تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
نگاهی به کتاب «خرابکاری عاشقانه» نوشته‌ی املی نوتومپ

خرابکاری عاشقانه؛ یک شاهکار کوچولو

مجتبا پورمحسن

«همیشه می‌دانستم که دوران بزرگسالی به حساب نمی‌آید؛ پس از بلوغ، زندگی چیزی جز یک موخره نیست.»

قبل از انتشار کتاب «‌خرابکاری عاشقانه»، دو کتاب دیگر از املی نوتومپ، نویسنده‌ی بلژیکی در ایران ترجمه شده بود. «‌ترس و لرز» و «‌مرکور». هر دوی این کتاب‌ها، از آن دست آثاری بودند که نمی‌شد آن‌ها را آثار جدی ادبی دانست. روایت‌های ساده که البته به ورطه‌ی ابتذال نمی‌افتد اما در عین حال اهمیت اساسی را در کل رمان «‌قصه» دارد.

«‌ترس و لرز» و «‌مرکور» مناسب هر خواننده‌ای است. چه خواننده‌ی جدی ادبیات و چه مخاطبان عام آثار داستانی. من با این ذهنیت سراغ کتاب «‌‌خرابکاری عاشقانه» رفتم و با کتاب متفاوتی روبه‌رو شدم.


روی جلد رمان «خرابکاری عاشقانه»

ادبیات محض

رمان «‌خرابکاری عاشقانه» از جنس ادبیات محض است. به اعتقاد من اثر ادبی اگر قابلیت تبدیل شدن به فیلم را داشته باشد یک جای کار می‌لنگد. چرا که در این صورت متنی ادبی نیست بلکه صرفاً بازتاب تصاویری است که زبان ـ به عنوان ابزار ـ آن‌ها را روی کاغذ آورده است. این نوع آثار ادبی در خواننده رغبت دوباره خواندن را ایجاد نمی‌کنند. چون چیزی در کلمات نیست که پس از یکبار خواندن نامکشوف باقیمانده باشد. «‌خنده در تاریکی» اثر ولادیمیرناباکوف نمونه‌ای برجسته از این نوع ادبیات است. هیچ چیز در این رمان نیست که خواننده نتواند در ذهنش تصویری از آن بسازد. در واقع در چنین رمان‌هایی، متن نسخه‌ی ثانوی تصویر است.

فیلمی را که فیلیپ کافمن بر اساس رمان «‌بار هستی» نوشته‌ی میلان کوندرا ساخته، دیده‌اید؟ فیلمنامه‌ی این فیلم را فیلمنامه‌نویسی شناخته شده به نام ژان کلود کاریر نوشته است. اکثر کسانی که «‌بار هستی» را خوانده‌اند معتقدند که کافمن، فیلم را خوب نساخته است. اما مشکل از کافمن نیست. «بار هستی» آنقدر ادبیات هست که تن به سینما ندهد. «‌خرابکاری عاشقانه» هم رمانی از این جنس است. رمانی که در بطن کلمات خلق شده است:

«سوالی که برای من مطرح است، حضور خارجی‌ها در این کشور است. باید در مورد معنی«حضور داشتن» به توافق رسید. مطمئناً ما در پکن سکونت داشتیم؛ ولی وقتی انسان این چنین به شدت از چینی‌ها جداست، آیا می‌تواند از حضور در چین صحبت کند؟ وقتی ورود به اکثر نقاط سرزمین قدغن است؟» (‌خرابکاری عاشقانه، صفحه‌ ۹۵)
آیا این کلمات را می‌توان تصور کرد؟ این کلمات خواننده را به اندیشیدن دعوت می‌کنند. برای دومین بار که کتاب را خواندم تصمیم گرفتم زیر جملات و عباراتی از این دست را خط بکشم. اما عملاً غیر ممکن است. چون می‌بایست زیر دو سوم سطرهای کتاب خط بکشم.

