تاریخ انتشار: ۲۶ بهمن ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفت و گو با علی باباچاهی درباره‌ی نقش عشق در شعر:

عاشقیت اتهام است؟ می‌پذیرم

مجتبا پورمحسن
mojtaba@radiozamaneh.com

Download it Here!

در این روزها که حال و هوا، عاشقانه است با علی باباچاهی درباره عشق در شعر گفت و گو کردم. در ششمین دهه از زندگی باباچاهی، عشق همچنان حجرف اول را در شعر او می‌زند. باباچاهی از گرایش شاعران به جاری کردن عشق در شعرهایشان می‌گوید.

آقای باباچاهی، با وجودی که در شعرهای چند دفتر آخر شما، عشق، شکلی مثله مثله شده دارد و حالتی کمیک ـ تراژیک پیدا می‌کند، چطور می‌شود که از نگاه منتقدین، همچنان عشق در شعرهای شما، حرف اول را می‌زند؟
شاید تاکیدی که شعرهای من بر نوعی ترانگی و مادرانگی زن دارم، این تصور را ایجاد می‌کند. درواقع به تعبیر خودتان، عاشقیت در شعر من حرف اول را می‌زند. وقتی می‌گویم ترانگی، یعنی اینکه حضور زن در شعرهای من به معنای حضور و یا اصلاً تمنای نوعی طراوت و یکجور سرزندگی است. نوعی سرزندگی است که از کنار تفکر عبور می‌کند و نه از کنار تفنن. مادرانگی هم به زعم من یعنی خلوص و یک نوع ایثار ناخواسته‌ای که از طرف دوست به انسان تفویض می‌شود. خب، البته روحیه‌ی نو طلب و جوان‌گرایی‌های هنری من هم، ممکن است در این میان بی‌تقصیر نباشد. به هر حال اگر عنوانی که برای من و شعرهایم، مطرح کردید، مثلاً نوعی اتهام هم تلقی بشود که البته نمی‌شود؛ باید بگویم خب، می‌پذیرم. تازه به تعبیر حافظ، هنری بهتر از این؟


علی باباچاهی- عکس از ابراهیم حیدری

به نظر شما، عشق همانقدر که در شعر کلاسیک ایران، غالب است، در شعر شاعران معاصر هم دیده می‌شود؟
شاعران معاصر البته با عشق و عاشقانه‌پردازی، اصلاً قهر نیستند. مثلاً کمتر دفتر شعری را می‌توانید باز کنید که در آن از عشق حرفی به میان نیامده باشد. در این مورد خوشبختانه با رویکردهای متعددی روبرو هستیم. رویکردهای متعدد یعنی اینکه هر شاعر، یا اگر درست گفته باشم هر نحله‌ی شعری، نگاه خودش را به شعر بیان می‌کند. دیگر آنکه شاعران معاصر تا حد زیادی از کلیات و مطلقیت‌های شعر عاشقانه سنتی، فاصله گرفتند. اصلاً این را بگوییم که شعر امروز در مقطعی، عشق محوری را کنار گذاشت تا از دست عاشقانه‌های کلیشه‌ای نجات پیدا کند. در نتیجه به نظر من عشق از متن، برای مدت زمانی به حاشیه رفت. اما در حال حاضر دوباره عشق از حاشیه به متن آمده است. یعنی حیات و هستی خودش را دوباره دارد در شعر نشان می‌دهد. بدون اینکه جا را برای دیگر مفاهیم شعری، مثلاً تنگ کرده باشد. البته در این میان ما با شاعرانی هم مواجه می‌شویم که مدرن بودن شعر را در تضاد با عشق مطرح می‌کنند. این دوستان لابد می‌خواهند به قول خودشان، از خوانش مدرنیته‌ای که انسان را به یکسان سازی، دعوت می‌کند، عقب نمانند. خب، اینهم یک نوع تفکر و یک نوع رویکرد است.

