تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
نگاهی به مجموعه داستان «شب‌های چهارشنبه» نوشته‌ی آذردخت بهرامی

آزمونی در مکتب گلشیری

مجتبا پورمحسن

کتاب «شب‌های چهارشنبه» امسال برنده‌ی جایزه‌ی روزی روزگاری و جایزه‌ی منتقدین مطبوعات شد. این کتاب مجموعه‌ی هشت داستان کوتاه است.


طرح جلد کتاب «شب‌های چهارشنبه» اثر آذردخت بهرامی

جدال جبر و انتخاب در خیانت
اکثر شخصیت‌ها در داستان‌های«شب‌های چهارشنبه» درگیر مساله‌ی خیانت هستند. شخصیت‌ها با این مساله کنار نمی‌آیند. در واقع داستان‌های کتاب، راوی درگیری ذهنی شخصیت‌ها با «خیانت» است. البته نویسنده سعی کرده است از نگاه یک‌سویه به خیانت اجتناب کند. اما به نظر می‌رسد که در این راه متوسل به دخالت «خصایل اخلاقی» نظیر انصاف می‌شود که اگر چه تصویری نامتعارف از «خیانت» ارایه می‌دهد، اما باورپذیری شخصیت‌ها را خدشه دار می‌کند.

مثلاً در داستان «گربه‌ی لیدا، نانوایی، چراغ برق» علی‌رغم این‌که شواهد زیادی مبنی بر ارتباط همسر راوی و زن همسایه وجود دارد، راوی هم‌چنان سعی دارد بپذیرد که محبت‌های «شیرین» به «سعید» صرفاً از سر دوستی است. هر چند اصرار بیش از حد سیمین برای نادیده گرفتن نکاتی که شهادت به خیانت همسرش می‌دهد، نشان‌گر مطلع بودن او از خیانت است؛ اما واکنش راوی بیش از اندازه منفعلانه است. «خویشتن‌داری» سیمین، تصویری مظلوم از او ارایه می‌کند اما فقدان کنش معقولانه شخصیت «سیمین» را غیرواقعی می‌سازد.

«مهری زنگ می‌زد صبح کلمه‌ی سحر و می‌گفت سیمین بدو ببین شیرین خانوم کجاست؟ می‌گفتم خونه! می‌گفت نه به جون سیمین؛ برو ببین کجاست؟ می‌گفتم می‌خوای صدایش کنم؟ می‌گفت نه به مرگ تو؛ محمود الان خبر آورد که سعید و شیرین خانم رو تو ماشین شیرین خانم دیده. مرگ من برو ببین کجان؟ نمی‌رفتم. فقط گوشی را می‌گذاشتم و پیچ رادیو را می‌چرخاندم و صدایش را بلند می‌کردم ...»
صفحه‌ی ۴۰

اما از سوی دیگر نویسنده در بعضی داستان‌ها تصویری خاکستری از درگیری شخصیت‌ها نشان می‌دهد. داستان «بی‌دلیل» یکی از بهترین داستان‌های کتاب، چنین خصوصیتی دارد. شخصیت اصلی داستان یعنی مهناز در تردید انتخاب این یا آن، با جبر زندگی روبه‌رو می‌شود. زندگی برای او آن طور رقم خورده که همه چیز خارج از اراده‌اش بوده است. از خیانت مادرش به پدرش گرفته تا عشق از دست رفته‌اش به پسردایی و حالا داستان از جایی شروع می‌شود که حمید با زنش برگشته و خاطره‌ی عشقی قدیمی دوباره زنده شده است. عشقی که عاقبت ناخوشایندش را هم پدر مهناز به وجود آورده؛ نه مهناز.

بازگشت حمید، مهناز را در برزخی قرار می‌دهد که بازخوانی گذشته و مصائبش و تمنای درونی او نسبت به حمید، باز هم رنج را نصیب شخصیت اصلی داستان می‌کند. نویسنده در این داستان در خلق برزخ این شخصیت و حس‌های دوگانه‌اش موفق عمل کرده است.

در مکتب گلشیری
آذردخت بهرامی، نویسنده‌ی مکتب گلشیری است. این گزاره‌ی خبری به هیچ وجه کار بهرامی را ارزش‌گزاری نمی‌کند. نوع نگاه نویسنده به داستان از جنس دیدگاه گلشیری به ساختار داستان است. بهرامی در داستان‌هایش می‌کوشد از رهگذر توجه به فرم، قصه را خلق کند. دو داستان خوب کتاب، «شب‌های چهارشنبه» و «بی‌دلیل» محصول فرم مناسبی است که نویسنده انتخاب کرده؛ اما در بعضی داستان‌های کتاب، فرم‌گرایی محض به کلیت اثر لطمه زده است.

داستان‌های «جمع کل» و «قله» بسیار ضعیف‌تر از بقیه داستان‌های هستند و هر دوی آن‌ها را صرفاً می‌توان سیاه مشقی برای تجربه‌ی فرم محسوب کرد. داستان «جمع کل» مجموعه‌ی جملاتی است که با «نباید» شروع می‌شود:
«نباید می‌گفتم خوابش را دیده‌ام. نباید از سامان و آن پنج دختری که با او آمده بودند، سینما عصبانی می‌شدم. نباید آن نامه‌ی عاشقانه را از احمد می‌گرفتم ...»
صفحه‌ی ۶۸

این داستان همه‌ی نبایدهایی است که جبراً به وقوع پیوسته‌اند. اصرار نویسنده در به کار بردن کلمه‌ی «نباید» داستان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و سطرها را آزاردهنده می‌سازد. دو داستان «جمع کل» و «قله» اگر چه دچار فرم‌گرایی محض شده‌اند، اما به نسبت بقیه داستان‌ها از فرم ساده‌تری برخوردارند. اما تکیه بیش از اندازه به فرم در این دو داستان مشکل‌ساز‌شده است. وگرنه هستی‌شناسی نویسنده که مبتنی بر جبر است، در داستان «بی‌دلیل» که در آن خبری از «نباید»های مکرر داستان «جمع کل» نیست، بهتر اجرایی داستانی یافته است.

از هم گسیختگی، نه تنوع
شب‌های چهارشنبه مجموعه‌ی هشت داستان کوتاه است که دو یا سه داستان خوب دارد. جدای از افراط در فرم‌گرایی در بعضی داستان‌ها، نکته‌ی دیگری که به کتاب لطمه زده، کنار هم قرار گرفتن داستان‌هایی است که به فاصله‌ی طولانی از هم نوشته شده‌اند. این‌که داستانی که در سال ۷۰ نوشته شده، در کنار داستانی از سال ۸۲ قرار می‌گیرد، نه تنها باعث تنوع مجموعه نمی‌شود؛ بلکه گسیختگی مجموعه را دو چندان می‌کند.

با این همه قوت داستان «شب‌های چهارشنبه» که اتفاقاًً در سال ۸۰ نوشته شده، می‌تواند نقطه‌ی خوبی برای ادامه‌ی راه آذردخت بهرامی باشد. داستانی که در آن نویسنده اگر چه در مکتب گلشیری گام برمی‌دارد، اما با تزریق خلاقیت خود و هستی‌شناسی‌اش به اثر، داستان خوبی را خلق کرده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آنطور كه شما نوشته ايد اين خانم هم يكي از "گلشيرك"ها هستند.
حالا من چرا بايد نسخه بدل را بخوانم و سراغ اوريژينال"اش نروم؟
از قله ها كه زياد كسي باقي نمانده نه ايتنجا كه در دنيا را ميگويم گوئي حالا بايد به تپه ها رضايت داد.

-- شهاب ، Jan 6, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)