داستان رنج‌های بشری در دوره‌ی کودکی

خرابکاری عاشقانه، داستان پسری است که همراه خانواده‌اش به چین منتقل می‌شود. خانواده‌ی او منصب سیاسی دارند و به عنوان دیپلمات وارد چین کمونیستی شده‌اند. تمام خانواده‌های خارجی که عناوین سیاسی دارند در محله‌ی خاصی از پکن زندگی می‌کنند و از آنجا خارج نمی‌شوند. راوی داستان به جریان زندگی در این محوطه می‌پردازد. رمان «‌خرابکاری عاشقانه» به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش اول دوره‌ی قبل از عاشق شدن راوی است و بخش دوم دوره‌ی پس از آن. در بخش اول راوی به ما نشان می‌دهد که چطور کلیت جهان و مناسبات بین المللی‌اش در دنیای کودکانه‌ی او و همبازی‌هایش در منطقه‌ای محدود شکل می‌گیرد. آن‌ها در محله‌ی سن‌لی‌تون علیه بچه‌های متعلق به کشور آلمان شرقی حمله می‌‌کردند. آن‌ها جنگی تمام عیار را به راه می‌انداختند و تعاریف فلسفی برایش ارایه می‌کردند:

«به نظر ما این محدودیت‌های جغرافیایی بی‌اهمیت بود. جنگ سال۱۹۷۲ در پکن شروع نشده بود. ریشه‌ی آن اروپایی بود و به سال ۱۹۳۹ بر می‌گشت.
چند تا روشنفکر تازه به دوران رسیده، تذکر دادند که در سال ۱۹۴۵ ترک مخاصمه اعلام شده است. به نظر ما آن‌ها خیلی خوش باور بودند. سال ۱۹۴۵ دقیقاً همان اتفاقی افتاده بود که سال ۱۹۱۸؛ سربازان سلاحها را زمین گذاشته بودند تا نفسی تازه کنند.» (همان،صفحه‌ ۵۵)

نویسنده‌ رمان باکی ندارد اگر گاهی حضور بزرگسالی‌اش در ذهن کودک راوی رخنه کند. آن‌جا که او از ویتکنشتاین و ویالت حرف می‌زند.

نویسنده به زیبایی بلبشوی جهان قرن بیستم را در محله‌ای کوچک و در ذهن یک پسر بچه نشان می‌دهد. وقتی که او می‌گوید:«‌هیچ روزنامه‌، هیچ بنگاه مطبوعاتی و هیچ مورخی هرگز از جنگ جهانی محله سن لی‌تولا که از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ طول کشید نامی نبرده است. این گونه بود که از همان اوان کودکی، معنی سانسور و اخبار نادرست را فهمیدم.» متوجه می‌شویم که نویسنده با زبانی طنز اما تلخ واقعیت‌های جهان را به تصویر می‌کشد. اینکه واقعیت‌ها، در واقع واقعیت نیستند و واقعیت‌های زیادی هستند که وجودشان همیشه پنهان می‌ماند.

نگاه کودک راوی رمان اگر چه شباهت زیادی به انسان برتری که نیچه از آن حرف می‌زند دارد، اما این شباهت و فضیلت‌هایی که راوی بر می‌شمارد ذات انسان را نمایش می‌دهد. ذاتی که در بزرگسالی پشت نقاب‌های اکتسابی کنترل می‌شود، انسان به همان موجودی تبدیل می‌شود که ما می‌بینیم. اما هستی جنگیدن همیشه وجود دارد. راوی دشمن را نجات دهنده می‌داند و معتقد است صرف وجود دشمن برای تحرک بخشیدن به موجود انسانی کفایت می‌کند.

