باز در جای دیگر گاردین پرسیده از کدام انسان در قید حیات (بیش از همه) بیزارید یا متنفرید.مترجم آورده که از کدام انسان در قید حیات متنفری؟
در جای دیگری گاردین پرسیده بزرگترین درسی که زندگی به شما آموخته چیست.در اینجا با توجه به نوع طرح پرسش از جانب پرسشگر تاکید بر خصلت آموزنده گی زندگی است اما مترجم سئوال را وارونه ترجمه کرده:مهمترین درسی که از زندگی آموختهاید چه بود؟ و تاکید را به جای زندگی به ژيژك حواله داده است.از این دست کم سوادی یا ناشی گری باز هم در ترجمه این آقا دیده میشود.ترجمه بی دقت.راستی گویا شما معلوماتی هم در باب شاملو و ضعف ترجمه هاش صادر کرده اید.یادم باشد بخوانم.فرصت نکرده ام هنوز.
آقای پور محسن، حق کاملاَ با آقای ملک محمدی و آشناست: ترجمه چندین غلط ریز و درشت دارد. (در ضمن من هم نه ایشان را می شناسم نه شما را.) البته اعتماد به نفس شما هم ستودنیاست، که حاضر به پذیرش اشتباهات واضح خود نیستید (مثل ترجمهء غلط looked forward to و غیره). در ضمن گویا شمردنتان هم دچار اشکال است، چون آقای ملک محمدی سه مورد را به طور صریح توضیح دادهاند، نه دو مورد!
حالا اینجاچند تا از اشتباهات مهم دیگر را لیست میکنم (آنهایی که معنی را کاملاَ عوض کردهاند) که نگویید ایراد مبهم و سلیقهای میگیریم:
(در ضمن سه چهار تا از سؤال جوابها را هم جا
انداختهاید! در نتیجه شمارهء پرسش و پاسخها در پایین متعلق به ترجمهتان است.)
۱. پاسخ ۴. صحیح: «او سرمشقی است برای کارهایی که حتا در وضعیتی ناامیدکننده میتوان برای مردم انجام داد.»
-- یاشار ، Aug 11, 2008۲. سؤال ۹. صحیح: «عزیزترین داراییتان چطور؟»
۳. پاسخ ۱۵. صحیح: «یک وضعیت اضطراری دايمی»، نه ابدی.
۴. پاسخ ۱۷. صحیح: «... فقط میتوانم با اظهار نظرهای تهاجمی و بد سلیقه، عشقم را نشان دهم.» راستش «تهاجمی» هم ترجمهء دقیقی از aggressive (در این کاربردش) نیست. اما از «سلطهجویانه» دقیقتر است.
۵. پاسخ ۲۴. «معمول» یا «متداول» به جای «معمولی» در «خودارضایی معمولی»، صحیح است. من بودم می گفتم «اگر منظورتان .... همان خود ارضایی متداول با یک شریک زنده است...». که «زنده» را هم جا انداختهاید.
۶. پاسخ ۲۶. (در اینجا معنی را تقریباّ بر عکس رساندهاید) «از بدنم متنفر شدم: [چون] از وظیفه اش در خدمتگزاری کورکورانه به من سر باز زده بود».
۷. پاسخ ما قبل آخر. صحیح: «زندگی، چیز احمقانه و بیمعنایی است که هیچ چیزی برای یاد دادن بهتان [یعنی به کسی] ندارد.»
......................
پورمحسن: مواردی که شما برشمردید کاملا سلیقهای است و نه غلط.
aghay poor mohsen, dar morede eshkal tarjomey jenbali ham morede aval va ham sevom kamlan vazh hast, hamchenin 1 soal ra aslan tarjome nakardid: (What or who is the love of your life
Philosophy. I secretly think reality exists so we can speculate about it
-- arash ، Aug 12, 2008injori tarjomoh nakonid va lotfan linko mostaghim az Guardian bezarid dar zamnah.
..........................
پورمحسن: لینک مستقیم پای مطلب هست
Wonderful! You could have not made a bigger mess of a translation. You have even forgotten to translate one question and answer! typical!
-- Fereshteh Shakib ، Aug 12, 2008آقای پورمحسن با خود گفته که در این وانفسای ژیژکپرانی که ژیژک هم باب روز شده، من هم دستی به آتش این بابا ببرم. اما از آنجایی که ترجمهی کارهای ژیژک دشوار است و به دانش بالایی هم احتیاج دارد، با دیدن این مصاحبهی تفریحی و تا حدی پاپیولار و بی اهمیت برای ژیژک، با خود گفته : آهان، الان وقتشه که منم دستی به این آتش ببرم!! اما میبینیم که حتی از عهدهی این مصاحبهی بچگانه (از نظر ترجمه) هم بر نیامده است! البته قصد من اهانت به سایر مترجمان نیست.خوشبختانه اکثر ترجمههایی که از کارهای با اهمیت ژیژک (چه در اینترنت و چه در قالب کتاب چاپی) شده است ترجمههای خوبی هستند. در اینترنت هم سایتهایی مثل مایند موتور و رخداد و سایتهای تخصصی دیگر ترجمههای خوبی از ژیژک و خیلیهای دیگر چاپ میکنند. در قالب کتاب هم کسانی مثل فرهادپور و اسلامی و پارسا و فتاح محمدی و خیلیهای دیگر ترجمههای قابل قبولی از او ارائه داده اند. اما این دلیل نمیشود که خیلیها که با فلسفه آشنایی ندارند بروند سراغ اینجور افراد. این نوعی خیانت است. شما بهتر است همان آثار شعر پیشدبستانی براتیگان را ترجمه کنید که در عالم مصرفگرایی تهوعآور آمریکایی غرقه است.
