نگاه روشنفکران به آینده در گفت و گو با هوشنگ ماهرویا- بخش چهارم
اقتصاد نفتی و تنبلی روشنفکران
مجتبا پورمحسن
mojtaba@radiozamaneh.com
هوشنگ ماهرویان عدم شناخت مبانی و موانع توسعه را دلیل رخوت جامعه ایرانی میداند. به اعتقاد او اقتصاد نفتی باعث تنبلی مفرط حتا در بین روشنفکران شده است. در چهارمین قسمت از برنامهی نگاه روشنفکران به آینده، هوشنگ ماهرویان، نویسنده و محقق به بحث درباره علل شیوع بیآیندگی در جامعه میپردازد.
آقای ماهرویان، آیا الان جامعهی ما نسبت به گذشته، نسبت به صد سال گذشته، دچار بیآیندگی شده است یا نه؟
از زمانی که مدرنیته در جامعهی ما آمده ، حدود صد، صد و پنجاه سال است، جامعهی ما دریک بحران هویتی زندگی میکند و تکلیف خودش را تعیین نکرده است. یکی با مبانی و بنیانهای فرهنگی کهن خود، یکی با مسایل مدرن. و به این دلیل که این مباحث مطرح نشده، جامعه در یک رخوتی گیر کرده است. به نظر من وظیفهی روشنفکری اینجا مشخص میشود که با تحلیل یکی یکی این مبانی، با نگاه مدرن، با خرد انتقادی و با نقد و بررسی مبانی بتواند راه چارهی برون رفت بحرانی را که در آن گیر کرده، پیدا کند. روشنفکری ما متاسفانه، همیشه به خاکی زده است و نتوانسته این راه را درست بپیماید تا بفهمد چونه باید بر این بحران، پیروز بشود و به یک جامعهی شکوفا و مدرن دست پیدا کند. میشود یکی یکی موارد مشخص آن را ذکر کرد و تحلیل کرد که ما در تمام این موارد، همینطور در مبانی، در ابتدای بحران ماندهایم و نتوانستهایم اینها را به تحلیل بکشیم. این را من میگذارم، عمدتاً به عهدهی روشنفکری این ممملکت که به مردم بدهکار است. به خاطر اینکه نتوانسته این موارد بحرانی را در این صد و چهل پنجاه ساله به چالش بگیرد، آن را نقد کند و در تودههای مردم این را گسترش بدهد که مبانی این بحران چیست.
هوشنگ ماهرویان
ببینید، ما از صد سال پیش تاکنون دو انقلاب را پشت سر گذاشتیم. به هر حال انقلاب، حرکتی برای رسیدن به وضعیت بهتر است. یک قرن بعد از انقلاب مشروطیت و سه دهه بعد از انقلاب اسلامی، آیا مردم ما، مشخصاً میدانند چه میخواهند که نسبت به آینده امیدوار باشند یا نه، ناامید باشند؟
جامعهی غرب وقتی به رنسانس میرسد، البته ۳۰۰- ۲۰۰ سال قبل از آن، این مبانی نگاه خودش را طی میکند. نومینالیستها مثل آبلار مثل روسلین وغیره میآیند و نگاه نو افلاطونی را زیر سوال میبرند. نگاه قرون وسطایی به همراه نگاه نو افلاطونی، به طبیعت نمیتواند آنطوری که هست نگاه بکند. هر چیزی را که نگاه میکند، میگوید اصل آن در دنیای مثل است. برای اولین بار نومینالیستها میآیند میگویند، اسامی عام، باد هوا است و ما باید بصورت مشخص، نگاه مشخص به رویدادها و پدیدههای این جهانی بکنیم. از آنجا است که نگاه کردن درست به طبیعت، آزمون و خطا کردن آغاز میشود. وقتی به رنسانس میرسد، به رفرم مذهبی پروتستان در قرن ۱۶ و تقریباً ۱۷ میرسد، دکارت و روشنگری میآید، این نگاه مشخص به طبیعت را به انسان مدرن میآموزد.