او می‌گوید:«آتش بس‌، تشریفاتی‌ست که موجودی انسانی نمی‌تواند به خود اجازه‌ی آن را بدهد. چرا که دوران صلح همیشه جنگ‌های جدیدی منتشر می‌شود. درحالی که جنگ‌ها معمولا به دوران صلح می‌انجامند. این طور به نظر می‌‌رسد که صلح برای انسان مضر است و جنگ برای او مفید.» (صفحه‌۲۲)

اما در بخش دوم که در واقع گذار راوی از کودکی به بزرگسالی است عظمت پیش قراول شکسته می‌شود. او در مقابل یک دختر شکوهش را می‌بازد و حتی حاضر می‌شود به هرگونه خفت و خواری تن بدهد تا نگاه النا، دختر ایتالیایی را به خود جلب کند. او در دوران گذار همچنان به دنبال جنگ هم هست.
آن‌ها به دنبال دشمن هستند. وقتی به اصرار بزرگ‌ترها بچه‌های آلمان شرقی جزو متحدین می‌شوند، آن‌ها دنبال دشمن هستند. نپال! بهانه؟ تنها کشوری که پرچمش مثل بقیه کشورها مستطیل نیست! از این‌جا تا انتهای کتاب شاهد کشمکش راوی با ذات فضیلت‌طلب خویش و درماندگی در برابر معشوق هستیم.

یک شاهکار کوچک

در عصری که خیلی سخت است اثری را شاهکار بخوانیم، اما انصاف نیست این کلمه را از کتاب‌هایی که خوانده‌ایم و به ما لذت بخشیده‌اند دریغ کنیم. پس بعد نیست آن‌ها را شاهکارهای کوچک بنامیم. به اعتقاد من«خرابکاری عاشقانه» یک شاهکار کوچولو در حیطه ادبیات محض است. راوی، سیاست را از چشم بزرگسالان نمی‌بیند اما با دقت کودکانه در نحو جملات چنان بار تاریخی به روایتش می‌بخشد که کم نظیر است.

گفتن«خواندن را در بلغارستان یاد گرفتم» یا «به اوللی در برزیل برخوردم» درست است. ولی اشتباه خواهد بود اگر بگوییم« خواندن را در چین یاد گرفتم» یا «به اوللی در چین برخوردم.»
هیچ چیز بی گناه‌تر از علم نحونیست...(
صفحه‌ی۴۲)

«خرابکاری عاشقانه» حداقل با دو کتاب دیگری که از املی نوتومپ خوانده‌ام تفاوت فاحشی دارد و یک سر و گردن بالاتر از آن‌هاست. املی نوتومپ در «خرابکاری عاشقانه» یک نویسنده متبحر است که ادبیات درخشانی خلق می‌کند.

ترجمه‌ی روان «خرابکاری عاشقانه»

ترجمه‌ی آثاری که درزمره‌ی ادبیات محض قرار می‌گیرند بسیار دشوار است. در مقابل برگرداندن یک اثر ادبی مثل «خنده در تاریکی» یا «مرکور» و «ترس و لرز» چندان دشوار نیست. چون در آثاری مثل«خرابکاری عاشقانه» همه چیز در روان شکل می‌گیرد و مترجم باید با تسلط بر هر دو زبان، معادل امکانات ادبی اثر را در امکانات زبان مقصد پیدا کند و حتی اگر نیافت، امکانی برای انتقال فراهم کند. اما شیرینی کتاب «خرابکاری عاشقانه» به ترجمه‌ی روانی است که زهرا سدیدی انجام داده است. فقط معلوم نیست چرا در ترجمه‌ی قوی او یک اشتباه فاحش وجود دارد؟ انتظار می‌رفت ویراستار کتاب متوجه این لغزش باشد.‌ در صفحه‌ی ‌۱۱۶ می‌خوانیم:«شاید تصور می‌شد که کلنگ زدن وسیله‌ی برای فرو نشاندن عطش خشونت ما است: ولی برعکس روغن روی آتش بود.» در این‌جا مترجم Oil را روغن ترجمه کرده است. در حالی که این کلمه بنزین و نفت هم معنا می‌دهد و واضح است که منظور نویسنده روغن نبوده است. نمی‌دانم شاید باید این خرابکاری کوچک را در ترجمه‌ی قابل تقدیر کتاب « خرابکاری عاشقانه»نادیده گرفت. بله، باید نادیده گرفت.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)