آقای باباچاهی، چرا شاعران ایرانی وقتی پا به سن می‌گذارند، در شعرشان «تو»ی عاشقانه به «تو»ی اجتماعی وسیاسی تبدیل می‌شود؟
فکر می‌کنم این موضوع بیشتر در مورد شعر پیش از انقلاب صدق کند. می‌دانیم که ادبیات براندازی، به هر حال گرایش‌های ایدئولوژیک خودش را به همراه داشت در پیش از انقلاب. بحث شعر متعهد و غیر متعهد هم که بطور مفصل در کتاب‌ها و مقالات مربوط به آن سال‌ها زیاد دیده می‌شود. و شما هم طبعاً خواندید. طبیعی است که این «تو» ها، به جای اینکه در نوع و درواقع در جای خودشان تکثیر بشوند، می‌بینیم که خواسته یا ناخواسته به کانال شعرهای به اصطلاح سیاسی اجتماعی سرازیر می‌شدند. البته غیر منصفانه و ناسپاسی است که شعرهای برجسته‌ی سیاسی – اجتماعی پیش از انقلاب را فقط از این منظر خاص نگاه کنیم. برای اینکه بسیاری از همین شعرها، بدنه‌ی آسیب ناپذیر شعر امروز ایران را شکل می‌دهند. این نکته را هم اضافه کنم که در حال حاضر و لابد به دلایل مختلف، شاعران و همچنین ناشران ما، می‌بینند که تمایل و گاه بسیار دارند که در عنوان و یا اسم‌گذاری کتاب‌های شعر، واژه‌ی عشق را حتماً به کار ببرند. خب، لابد حکمتی در کار است.

به هر حال این گفت و گو را به مناسبت روز والنتاین، انجام می‌دهیم. می‌خواستم بپرسم، شما که ولنتاین را، روزی برای عشق غیر‌زمینی نمی‌دانید؟
من فکر می‌کنم اصلاً مواجهه‌ی عاشقانه‌ی انسان‌ها، خود به خود جنبه‌ی فراجسمیتی هم پیدا می‌کند. تازه از زمین خدا، چه خطایی مثلاً سر زده که نسبت دادن عشق به او، تحقیرآمیز به نظر برسد. اما این را هم باید در نظر بگیریم که رویکرد آدم‌ها به پدیده‌ها از جمله‌ی پدیده‌ی عشق، رویکردی یکدست و یکسان نیست. درواقع هر رویکردی، دیالکتیک خاص خودش را دارد. علاوه بر این، انسان‌ها در جامعه‌ی معاصر هم، بویژه به لحاظ فرهنگی، چندان معاصر یکدیگر هم نیستند. خب، به هر صورت من به رویکردهای شادمانه‌ای که توام با قدری تفکر هم باشد، احترام می‌گذارم.

و اینکه چه حسی خواهید داشت، اگر متوجه بشوید کسی شعر شما را به معشوق خودش هدیه کرده است؟
خب این شد یک چیزی! همانطور که می‌دانید شعرهای ناچیز من، غالباً در ردیف شعرهای رایج امروز قرار نمی‌گیرند. و کلا شعری متفاوت و گاه ظاهرا غیر عاشقانه و حتی ضد عاشقانه به نظر می‌رسد. اگر خوشحال بشوم از این روزی که اشاره کردید که البته خوشحال می‌شوم؛ درواقع برای این است که من را متوجه این نکته می‌کند که شور عاشقانه می‌تواند در پیوند با شعور فرهنگی آدم‌ها هم مطرح بشود و نقش داشته باشد. دیگر آنکه حقانیت شعر متفاوت و با این اصطلاح که من می‌گویم، شعر در وضعیت دیگر را هم نشان می‌دهد. یعنی این هدیه‌ای که عاشقی به معشوقش می‌دهد، حقانیت حضور این نوع شعرها را هم تایید می‌کند. فکر نمی‌کنم حرف خیلی خودخواهانه‌ای زده باشم.

در ادامه، علی باباچاهی، شعری از خودش را به مناسبت روز ولنتاین،تقدیم به مخاطبان رادیو زمانه کرد:

امروز هم می‌گذرد با گل نرگس که دوست
وسط خواب‌های تو کاشته‌اند

چهل سال عاشقی از تو مجسمه‌ای ساخته

که به مرگی شیرین فرو بروی

از زنبوری که نیشت می‌زند می‌دانی که هنوز نمرده‌ای

کمی عاقل‌تر باش، از تو گذشته که باز هم سرت بخورد به سنگ

فخر می‌کنی که جسدت راه می‌رود در خلاف آب شنا می‌کند

لکنت گرفته‌ای از دیدن عزراییل،

یا ذوق کرده‌ای از شاخه گلی که برایت خریده‌ام

رسوای زمانه، منم، دیوانه، منم

تو فقط در همه‌ی هیچ‌های من، همه کاره‌ای

سرت از آب کرده‌ای بیرون

که نشان بدهی تشنگی آورده‌ای بدست

بغل کرده‌ای سنگ تراشیده‌ای از پر قو را

که راه می‌رود، حرف می‌زند و کمی چیزتر از چیز است

سرت از برفی گرم است که به سرت باریده

و کمی چیزتر از چیز است....

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

خط اول درست یا دوست؟

-- اشکان ، Feb 17, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)