خانه > مجتبا پورمحسن > گفتگو > عاشق طبیعت بود | |||
عاشق طبیعت بودمجتبا پورمحسنmojtabapourmohsen@gmail.com
نیکول فریدنی، عکاس برجسته طبیعتگرای ایرانی به دلیل عوارض ناشی از سرطان پروستات و عفونت ریوی صبح روز ۱۷بهمنماه درگذشت. نیکول فریدنی از پیشکسوتان عکاسی طبیعت ایران در سال ۱۳۱۴ در شیراز بدنیا آمد و از شش سالگی عکاسی را شروع کرد. او ۵۰ سال بطور مداوم عکاسی کرد و بعنوان عکاس طبیعتگرا درایران شناخته میشد. فریدنی در سالهای پایانی عمر خود دچار بیماری پارکینسون شد و دیگر نتوانست دوربین به دست بگیرد و به ناچار روی ویلچیر نشست. درباره این عکاس فقید، با مسعود معصومی، از اساتید عکاسی و علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا که هر دو از دوستان او بودند گفت و گو کردم: استاد مسعود معصومی از شنیدن خبر درگذشت دوست قدیمی خود، جا نمیخورد. او مرگ را برای نیکول فریدنی رهایی از رنج بیماری میداند و درباره او میگوید:
قبل از اینکه عکاسی نیکول مطرح باشد عشق به طبیعت او مطرح بود. جزو کسانی بود که مرتب به طبیعت و دشت و کوه وکمر میروند، نشانی تمام دهات را بلدند. اسامی تمام جاهای دور افتاده را میدانند و حتا وسط بر و بیابان میایستند و با یک چوپان سلام و علیک میکنند. دومین چیزی که اهمیت داشت داستان دین و ارمنی بودن نیکول بود که در هر صورت در کشور ما بخصوص بعد از انقلاب یک حالت درونگرایی و اپوزوسیون مخفی در همه آنها هست. اگر دقت کنید دوستان ارمنی ما، تازه یکی دو سال است که بعضیهاشان در تمام فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی فعال هستند. بقیه نه اینکه بگویم قهر کردهاند، شاید فضا را برای فعالیت مناسب نمیدانند. نیکول هم این حالت را همیشه داشت و طنز ما هم با او همین بود. هر وقت با هم بودیم به جای فریدنی میگفتیم نیکول ارمنی. در نتیجه وقتی شروع به عکاسی با سیف الملوکی و داریوش گل گلاب کرد معلوم بود که تمام وجودش به سوی عکاسی طبیعت میرود. برای همین به فکر آرشیو پرتره و یا معماری حرفهای نبود و علاقهای نداشت. فقط طبیعت و طبیعت! و واقعاً هم دویده است. وقتی به آرشیوش نگاه میکنی میفهمی که چقدر راه رفته است.
اگر کسی بخواهد نیکول را بشناسد یا نمایشگاهی از آثار او برپا کند و یا کتابی دربارهاش بنویسد؛ کیلومترهایی را که این آدم طی کرده باید ببیند. واقعاً فعال بوده است. تنها مسالهاش، مساله به خارج رفتن خانوادهاش و دوری از بچهها بود که کمی اذیتش کرد و متاسفانه همزمان شد به دوران بیماریاش. شما اگر با اصغر (اصغر بیچاره) صحبت کنید به شما خواهد گفت، گویا نیکول فلج بوده و یکی دوسال پیش اصغر او را به بیابان برده، خودش را روی زمین کشانده و گفته دوربین بدهید دستم. اصغر میگفت من واقعاً دلم سوخت که چنین آدمی دیگر نمیتواند سرپا بایستد و عکاسی کند. یعنی به لحاظ تکنیکی و حرفهای، عکاس برجستهای نبود؟
علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا که در یکی ازشبهای بخارا، مراسم بزرگداشتی برای نیکول فریدنی برگزار کرده بود، روایت جالبی از آخرین عکس او دارد: ما در اردیبهشت سال گذشته بزرگداشتی برای او گرفتیم که خودش با صندلی چرخدار در این مراسم شرکت کرد. آیدین آغداشلو و گروهی از عکاسان و منتقدین عکس هم حضور داشتند و در پایان آن شب نیکول آخرین عکس خودش را گرفت. صحنهای که در آن حدود ۲۰۰ عکاس ایستاده بودند و او در بالای سن از این خیل عظیم، سه نسل از عکاسانی که به احترام او در آنجا حاضر بودند، عکس گرفت.
