خانه > مجتبا پورمحسن > ادبیات > زوال رویای آمریکایی | |||
زوال رویای آمریکاییمجتبا پورمحسنبعضی از نویسندگان بزرگ آمریکایی هستند که ترجمه نشدن آثارشان به فارسی، تعجببراگیز است. این نویسندهها که صاحب سبک هستند اگرچه از سوی اهالی ادبیات مورد توجه قرار گرفتهاند، اما آثارشان یا در ایران ترجمه نشده، یا تعداد آثار منتشر شده از آنها در ایران بسیار کم است. جان بارت، جان آپدایک و جویس کرول اوتس از جمله این نویسندهها هستند.
اگرچه اخیراً کتابی از بارت منتشر شده و چند ترجمه از جویس کرول اوتس به چاپ رسیده، ولی باز هم میزان توجه به این نویسندهها قابل مقایسه با وزن آنها در ادبیات امروز جهان نیست. در مورد کرول اوتس که کتابی از او موضوع این نوشته است، پس از انتشار مجموعه داستان «وقتشه با من زندگی کنی»، وقفهای در ترجمهی آثار این نویسنده ایجاد شد تا اینکه در یکی دو سال اخیر چند رمان و مجموعه داستان مهم از اوتس ترجمه و منتشر شده است. یکی از مهمترین این کتابها رمان جمع و جورِ «سیاهاب» با ترجمهی مهدی غبرایی است. نقد سیاست آمریکایی «سیاهاب» داستان سقوط اتومبیل کرایهای سناتور جفرسون به تالاب است. سناتورِ مست در حالیکه با معشوقهاش، کلی کلیهر به سمت لنگرگاه «بوت بْی» میراند، تعادلش را از دست میدهد و ماشین به تالاب سقوط میکند. سناتور که سیاستمدار با نفوذ حزب دموکرات است همراه با کلیْ کلیهر که تقریبا همسن بچههای اوست در میهمانی عصر چهارم جولای (سالروز استقلال آمریکا) شرکت میکند. اما آقای سناتور خوشگذرانیهایش را محدود به حضور در مهمانی نمیکند و تصمیم میگیرد با کلی به لنج سواری برود و حادثهای که برایشان اتفاق میافتد، باعث مرگ کلی میشود. در طول رمان متوجه میشویم که کلی، دختری است که «در دانشگاه براون با درجهی عالی در مطالعات آمریکایی به اخذ لیسانس نایل شده و رسالهی نود صفحهای خود را در مقام دانشجوی ممتاز دربارهی سناتور نوشته بود.» رمان «سیاهاب» داستان فرو رفتن یک سیاستمدار برجستهی آمریکایی در گنداب زندگی سیاسی در آمریکاست. او مثل هر سیاستمدار «خوبی» سعی میکند از آرمانها حرف بزند و به هوادارانش امید بدهد. اما پشت شعارهای خوب و ماسکی که سناتور به عنوان یک سیاستمدار به چهره زده، بیاعتقادی به این شعارها موج میزند. در فصل سی و یکم وقتی کِلی پیشنهادات سناتور دربارهی تسهیلات پزشکی، پشتیبانی از هنرها و... را با صدای بلند میگوید و سناتور با شور و اشتیاق گوش میدهد، کِلی یاد جملهای از شارل دوگل میافتد: «چون سیاستمدار هرگز به حرفهای خودش عقیده ندارد، تعجب میکند که کسی آنها را باور کند.» کرول اوتس برای نشان دادن واقعیتهای سیاست آمریکایی، وارد عرصهی سیاست نمیشود. او تنها چند پرده از زندگی غیر سیاسی یک سیاستمدار را به تصویر میکشد. تصویری که اگر کاملاً برخلاف نقاب اخلاق سیاسیای که سناتور به چهره زده نباشد، فاصلهی خیلی زیادی با آن ندارد. او سیاستمداری است که میکوشد با دور اندیشی، تمام وجوه زندگیاش را با اصولی منطبق کند که شروط ابتدایی برای جلب نظر مردم و تضمین آیندهی سیاسیاش است. پس وقتی موفق میشود خود را از تالاب نجات دهد به فکر نجات کِلی نیست بلکه میخواهد از مهلکه فرار کند تا کسی او را با لباس خیس و گل آلود نبیند. او واقعه را کاملا برعکس روایت میکند جوری که حتا پیش دوست نزدیکش وجههاش را حفظ کند: «دختره مست بود و یکهو هوایی شد، فرمان را گرفت و اتومبیل از جاده منحرف شد...»
