خانه > شهرنوش پارسیپور > گزارش یک زندگی > شیرین نشاط | |||
شیرین نشاطشهرنوش پارسیپورhttp://www.shahrnushparsipur.com«شیرین نشاط» یکی از شخصیتهای استثنایی است که در طول عمر خود با آنها برخوردهام. او مهربان، صمیمی، هنرمند به معنای واقعی واژه و در عین حال شخصیتی قوی است. قدرت او از نوعی کاملاً زنانه است. هرگز ندیدهام که اقتدار مردانه از خود نشان دهد. در عوض با صمیمیت و فروتنی کار خود را پیش میبرد.
نخستینبار که نام شیرین نشاط در ذهنم جای گرفت به یمن دیدن شماری از عکسهای او بود. عکسهایی استثنایی و بسیار زیبا و با معنا. بعدها متوجه شدم که او هرگز عکاسی نمیکند، بلکه طراح عکس است. عکاسان برمبنای طرحی که او میریزد عکس میگیرند. این کار بیشتر از آن که بتوان فکرش را کرد مشکل است. در عمل نیز عکاسان محدودی هستند که با شیرین نشاط همکاری میکنند. بعد اما شیرین را در جشنوارهی فیلم سانفرانسیسکو دیدم. بخشی از فیلمهایی را که او تولید کرده در معرض نمایش گذاشته بودند. البته کسانی که با کارهای او آشنا هستند میدانند که اصل کار باید در موزهها و یا نمایشگاههای اختصاصی مورد بازدید قرار گیرد. بهطور معمول از دو پرده و یا بیشتر استفاده میشود و به این ترتیب مفاهیم گستردهتری را عرضه میکند. نمایش این برنامههای ویژه در سینما از اصالت آنها میکاهد. با این حال هنگامی که برای نخستین بار آنها را در سینما دیدم به راستی یکه خوردم. فیلم کوتاه آشوب یا اغتشاش Turbulence یکی از این فیلمها بود. در دو تالار متفاوت مرد و زن وارد صحنه میشوند. مرد در برابر دوستدارانش که همه مرد هستند قرار میگیرد و آواز رسایی میخواند و مورد تشویق قرار میگیرد. زن در برابر صحنهی خالی ایستاده است و آواز گنگی را میخواند. رویارویی این دو صحنهی آوازخوانی فضایی ایجاد میکند که تمامیت انقلاب اسلامی را به نمایش میگذارد، بی آن که کوچکترین وجهی از سیاست و مسائل سیاسی در فیلم مطرح شود. این فیلم کوتاه که جوایز بزرگ سینمایی را به خود اختصاص داده است یکی از شاهکارهای شیرین نشاط محسوب میشود. حالا یاد آخرین سفرم به نیویورک میافتم. در خانهی شیرین بودیم و او فیلمی را نشان داد که در یکی از کشورهای آسیای جنوب غربی گرفته است. فیلم دربارهی زنان و مردان پیر است که طی مراسمی دستجمعی برای یکدیگر آوازهای عاشقانه میخوانند. تماشای آن هم چشمنواز و هم گوشنواز بود. اما شیرین هنگامی که تصمیم گرفت کتاب «زنان بدون مردان» را فیلم کند دوستی ما عمیقتر شد. پیش از این فیلم فیلمی به نام «طوبی در مکزیک» گرفته بود. در این فیلم زنی درخت میشود. هیجان شیرین در مکزیک، هنگامی که مجسمهی مریم عذرا را در تنهی درختی دیده بود از حد گذشته بود. این فیلم نیز از شاهکارهای شیرین است. در هنگام فیلمبرداری «زنان بدون مردان» در مراکش بود که با طرز کار شیرین آشنا شدم. حداقل پنجبار را به خاطر میآورم که کار را متوقف کرد تا برود و یک صندلی برای من بیاورد. این شیرین نشاط بود که زمین را جارو میکرد، یا با دستش خاک میکند و یا مراقب بود تا آبریز هیشه پاکیزه باشد. او کارش را به تمامی و از هر جهت کامل عرضه میکند. هرگز لبخند از لبان او محو نمیشود و هرگز به این فکر نمیکند که مردم دربارهی او چه میگویند. با آن که بسیار ظریف و شکننده است اما از انجام هیچ کار سختی ابا ندارد. صبور هم هست. چیدمان صحنههای فیلمبرداری او بسیار پرکار است. معمولاً خودش پابهپای طراح صحنه کار میکند. گرچه یک آمریکایی تمام عیار است اما ایران را عاشقانه دوست دارد. جنبهی دیگری که در شخصیت او مرا تحت تاثیر قرار میدهد توان و انرژی سرشار اوست. شیرین نشاط که بسیار لاغر است بسیار هم کم خوراک میخورد. برطبق گفتهی خودش در مقطعی از زندگیاش دچار حالت آنورکسی بوده. این یعنی بیماری کمخوراکی. بیمار آنقدر خوراک نمیخورد تا به نحوی بمیرد. شیرین از این بیماری نجات پیدا کرده، اما همچنان کمخوراک است. با این حال چنان با شتاب کار میکند که انسان را به شگفتی میآورد. خواب او نیز به همین نسبت اندک است. بارها که در خانهاش بودهام نیمهشب از خواب برمیخیزد تا ایمیلهایش را بخواند و پاسخ بدهد. او در عین حال دائم در سفر است. به تمامی