دهباشی به سه ویژگی مهم کار فریدنی اشاره میکند: دوم اینکه در کار عکاسی مثل گرایشات برخی عکاسان که به تولید انبوه روی آوردند او هیچگاه تن به این نداد. حتا به سکوتهای متوالی چندین ساله هم تن میداد تا کار جدیدی عرضه بکند. آنچه را که او از طبیعت ایران عرضه کرده است و در سالهای اخیر منتشر شد و مربوط به چندین دهه کار اوست، نشان میدهد که چگونه به این ظرایف توجه داشت. سومین ویژگی او در کارش، توجه او به نوع خاص کار با دوربین بود. او از معدود عکاسان ما بود که همیشه تاکید داشت که باید تمام مشخصات لحظه ثبت عکس را قید بکند و در این کار عمد داشت. از این بابت که یک شناسنامه برای هر عکس تعریف میکرد. کاری که بعد از او عکاسان درجه یک ما ادامه دادند. او در سالهای پایانی عمرش این دغدغه را داشت که بتواند عکس را در عرصه هنری به عنوان یک هنر نشان دهد. نمایشگاهی که همراه همسرش برپا کرد نشانهای از توجه او به این هنر بود. در نمایشگاههایی که میگذاشت و انتخاب هایی که میکرد نشان میداد که هنوز چقدر کیفیت برایش مهم است و سختگیرانه به این کار میپردازد. مطالب مرتبط: خبر مرتبط در رادیو زمانه شبِ نیکول فریدنی عکسهایی از فریدنی گفت و گو با نیکول فریدنی نوشتهای از همسر فریدنی نیکول فریدنی در قشم طبيعت ديگر برای شاعر رنگهای ايران ژست نمیگيرد آخرین عکسها از فریدنی
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
بدبینی نباشه ولی من فکر می کنم با توجه به حرف های آقای معصومی درباره استفاده دیگرا ن از نیکول فریدنی انتخاب عکسی از احمد بازماندگان قشمی درحالی که خودش را درپیش زمینه کادر قرار داده و به ما نگاه می کند و نیکول طفل معصوم درآن انتهای قاب روی ویلچر(به نظرمن به طرزی رقت انگیز)جا گرفته ، به نظر کمی خالی از بدجنسی از طرف شما نیست.البته بازماندگان عکاس جوانی است که روی مردم و طبیعت قشم کار می کند(فکر کنم عکاس رسمی منطقه آزاد قشم باشد)و گمان نمی کنم این برداشت خالی از معنا باشد
-- بدون نام ، Feb 7, 2008جوان! کم گوی و گزيده گوی چون دُر/ تا ز اندک تو جهان شود پر! اين چی هر روز و هر ساعت يه چيزهايی سر هم می کنی و اينجا می گذاری؟! تيپيک ايرانی! نخوانده ملا. از فلسفه و شعر و ادبيات داستانی و سياست و غرب و شرق و بمب اتم و مشکلات اجتماعی جزيره زنگبار و راه حل ترافيک شانگهای و ... همه و همه چيز سررشته داری. برو بنشين چهارتا کتاب بخوان و حداقل چند روزی درباره آنچه می نويسی تحقيق و تأمل کن. حالا ما گفتيم.
-- اصغر ، Feb 7, 2008آقای اصغر؛ مثل این که شما تا به حال گذارتان به هیچ رسانه ای نیفتاده. خب رسانه ها، وظیفه شان این است که هر روز مطلب تولید کنند، در مورد آدم هایی که می میرند یا کار خاصی انجام می دهند،یا مناسبتی که فرا می رسد رسانه ها خبر و گزارش تهیه می کنند. به نظرم قربان شما انتظاراتان از رسانه چیزی در حد کتابخانه ملی است. قربان با اجازه این انتظارتان درست نیست. اگر برای هر گزارشی، رسانه بخواهد یک ماه یا دو ماه وقت بگذارد که می شود فصل نامه. قربان. ممنون از نصحیتی که به جوانان می کنید، اما حکمت رسانه، در به روز بودن آن است و در این به روز بودن هم نمی شود یک کتاب دویست صفحه ای نوشت.
-- بدون نام ، Feb 8, 2008بدون نام
-- mimi ، Feb 9, 2008کامنت اول
این رو واقعا خوب اومدی