خانه > مجتبا پورمحسن > پرونده ما و غرب > «نگاه انتقادی به گذشته نداریم» | |||
«نگاه انتقادی به گذشته نداریم»مجتبا پورمحسنهوشنگ ماهرویان معتقد است که ضعف ما ایرانیها در مواجهه با غرب و البته در مواجهه با خود، نداشتن خرد انتقادی است. او معتقد است تا زمانیکه ما به خرد انتقادی دست پیدا نکردیم نمیتوانیم با غرب ارتباط سازندهای داشته باشیم. از اينجا بشنويد. آقاي ماهرويان، میخواستم بدانم كه به نظر شما غربيها به ما ايرانيان چگونه نگاه میكنند؟ ببينيد من فكر میكنم ما اصلا خودمان را از شناخت شناسی و كاری كه غربيها كردند روی شرق، با اين آيينه به خودمان نگاه كرديم، دقیقاً از زمانیكه غرب وارد شرق شد و شروع كرد شرقشناسی را طرح كردن. ما هيچ موقعی به خودمان به عنوان يك ابژه نگاه نكرديم. برای اولين بار به وسيلهی غربیها مورد تحليل قرار گرفتيم چه تاريخمان، چه جامعهمان، چه مسائل فرهنگیمان، تاريخ ادبياتمان و غيره ... يعنی ما در مورد درستی يا نادرستی نگاه غرب به خودمان نمیتوانيم قضاوت كنيم؟ میتوانيم قضاوت كنيم اما قبل از آن بايد كوشش كنيم جامعهمان را از اسطورههايی كه ساليان سال حاكم بوده بر آن، دربياوريم و به نگاه علمی دست پيدا كنيم و بعد سعی كنيم به خودمان نگاه كنيم. شما زمانی میتوانيد به خودتان نگاه كنيد كه خودتان را به عنوان يك ابژه قرار بدهيد و از دور به خودتان نگاه كنيد به تاريختان، به جامعهتان. جامعهشناسی زمانی در غرب شكل میگيرد كه اين نگاهی كه من میگويم، اين نگاه با فاصله، شكل میگيرد. نگاهی كه شروع میكند از دور نگاه كردن و جامعه خودش را تجزيه و تحليل كردن . اين نگاه را شما در قرون وسطی نداريد ما هم هنوز به اين نگاه دست پيدا نكرديم. بنابراين غربيها هستند كه با باور ما كار میكنند. ادوارد سعید به نظر من يك بحثی را مطرح میكند كه اين بحث اصلاً از پايه اشتباه است میگويد آنها اگر شرقشناسی را ايجاد كردند ما هم غربشناسی ايجاد كنيم. شما وقتی كه به آن نگاه علمی دست پيدا نكرديد به آن نگاه با فاصله دست پيدا نكرديد چطوری میخواهيد غربشناسی كنيد؟ آقای ماهرويان فكر نميكنيد نگاه تاريخي چه از طرف شرقيها به غربيها و چه از سوي غربيها به شرقيها يك مقدار باعث ايجاد سوءتفاهم شود يعني اينكه مثلا ما تاريخ غرب را نگاه ميكنيم و مثلا به آمريكاييها ميگوييم شما پانصد سال بيشتر تاريخ نداريد بر اين اساس دربارهي آنها قضاوت ميكنيم و آنها وقتي در مورد ما صحبت ميكنند در مورد دوهزاروپانصد سال ما قضاوت ميكنند نه راجع به هويت فردي امروز ما. آيا ما توانستيم خودمان را بنويسيم؟ آيا توانستيم تاريخ خودمان را بنويسيم؟ آيا توانستيم خودمان جامعهشناسي جامعهي خود ما را بشناسيم؟ من خدمتتان بگويم در ايران بزرگترين آمار خودكشي زنان را داريم. بنزين ميريزند روي خودشان و خودسوزي ميكنند. شما چند تا مطالعهي ميداني داريد كه برود مطالعه كرده باشد كه اين خودسوزي زنان در ايران علتش چيست؟ ما هنوز كه هنوز است مينشينيم مباني جامعهشناسي مينويسيم. اصول مقدماتي جامعهشناسي مينويسيم. هنوز نتوانستهايم جامعهشناسي را در ايران جا بيندازيم هنوز نتوانستهايم مطالعهي تاريخي تاريخ خودمان را براي خودمان بنويسيم. مطالعهاي كه غربيها يا روسها مينشينند و راجع به جامعهي ما ميكنند با پارادايمهايي اين كار را ميكنند، پارادايمهايي كه در غرب ساخته شده است .ما كجا توانستيم براي تاريخ خودمان پارادايم بسازيم و با اين پارادايمها خودمان، خودمان را مطالعه كنيم؟ يعني شما اعتقاد داريد ما هنوز شناخت مناسبي از خودمان به دست نياوردهايم؟ وقتي نگاه علمي جا نيفتاده باشد و شما هنوز شناخت علمي نداريد نه غرب را ميتوانيد بشناسيد نه خودتان را. زماني ميتوانيد شناخت علمي پيدا كنيد كه به علم باور داشته باشيد و نگاه علمي را جا بيندازيد. شما در جامعهاي كه هنوز نتوانستيد نگاه علمي را در آن جا بيندازيد چگونه ميخواهيد مطالعهي علمياش بكنيد؟ آقاي ماهرويان فكر ميكنيد نگاه ما به غرب چگونه است يعني ما ايرانيها راجع به غرب چگونه فكر ميكنيم؟ ما با همان اصول فكري خودمان كه يك نگاه اسطورهاي است به غرب هم نگاه ميكنيم. و به نظر شما اين نگاه غلط است؟ نگاه درستي نيست، ما اگر بخواهيم غرب را بشناسيم بايد از نگاه خود غربيها نگاه كنيم. حتي شرق را هم وقتي ميخواهيم بشناسيم ميرويم كتابهاي غربيها را ميخوانيم كه ببينيم چگونه به شناخت اين طرف دنيا رسيدند ما زماني ميتوانيم به اين نگاه دست پيدا كنيم كه به قول وبر ما ذهنمان را ابهامزدايي كرده باشيم، به نگاه علمي رسيده باشيم بعد با اين نگاه علمي هم به خودمان برسيم بعد با اين نگاه علمي هم به خودمان نگاه كنيم هم به غرب، اين مبرمترين وظيفهي ماست و عمدهی وظيفه روشنفكري ماست. روشنفكري ما راه غلط رفته در اين صد، صدوپنجاه ساله. هيچ موقع اين راه درست را پيدا نكرده كه چگونه ميتواند در جامعهاي اسطورهاي، در جامعهاي با روابط ايلي و قبيلهاي بتواند حركتي بكند كه به نفع يك جامعهاي بشود كه نگاه علمي بر آن استوار باشد و در روابط اجتماعياش دمكراسي، آزادي انديشه، آزادي بيان، آزادي انتخاب مذهب حاكم باشد اينها كار ميبرد. در غرب اين كارها شده در طي چهارصد، پانصد سال. ولي در جامعهي ما نشده است. ببينيد، الان غربيها نگاهشان به ايرانيها اينطور است كه ايران را جزء همان خاورميانه ميدانند و به صورت يكپارچه نگاه ميكنند و يك نگاه بدبينانهاي نسبت به ايرانيها دارند و از اين طرف روشنفكرها را بگذاريم كنار، غالبشان غرب را مركز فحشا و فسق و فجور ميدانند كه به هر حال علاوه بر آن تكنولوژي كه دارند ولي از لحاظ فرهنگي ازهمگسيخته است، به نظر شما اين سوءتفاهم نتيجه چيست؟ نه، در غرب شما برويد جريانات دانشگاهياش را ببينيد، برويد ببينيد مطالعاتي كه در مورد جوامع خاورميانه شده اصلا اينچنين نيست آنها براي ما طبقهبندي ميكنند، نامگذاري ميكنند. آنها اينطور فكر نميكنند كه مثلا ايران را با عراق و با سوريه يكي كنند برويد مطالعهي دقيقشان را كه ما الان داريم ترجمه ميكنيم برنارد لوئيس را ترجمه ميكنيم انواع و اقسام كتابهاشان را ترجمه ميكنيم، نگاه كنيد ببينيد آنها يكپارچه نميكنند اين قضيه را، اصلاً يكپارچه نميكنند. پس به اعتقاد شما، نگاه آنها به ما علميتر است؟ اصلا ما نگاه علمي نداريم. آنها هستند كه نگاه علمي دارند به قضايا. ما اصلا نميتوانيم نگاه علمي داشته باشيم. در هيچ كدام از پديدههامان، به خودمان، به تاريخ معاصرمان نميتوانيم نگاه علمي داشته باشيم از انواع و اقسام دو تا آدم را که مثلا سمپوزي به جبههي ملي دارد ببينيد آيا ميتواند به دكتر مصدق انتقادي نگاه كند؟ همهاش نگاه اسطورهاي است. شما برويد و بگوييد كه مثلا در فلان سال در فلان تاريخ دكتر مصدق اگر فلان كار را ميكرد بهتر بود عين اينكه كفر گفتيد با شما درگير ميشوند يا يك چپ را بگيريد نقد كردن. ما نگاهمان نگاه اسطورهاي است به گذشتهمان، در صورتي كه به گذشته شما بايد انتقادي نگاه كنيد، بررسياش كنيد تا بتوانيد راهي پيدا كنيد براي درست جلو رفتن به سمت آينده. و جهان امروز اين نگاه اسطورهاي را برنميتابد؟ برنميتابد. ولي خب اين طرف دنيا اسطورهای هست ديگر، اين طرف دنيا نتوانسته خودش را با مدرنيته سازگار كند هنوز نتوانسته از درد زايمان خودش برون بيايد. در دوران فترت است، نه اين ور است نه آن ور، نه جهان سنتي گذشتهي خودش را دارد و نه جهان مدرن را. از وسايل مدرن استفاده ميكند از ماهواره، اينترنت، كامپيوتر و ماشين استفاده ميكند ولي نگاه همان نگاه اسطورهاي است.به اين دليل است كه نميتواند تكنولوژي را جا بيندازد و خودي كند. هنوز تكنولوژي بيگانه است در خيابان برويد به رانندگي، به رانندگانشان نگاه كنيد ميبينيد ديگر، عين يك آدمي كه سوار الاغ شده دارد در خيابان راه ميرود به مباحث ديگرش هم نگاه كنيد همين طور است. فكر نميكنيد اين تاريخ مثلا غني دوهزاروپانصد ساله در واقع عليه ما دارد الان عمل ميكند؟ ما تا زماني كه نتوانيم به تاريخمان با فاصله نگاه كنيم دقيقا گذشتهها به جاي اينكه سكوي پرش ما شود عين زنجيري به پاي ما ميشود. اتفاقا يكي از مزاياي آمريكا اين است كه گذشته ندارد اين گذشته نداشتن به نفعش بوده براي اينكه حركت بكند. شما وقتي گذشتهاي داريد و به اين گذشته نتوانيد به صورت انتقادي نگاه كنيد عين زنجير به پاي شما وصل ميشود. ولي وقتي توانستيد فاصله برايش بگيريد نقدش كنيد با فاصله نگاه كنيد آن وقت ديگر زنجيري به پايتان نيست. دقيقا سكويي ميشود كه بتوانيد پرش كنيد، بتوانيد نگاه تراژيک به گذشته داشته باشيد ولي نگاههاي ما هميشه نگاه نوستالوژيک به گذشته است. ما اصلا آدمهاي تراژيكي نيستيم در صورتي كه انسان غربی، انسان تراژيک است. به نظر شما آن هويت فردي، آن چيزي كه در غرب به عنوان من (من فردي) كه توده را شكل ميدهد تعريف ميشود، در ايران شكل گرفته؟ يعني ما الان در ايران هويت فردي داريم؟ نه، نداريم. ببينيد من «در مدنيته و بحران ما» اين قضيه را مطرح كردم. در غرب چهار، پنج قرن حركاتي ميشود كه فرديت را رشد ميدهد. در دوران رنسانس كساني مثل ماكياول كوشش ميكنند سياست را از دين جدا كنند. در قرن شانزدهم رفرم مذهبي ارتباط آدمي با خداوند را امري فردي ميكند و واسطهها را مثل كليسا كنار مياندازد و بدين ترتيب وقتي اين ارتباط يک ارتباط فردي ميشود باعث رشد فرديت، رشد انديودو ميشود. قرن هفدهم قرن دكارت است .قرن هيجدهم روشنگري و آنچنان اسطورهزدايي ميكند كه اينها همه باعث رشد فرديت ميشود. حوزهي خصوصي در غرب شكل گرفته به اين حوزهي خصوصي، نه حوزهي عمومي و نه حوزهي حكومتي نميتواند نزديک شود وبه آن تجاوز كند. اين حوزه متعلق به فرد است بخشي از اين حوزهي فردي است كه ميگويم شكل گرفته ارتباط آدمي با عالم اين در حوزه فردي آدمي است يا بسياري از مباحث ديگر. ولي در كشورهاي شرق اين حوزهي خصوصي اصلا تعريف نشده وقتي در ۱۹۱۷ انقلاب اكتبر ميشود اصلا چيزي به نام حوزهي خصوصي را به رسميت نميشناسد اصلا اين حوزه بايد نابود بشود حوزهي عمومي هم بايد نابود بشود و همهي اينها در خدمت توتاليتر. ولي در غرب داريم. البته غرب با تكيه بر فرهنگ غني يونان بعد از رنسانس توانست آن چنان شكلي بگيرد كه حريم اين حوزهي خصوصي را همه حفظ كنند. درست است بحرانهايي مثل فاشيسم و اينها شده كه اين حوزه را به رسميت نميشناخته ولي اين حوزه هم شكل گرفته ولي در شرق اصلا شما چنين بحثي نداريد. فكر ميكنيد اين خواست عمومي الان در ايران براي به رسميت شناختن حوزهي خصوصي وجود دارد؟ مسلما وجود ندارد. من وقتي حرفش را ميزنم يعني اين بحران وجود دارد. آقا من در خانهام نشستهام ميخواهم اخبارم را از طريق بيبيسي و يورونيوز بگيرم. اين مساله كاملا در حوزه خصوصي من است اين در حوزه حكومتي نيست هر چند هم كه به قانون تبديل شده باشد. اين حوزه خصوصي من است من ميخواهم اخبار را از يورونيوز گوش كنم كسي نميتواند تجاوز كند و بيايد و آنتن مرا بگيرد. من به اين صراحت عنوان ميكنم ديگر. اگر شكل قانوني هم گرفته باشد يعني در حريم خصوصي من دارد دخالت ميكند. آقاي ماهرويان، شما اميدوار هستيد به اينكه ما با غرب ارتباط نزديكتري بگيريم؟ مسلما. مسلما. آيندهي ما در اين است كه ارتباطهاي درست داشته باشيم، ارتباطی که تنشزا نباشد تا ما بتوانيم در اين دنياي مدرن زندگي كنيم، برويم در تقسيم كار جهاني، در اين تقسيم كار جهاني كالاهايي را بتوانيم توليد كنيم. اقتصاد نفتی، اقتصاد تكتوليدي كه نميتواند بقا داشته باشد. عزيزان من ما يك اقتصاد تكتوليدي نفت هستيم .نفت را از اقتصاد ما حذف كنند اقتصاد بيچاره شده. ما توليد در اين جامعه نداريم، توليد يعني شما توليدي بكنيد كه از نظر كيفيت و از نظر قيمت بتوانيد در بازارهاي جهاني حرف بزنيد ما اصلا يك چنين چيزي نداريم. و توليد فكر؟ بله، وقتي آن باشد توليد انديشه هم در كنارش هست. ---------------------------------
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|