-- ن.بیگدلی ، Aug 12, 2008بحث داره خیلی جالب می شه. یعنی از ترجمه به نقد ترجمه . کاربرد های متفاوت زبان ، تفسیر و تاویل هر کسی از کلمه ای در زبان دیگر و در زبان خود. و این که این زبان خود زبان مشترکی نیست هر چند همه به این زبان صحبحت می کنیم و می نویسیم. باز هم از این ترجمه بکن محسن. اگر خود ترجمه فایده نداشته باشد(که دارد) حداقل این فایده دارد که در آینده بسیار دور اگر به تاویل و تفسیر مشترکی از زبان خودی و دیگری نرسیم . که نمی رسیم. با زبان یکدیگر بهتر آشنا می شویم
-- نادر ، Aug 12, 2008آقای پور محسن، میخواستم اضافه کنم که من مثل بعضی از کامنت گذاران قصد توهین یا کم لطفی در حقتان را نداشتم. شاید باید اول اصولاّ از ترجمهتان تشکر میکردم. ولی همچنان معتقدم در قبول اشتباهاتتان (که قبول دارم میتواند سخت باشد) لجبازی میکنید. اشتباهاتی که بر شمردم و شمردند(لا اقل ۹۰٪ شان) سلیقهای نیست. کما اینکه هر کسی، حتا اگر انگلیسی نداند، با مقایسهء ترجمهء شما با ترجمهء منتقدینتان (مستقل از اینکه کدام درست تر است) فوراّ متوجه خواهد شد که تفاوت معنی ها بیشتر از آن است که بشود به سلیقه یا تعبیر مربوطشان کرد. حالا بگذریم از اینکه کدام درست تر است.
-- یاشار ، Aug 12, 2008دوستان و رفقای عزیز، باور کنید قباحت دارد این همه خشونت به کار بردن برای مسئلهای انقدر پیش پا افتاده. اصلا چه اهمیتی دارد که این مصاحبهی کاملا غیرجدی دقیق ترجمه بشود یا نه؟ راستاش من پا را فراتر میگذارم و میپرسم آیا اصلا امکان دارد کارهای جدی متفکری مثل ژیژک رو به فارسی برگردانیم به طوری که خواننده واقعا چیزی از فکر او دستگیرش شود؟ خیال میکنم ما هنوز خودمان هم نمیدانیم برای چه ترجمه میکنیم و برای چه مینویسیم....مایی که قادر نیستیم بدون توهین و خشونت درباره یک مصاحبه به راستی پیشپاافتاده در روزنامه گاردین صحبت و از هم دیگر انتقاد کنیم چطور قرار است قلههای فکر فلسفی را کشف کنیم؟ این رفتارها شرایط تحقق فکر را از بیخ منتفی میکنند...ژیژک اگر میدانست چقدر به ریش ما آدمهای احمق و متوهم و جانمیگوی میخندید!
-- André Shamshir ، Aug 12, 2008ژیژک در ایران متعلق به آقای فرهادپور و نوچه های او از جمله همین آقای بیدگلیه . شما به چه حقی به اموال مردم دست درازی کردی؟
-- اصلان ، Aug 13, 2008اگر زبان نبود ژیژک هم نبود: امام چندم!
-- بهنام عباسی فر ، Aug 13, 2008البته توجه داشته باشید که او با زبانی طنز می گوید که واگنر گوش می دهم...
-- hadi ، Aug 15, 2008ژيژك به پوچي رسيده است
-- فهيمه ، Nov 5, 2008مجتبی جان
-- هوشنگ ، Nov 25, 2008این هم آخر عاقبت در افتادن با شاملو.حالا کجاشو دیدی گفتی دستش از دنیا کوتاه است.یه نقدی میکنیم میره پی کارش .دیدی که اینطور نبود.حالا دیگه خود کرده را تدبیر نیست.مجتبی کوچولوی من الهی که بزرگ شی جوون
از سه موردی که دوستان در مورد اشتباه در ترجمه یاداور شده اند در 2 مورد حق دارند و یکی خیر و آن پاسخ در مورد مراسم بالماسکه است.چرا که آقای محسن پور تنها به اینکه ماسک چهره ی خود ژیژک است اشاره نکرده اند که البته در برگردان صحیح حتما باید لحاظ شود.
-- آرمین ، Jul 23, 2009متاسفانه در چندین سایت به این برگردان لینک شده است.
همانطور که "آنتی گلوبال" ها از آژانس های "گلوبال" بلیط گرفته و به تظاهرات در مقابل امپریالیسم و کاپیتالیسم میروند، و با استفاده از تمام وسایل گلوبال از قبیل اینترنت که از مهمترین و شاخص ترین ویژگی های گلوبالایزیشن هست به گلوبالایزیشن فحش میدهند، ایشان هم با استفاده از همه ی قدرت امپریالیسم و کاپیتالیسم کتاب های خود را فروخته، از آن پول در میاورد و به امپریالیسم فحش میدهد!!!!
-- بهروز ، Aug 4, 2009فلسفه ین و یان، هر چیزی ضد خود را در خود دارد...