خانه > مجتبا پورمحسن > ادبیات > پوچیِ کافکایی | |||
پوچیِ کافکایی«مهمترین مسأله، زنده ماندن از یک روز تا روز بعد است» از هاروکی موراکامی، نویسندهی ژاپنی پیش از این تنها یک مجموعه داستان به نام «کجا میتوانم پیدایش کنم» در ایران منتشر شده است. کتاب ۶۷۰ صفحهای «کافکا در ساحل» اولین رمان موراکامی است که در ایران ترجمه شده است.
تصادف روایت دیگری هم در ابتدای کتاب وجود دارد. گزارشی در مورد حادثهی تپهی برنج در سال ۱۹۴۴ که براساس اسناد تحقیقی بخش اطلاعات ارتش آمریکا روایت میشود. اگر بخواهیم تعداد روایتهایی را که در«کافکا در ساحل» همعرض هم آمدهاند، نقل کنیم، احتمالاً با متنی ۱۰ صفحهای مواجه خواهیم شد. شکل باسمهای رماننویسی بر اساس ایدهی تصادف این است که روایتها در نقطهای به هم برسند. موراکامی اگر چه ایدهی تصادف را تا پایان رمان حفظ میکند، اما با پیوند زندن «تصادف» و «تردید» هم جذابیت بیشتری به رمان میدهد و هم خوانندهی کتاب را تا آخر رمان میکشاند. در هیچ کجای کتاب، احتمال تداخل روایتها از بین نمیرود و در عین حال به قطعیت نمیرسد. زندگی کافکا، ناکاتا و خانم سائکی به هم ربط دارند و نویسنده تا پایان رمان، مخاطب را برای افشای این ارتباط منتظر میگذارد. اینکه نویسنده توانسته تا پایانِ کتابی ۶۷۰ صفحهای، گره داستان را لو ندهد و همزمان انگیزهی لازم را در مخاطب برای کشف این گره حفظ کند، نشاندهندهی هنر نویسنده است. موراکامی توازن مناسبی بین کنجکاوی مخاطب و گره داستانیاش ایجاد میکند. به همین دلیل هر کجای کتاب که به نظر میرسد گره در حال باز شدن است، اتفاقی میافتد که در برداشت خواننده تردید ایجاد میکند. از آن طرف نویسنده با نشانههایی که لابه لای سطرها میگذارد تشنگی مخاطب را برای کشف گره تشدید میکند. هنر نویسنده وقتی بیشتر به چشم میآید که در میانههای کتاب، شخصیتها در گفت و گو با یکدیگر بخش مهمی از داستان را افشا میکنند؛ اما داستان همچنان جذابیتش را حفظ میکند. در صفحهی ۳۴۶ کتاب آمده است: «امکان دارد که خانم سائکی ... مادر من باشد؟» در این سطرها هستهی یکی از اصلیترین ایدههای رمان نمایان میشود. کافکا با همین تفکر است که در رؤیاهای شبانهاش در جنگل با خانم سائکی میخوابد. این رؤیاها، کافکا را به این باور میرساند که پیشبینی پدرش دربارهی او به قطعیت میرسد؛ اینکه کافکا روزی با مادر و خواهرش خواهد خوابید. اما با وجود روایت بعضی از وجوه گره داستانی، نویسنده با حذف نشانههایی دیگر، همچنان پازل داستان را ناتمام باقی میگذارد. روزهای بیخاطره در یکسوم پایانی کتاب، او به هوشینو میگوید که حافظهاش را در کودکی از دست داده است؛ آنهم در حادثهای که همان روایتِ دیگر رمان یعنی گزارش حادثهی تپهی برنج در سال ۱۹۴۴ است. ناکاتا به دلایلی نامعلوم در یک گردش دستهجمعی دانشآموزان مدرسه از هوش میرود و پس از به هوش آمدن، حافظهاش را از دست میدهد. کافکا تامورای نوجوان هم چهل و چند سال بعد، وقتی از خانه میگریزد، متوجه میشود که لحظاتی از حافظهاش پاک شده است. او در حالی به هوش میآید که دست و لباسش خونآلود است. کافکا تصور میکند شاید در لحظاتی که از هوش رفته، پدرش را کشته است. خانم سائکی، مادر تامورا که در جوانی یک آلبوم موسیقی با نام «کافکا در ساحل» را منتشر کرده بود، در غم از دست دادن نامزدش یعنی کافکا، بقیه عمرش را به زندگی کردن با خاطراتش می پردازد و منتظر مرگ میماند. در واقع سه شخصیت اصلی رمان «کافکا در ساحل»، درگیر «یادآوری» هستند و هستیشان به «حافظه» گره خورده است. یک نفر از آنها پس از پاک شدن حافظهاش کاملاً از مدار زندگی عادی خارج شده (ناکاتا) دیگری، درگیر همان چند ساعتی است که به یاد نمیآورد و میترسد که در آن لحظات پدرش را کشته باشد. در مقابل نفر سوم با «حضور» حافظهاش درگیر است. در زندگی این سه شخصیت، زمانِ «حال» نقش چندانی ندارد و محرک آنها در گذشته است. گذشتهای که یا به یاد نمیآید و یا از یاد نمیرود. ناکاتا نهایت بیحافظگی و سائکی غایت زندگی در آغوش