ما هیچ کدام از مراحل تاریخی را که در آن به شناختشناسی جدیدی دست پیدا کنیم، طی نکردیم. به همین دلیل نگاه ما همیشه با یک نگاه اسطورهای و آرمانی و دنیای مثلی افلاطونی آمیخته است. هیچ موقع این نگاه مشخص را نکردیم. انسان ابتدایی وقتی که میخواهد محصولش را درو کند، موسیقی میزند، میرقصد. وقتی که شکار میکند، همراه با شکارش، همراه با عبادتش، رقص خاص خودش را دارد. موسیقی خاص خودش را دارد. ما هنوز که هنوز است یک صدای آواز و همراه با ساز را نمیتوانیم از تلویزیون پخش کنیم. بعد میگویید چرا جامعه در رخوت زندگی میکند؟
این وظیفهی روشنفکری است که این مبانی و موانع شناخت نوین را بررسی کند و بگوید چه موانعی وجود دارد که باعث میشود در این جامعه، علم رشد نکند. باعث میشود که در این جامعه فیزیک و شیمی پایه گذاری نشود. حتی در حد تقلید هم ما نمیتوانیم از علوم جدید استفاده بکنیم. ما هنوز در جامعهمان فیزیک و شیمی جا نیفتاده است. نیوتن را نمیتوانیم دقیق بشناسیم. نگاهی نیوتنی که به عالم و جهان، نگاه عینی میکند. ما هنوز با اسطوره و باور و آرکیتایپهایی که با آن آمیخته است، نگاه میکنیم. حتی دانشگاهیان ما.
شما اشاره کردید که روشنفکران در این مورد مقصرند. آیا روشنفکران ما این امکان را داشتند که با مردم بتوانند حرف بزنند؟ با این شرایط آیا میشود بیآیندگی جامعه را متوجه روشنفکران کرد؟
الیت جامعه، راه را برای خودش باز میکند. سقفهای سانسور، سقفهای جاهایی را که دیگر نمیشود، حرف زد؛ آن سقفها را بالا میکشد. از دردهای گوناگون، حرفهای نگفتنی را گفتنی میکند، حرف میزند، عنوان میکند و آن را طرح میکند. جامعهای که الیت دارد، این کار را میکند. ولی روشنفکری تنبل که راحتالحلقوم میخواهد، این کار را نمیکند. کتاب سرخ مائو را میگذارد و از حفظ میکند و میگوید این دیگر حلالمسایل جهان است. کوششی برای موانع رشد جامعهاش نمیکند. پس مقصر، روشنفکری است. روشنفکری، باید با وجود موانعی که در مقابلش گذاشته شده، راه نفوذش را پیدا کند و نفوذ کند و بالاتر بزند. بگوید آیا فقه میتواند مسایل انسان ۲۱ را حل کند یا نه؟ میتواند به چالش بگیرد.
آقای ماهرویان، ما در یک جامعهی مذهبی زندگی میکنیم. به هر صورت مذهب ما خیلی آینده محور است. با این حال این جامعهی مذهبی چرا دچار رخوت شده است؟
علمای دینی ما، وظایفشان این است که فقه را تفسیر به روز کنند. آن وظایف، حوزه است. وظیفهی منِ روشنفکر، این کار نیست. وظیفهی منِ روشنفکر، این است که بگویم مسایلی برای حوزهی خصوصی است و برای حوزهی عمومی نیست و مطرح کنم. ولی خوشبخت خواهم بود وقتی در جامعهای زندگی کنم که روحانیتی که در جامعه وجود دارد، بتواند تفسیرهای متقن و مدرن از نصص انجام بدهد. اینها دیگر وظیفهی آنها است و وظیفهی من نیست. من تخصصی در این زمینه ندارم. من باید مبانی حقوق بشر را ترویج کنم. بگویم مبانی آن، این است. حقوق زنان این است، عدالت اجتماعی این است. من وظیفهام، اینهاست. آن مسایل مربوط به حوزه است که وظیفه دارد، طوری این نصص را تفسیر کند که با مسایل مدرن، با حقوق بشر، تناقض پیدا نکند. آن وظیف را حوزهی دیگری انجام میدهد. نه مثلاً آقای موسی غنینژاد، بیاید بگوید فقه اینطور است. اصلاً در تخصص ایشان نیست.
حالا این پرسش مطرح میشود که اصلاً آیا، جامعهی ما آیندهی معقولی برای خودش متصور است که محقق نشده؟ بینید از یک طرف جامعه از مشکلات اقتصادی و مسائل خانوادگی گلایه دارد. از یک طرف هم حرف از آزادی و حقوق بشر و آزادی بیان میشود. آیا جامعهی خواست مشخصی دارد که روشنفکری، مبانی و موانع آن را تحلیل بکند؟
جامعهی ما، متاسفانه یک اقتصاد تک تولیدی دارد که در این چهل پنجاه ساله، مبتلا به آن شده است. اقتصاد نفتی، عوارضی دارد که این عوارض را باید اقتصاددانها، بنشینند و تجزیه و تحلیل کنند. جامعه شناسان، آثار جامعه شناختی جامعهی نفتی را بررسی کنند. فرهنگشناسان، ببینند عوارض فرهنگی جامعهی نفتی را بررسی کنند. جامعهای که تک تولیدِ نفتی دارد، عوارض فرهنگی دارد، روشنفکرش را هم تنبل و تنپرور میکند. کارگرش را تنبل میکند. سرمایهگذاریاش را تنبل میکند. تولید را اصلاً از بین میبرد.