حباب رویای آمریکایی جویس کرول اوتس نه تنها سیاست آمریکایی، بلکه شیوهی زندگی آمریکایی را هم به نقد میکشد. «خانواده» مفهوم مورد علاقهی جامعهی آمریکایی، در این کتاب در معرض خطر قرار میگیرد. اما شخصیتها میکوشند وانمود کنند که همچنان به «خانواده» احترام میگذارند: «حالا گریان و خشمگین به پدر و مادر توضیح میداد که دختر بدی نیست، راستی که نبود. مرد، زندار بود اما با زنش زندگی نمیکرد و زنش میخواست جدا شود... مردی مثل سناتور با عشق به زندگی، عشق به مردم از زن و مرد و شوق دیدار آدمهای تازه ...» سیاهاب روایت واقعگرایانهای از زندگی آمریکایی است. جاییکه اگرچه شعارهای قشنگ «رویای آمریکایی» خریداران زیادی دارد اما در عمل، تمام آن اصول زیر پا گذاشته میشود. کِلی با این توجیه که سناتور در حال حاضر با همسرش زندگی نمیکند، سعی میکند توجیهی اخلاقی برای ارتباطش با او بسازد. او باید پدر و مادرش را هم متقاعد کند. در مقابل سناتور هم با انتقاد از هم نسلان کلی، خود را از زیرِ بار اخلاقی رابطه رها میکند. در ابتدای فصل بیست و چهارم، سناتور جملاتی را بر زبان میآورد که هر چند برخاسته از رقابت همیشگی دموکراتها با جمهوریخواهان است، سست شدن پایههای اصول آمریکایی را نشان میدهد: «...جنگ خلیج فارس برای نسل شما عقیدهی مصیبباری دربارهی جنگ و دیپلماسی فراهم آورده: این توهم که جنگ نسبتاً آسان است و دیپلماسی یعنی جنگ، مصلحت آمیزترین انتخاب.» رمانی متفاوت، روایتی متفاوت تمام قصهی «سیاهاب» در فصل اول یا نهایتاً تا فصل دوم رمان روایت میشود. اما رمان صد و چند صفحه، و سی و دو فصل ادامه مییابد. این نشان دهندهی هنر نویسنده است که گره داستانش در دو سه صفحه اول کتاب باز میشود، اما همچنان جذابیت روایت را تا آخر کتاب حفظ میکند. شیوهی روایت هم متفاوت است. داستان از زبان سوم شخص روایت میشود، اما بعضی از تحولات ذهنی شخصیتها، از زوایه اول شخص روایت میشود. به همین دلیل گاهی در یک فصل دو صفحهای، چند بار زوایهی روایت تغییر میکند. اما آیا تغییر مکرر راوی صرفا نوعی بازی زبانی است؟ یقینا اینگونه نیست. استفادهی بجا از این تمهید سبب شده که گُلْدرشت به نظر نرسد. نویسنده، زمانی زوایهی روایت را تغییر میدهد که بخواهد بعضی رهیافتهای جهانبینانهی شخصیتها را روایت کند. جملههایی مثل «دارم میمیرم؟ اینجوری؟»، «اینجا هستم اینجا هستم اینجا هستم»، «دختری آمریکایی هستی زندگیات را دوست داری»؛ احوال شخصیتها را بیش از روایت سوم شخص نشان میدهد. نکتهی دیگر زبان پریشی روایت است. کوتاه بودن فصلها، در کنار پرشهای متعدد، منطبق بر وضعیت نامساعدی است که مبدا روایت و بازگشت به گذشته است. از یاد نبریم که داستان در فاصلهی کوتاهی روایت میشود که کلیْ تقلای نافرجامی برای بازگشت به زندگی دارد. بنابراین روایتِ زبان پریشانه، تصویری باورپذیر از ماجرا را ارایه میکند. در کنار هم قرار گرفتن این ویژگیهای مثبت، باعث میشود که «سیاهاب» به رمانی قابل توجه و در نوع خود منصحر به فرد تبدیل شود.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
من هم دارم اين رمان را میخوانم. اما به نظر من آن زبان پريشی ای كه گفته ای بيشتر مال مترجم است تا مال خود روايت...
-- ياسمن ، Jan 25, 2008