گذشته است. اما نکتهای که پارادوکس ایجاد میکند، تلاش شخصیتهای رمان برای درک هر چه بیشتر اتفاقاتی است که در دور و برشان رخ میدهد. در واقع انسانها هر چه بیشتر از حافظهشان استفاده میکنند تا «خاطرات»شان شکل بگیرد و بعد درگیر همین خاطراتشان باشند. موراکامی در رمان «کافکا در ساحل» زندگی را با گذشته تعریف میکند. شخصیتهای رمان با گذشته درگیر میشوند تا زندگیشان را ادامه دهند. هستیشناسی رمان «کافکا در ساحل» از همین نقطه شکل میگیرد. کافکا در رمان «پس وضع مالیات رو به راه است، هان؟» پسری به نام کلاغ این را با لحن بیحال خاص خودش میپرسد. شخصیت اصلی داستان در ابتدای داستان کلاغ (CROW) نام میگیرد. همان طور که میدانیم نام اکثر شخصیتهای آثار کافکا با حرف K آغاز میشود. درست است که CROW با C شروع میشود؛ اما تلفظش در CROW، همان تلفظ K است. از طرف دیگر داستان «کافکا در ساحل» علیرغم ماجراهای زیادی که دارد، در نهایت از همان ابزوردیته برخوردار است که در آثار کافکا میبینیم. در رمان موراکامی، آدمها در جست و جو هستند. در ابتدا مخاطب فکر میکند که ناکاتا در جستجوی حافظهی از دست رفتهاش است و آن اتفاقات عجیب و غریب و سفرهای پرماجرا نهایتاً به کامیابی ناکاتا میانجامد. همچنان که انتظار میرود خانم سائکی پس از یافتن پسرش به جای انتظار به مرگ، بتواند زندگی جدیدی را آغاز کند. اما در پایان رمان، خانم سائکی و ناکاتا میمیرند و کافکا تامورا پس از سفری ذهنی و واقعی، به زندگیاش ادامه میدهد. پوچی زندگی انسانی در داستانی پرماجرا به تصویر کشیده میشود. موجود غیرانسانی و خزندهای که از دهان جسد ناکاتا بیرون میآید، حتی تأویلی مبتنی بر رهاییبخشی از مرگ را هم کماعتبار میکند. هیچ یک از شخصیتهای رمان «کافکا در ساحل» به آرامش نمیرسند. ناکاتا و خانم سائکی دو روی سکهاند. یکی حافظهاش را از دست داده و دیگری نمیتواند از حافظهاش بگریزد و هیچ کدام به رستگاری نمیرسند. هاروکی موراکامی این تلقی هیچانگارانه را وامدار کافکاست. علمی - تخیلی یا رئالیستی؟ «خود سنگ فاقد معنی است . موقعیت چیزی را ایجاب میکند، و در این موقعیت و این بار اتفاقاً آن چیز یک سنگ است. آنتوان چخوف به بهترین صورت این وضع را بیان کرده، اگر هفتتیری در یک داستان باشد، عاقبت باید شلیک بشود. میدانی منظورش چیست؟» (صفحهی ۴۰۵) جستجو در رمان «کافکا در ساحل» برای یافتن تیری که از تفنگ شلیک شده، فایدهای ندارد. این داستان از مرز باورپذیری رئالیستی عبور میکند. مثل این است که باور کنیم گلولهای که در یک شهر شلیک شده، در شهر دیگر یک نفر را هدف قرار دهد. اما این رمان، اثری علمی و تخیلی نیست. چون اثر علمی و تخیلی غالباً مبتنی به پیشرفتهای علمی است و یا روایت، در زمانی بسیار جلوتر از زمان معمول اتفاق میافتد. اما اتفاقاتی که در رمان «کافکا در ساحل» رخ میدهد، توجیه علمی مشخصی ندارند و حتی نمونهی تکاملیافتهی پژوهشی علمی در زمان حاضر نیستند. ولی میتوان رگههایی از سوررئالیسم را در متن دید. رمان در تردیدِ نویسنده برای انتخاب ژانر، اصطلاحاً کش میآید. از این شهر به ان شهر رفتن ناکاتا، پس از چند فصل، خستهکننده میشود. در فصلهایی که کافکا با اوشیما حرف میزند، بیانِ چیزهای مختلف درباره داستان از زبان اوشیما به ادبیتِ شخصیت او لطمه میزند. با این همه «کافکا در ساحل» رمان جذابی است اگر چه میتوانست کوتاهتر از این باشد. اما نویسنده توانسته است به تناوب اشکالات هر یک از روایتهای موازی را با یکدیگر جبران کند. مرتبط:
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
در کافکا در ساحل تقریبا همه گمشده شان را میجویند. از کافکار تا ناکاتا از سائکی تا اوشینو، داتسان تا نیمه خوب پیشرفته است، اما اندک اندک گره جذب جادویی که تا باریدن زالو از آسمان خوب اداره شده بود، کم کم میگسلد. روی هم ر فته من این داستان را خوب یافتم، این داستان توانست مرا رد خود جادهدو من خودم را در آن به صورتی یافتم. داستان خوبی است
-- اخلاقی ، Nov 8, 2009