در جامعهی نفتی اصلاً شما نمیتوانید تولید کنید. فقط نفت است، میفروشید و به انواع و اقسام توزیع میشود. و این، اثر فرهنگی خود را در روشنفکران و کارهای فکری آنها هم میگذارد. جامعه، تنبل میشود. از آن طرف نفت میرود و از آن طرف کالا میآید. این عارضهی جوامع نفتی است. یعنی شما اگر این جوامع نفتی را مثل عربستان، ایران و از این قبیل را بررسی کنید، در یک خصوصیاتی مشترک میشوند. و این تنبلی و این رخوت، جامعه را میگیرد. ولی جامعهای که اتکا نکرده باشد به یک درآمد ثابتی که مرتب در حال رسیدن است، نیازمند تلاش و کوشش است. باید کوشش کند که تلاشش را به قیمت تولید کند و با کیفیت بالا، در بازارهای جهانی ارائه بدهد. دیگر نمیگوید فلان سوبسید، فلان صنعت را نگه میدارد. خب، جامعه، نفتی است و دولت و حکومت هم فلان سوبسید را میدهد که به هر حال صنعتی باشد و کارگری بچرخد. این، مهلک است. این زهر برای صنعت است. صنعت نباید به هیچ چیز جز خط تولید خودش، اتکا کند. به کارگران خودش و ذهنیت خودش و طراحان صنعتی که مینشینند در دپارتمانهای تحقیقی و مرتب فنآوری تکنولوژیک میکنند، سعی میکنند با فنآوری جهانی رقابت کنند، خط تولید را مدرن کنند. این یک بحث دیگر است. ولی جامعهای که نفت و گاز دارد؛ اصلاً به این نقطه نمیرسد. یعنی این نقطهی تلاش و کوشش برای جامعهای است که تکیه نداده باشد به یک درآمد مرتب.
یعنی بهرهمندی را علیه جامعهی ما میدانید؟
بهرهمندی چه را؟
بهرهمندی از نفت؟
این آثار منفی را دارد که این آثار منفی متاسفانه، روز به روز آثارش بدتر میشود. این اثر خیلی مخربی دارد. پول نفت. مثل یک بچه پولداری میماند که با توسل به پول زیاد پدرش، نه درسش را خوب میخواند و نه تلاش درستی انجام میدهد.
پس چرا به گفتهی شما، وقتی این همه پول در جیبمان است، مردم اینقدر گلهمند هستند؟
خب، وقتی پول زیادی میرسد، به هر حال این پول زیاد که به تساوی توزیع نمیشود. بعضی بخشها خیلی زیاد میگیرند و بعد اختلاف طبقاتی را طبعا زیاد میکند. شما این تاریخ ۵۰ ساله را در نظر بگیرید، عمدتاً این اختلافطبقاتیها، مال درآمد نفت است و توزیع غیر عادلانه آن. یعنی وقتی بحث درآمد نفت میآید جلو، شما دیگر نمیتوانید بگویید این اختلافطبقاتی مثلاً مثل مارکسیسیتها، حاصل استثمار و ارزش اضافه و اینهاست. این، حاصل درآمد نفت است. بعضیها خوب درآوردند و از این سوبسیدها و رانتها، بهتر استفاده کردند، پولدارتر شدند و بعضیها دستشان به جایی بند نبوده است.
اساساً اقتصاد نفتی، صنعتگر را هم به نوعی وابسته میکند به حکومتها. یعنی نمیگذارد بورژوازی مستقل از حکومت، ایجاد شود. چون شیر نفت در دست حکومت است. بنابراین تمام نهادهای مدنی که میخواهند شکل بگیرند؛ شما الان یک صنف را در نظر بگیرید، مثل صنف آهنفروش. این میگوید من باید خودم را به حکومت وصل کنم تا بتوانم سهمیهی بیشتری بگیرم. شما نمیتوانید اصناف مستقل ایجاد کنید. یعنی مانع ایجاد جامعه مدنی هم میشود.
با این اوصاف شما به آینده امیدوار هستید؟
به هر حال من امیدوارم جامعهی ما، تجاربی را طی کرده که در خاورمیانه بینظیر است و آنها این تجربیات را ندیدند. کل خاورمیانه، من به ایران از همه امیدوارترم. تجربیات تاریخی را داریم که هیچ کدام از این جوامع ندارند. ما آیندهی بسیار دموکراتیک و سکولاری خواهیم داشت.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|