تلفنهایش با دقت پاسخ میگوید و پای تلفن همیشه با حالتی از خنده که بسیار دلپذیر است سلام میگوید. پسرش را بسیار دوست میدارد و با شجاع، همراه زندگیاش بسیار مهربان است. با این حال هرگز پیش نمیآید که کسی بتواند شیرین نشاط را گول بزند. بسیاری از افراد ممکن است دچار این توهم باشند که شیرین موجود سادهایست، که هست، اما همیشه و به موقع در برابر مدعی میایستد و بی آن که کوچکترین کار بیادبانهای از او سر بزند از حق خودش دفاع میکند. در جریان جنبش سبز ما در نیویورک کنار یکدیگر قرار گرفته بودیم. آنجا به دعوت اکبر گنجی در اعتصاب خوراک شرکت کرده بودیم. بخشی از برنامه را شیرین اداره میکرد و بسیار خوب اداره میکرد. بنا نبود شبها در محل اعتصاب بخوابیم. من به خانهی شیرین میرفتم. متوجه بودم که او با علاقهمندی زیادی مسائل ایران را تعقیب میکند. در آن موقع به شوخی این بحث پیش میآمد که حالا که در خانه هستیم در اعتصاب تقلب کنیم. فکر خندهداری بود، اما مطمئن هستم که من و شجاع تا به آخر نهی خوراکخوری را رعایت کردیم. ششماه بعد اما دوباره در جشنوارهی ونیز یکدیگر را دیدیم. فیلم «زنان بدون مردان» پس از شش سال به پایان رسیده بود. بنا به خواست شیرین ما باید یا پیراهن سبز میپوشیدیم و یا سیاه، که مزین به شالی سبز باشد. هنگام نمایش فیلم دستهی ایرانیها که به تالار سینما وارد میشدند جلوهی ویژهای داشتند. پس از نمایش فیلم مردم به شدت ما را تشویق کردند. آنها درست به مدت هفت دقیقه دست زدند. به راستی نمیدانستم چه باید بکنم. ما هم به نوبهی خود برای مردم دست زدیم. مدت اقامت در ونیز سه روز بود و در بامداد روز سوم من و شیرین و شجاع به تورنتو پرواز کردیم، چون فیلم در جشنوارهی تورنتو به نمایش گذاشته میشد، اما در همان روز که رسیدیم از ونیز تلفن کردند. به شیرین اطلاع داده شد که جایزهی دوم را گرفته است. آنها باید به ونیز بازگشت میکردند. گرچه من در تورنتو تنها شده بودم، اما بسیار برای شیرین خوشحال بودم. البته این شادمانی به من هم تعلق داشت، اما بیشتر برای او شاد بودم. درست ششسال زحمت کشیده بود تا این فیلم را بسازد. این حقیقتی است که اگر ارادهی ابریشمین شیرین نبود این فیلم هرگز به پایان نمیرسید. اجرای یک اثر ایرانی در خارج از کشور با این تلاش که فضایی شبیه به ایران را بازسازی کند کار بسیار سختی است. البته بعد شاهد بودم که عدهای به او تازیده بودند. شخصی نوشته بود درختهای نخل باغی که در کرج قرار دارد چقدر مضحک است. این شخصیت توجه نکرده بود که مراکش نزدیکترین شباهت را به ایران دارد. بهطور کلی بازسازی واقعیت میتواند اشکال مختلفی داشته باشد. برحسب اندیشهی «فاصلهگذاری» برتولت برشت، میتوان هرچیزی را به جای هرچیزی نماد قرار داد. این اصل که از تعزیهی ایرانی ملهم است باعث میشود که ما یک کاسه آب را رود فرات فرض کنیم. مردان میتوانند در نقش زن بازی کنند و اسبی چوبین میتواند جای اسب حقیقی را بگیرد. کسی میتواند بگوید شیر است و در نقش شیر پدیدار شود. به هرحال این جرم بزرگی نیست اگر که در باغی در کرج درخت نخل ظاهر شود. هنرپیشگان فیلم اغلب فارسی نمیدانستند و این در شکلگیری فیلمنامهی شفاهی نقش مهمی داشته است. خود من در فیلم با هنرپیشگانی فارسی حرف میزدم که قادر نبودند پاسخ مرا بدهند. شیرین جایزهی دوم فستیوال ونیز را گرفت و میشود گفت خستگی ششسال کار از تنش درآمد. در طی یک سال گذشته نیز دائم در سفر بود. من بازهم از شیرین نشاط خواهم نوشت که شخصیتیست که شنیدن دربارهی او لذتبخش است.
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
با تشکر از نویسنده توانا خانم پارسی پور که این متن زیبا را در مورد خانم نشاط نوشتند. من به عنوان یک ایرانی هم از خواندن این متن لذت بردم و هم به این دو بانوی بزرگ افتخار می کنم. پاینده باشید
-- رضا ، Dec 11, 2010خانم پارسی پور بسیار گرامی، ممنون از نوشتههایتان، اینکه بدانیم و به آن بیندیشیم که هنرمندان ایرانی چگونه آثار خود را در خارج از ایران میآفرینند آنهم با دیدن این نشانهها خود بخشی از ارزشهای اثر هنری است. فهمیدن این مساله نیاز به درک عمیق از شرایط کنونی میهن ما دارد.
-- Mohsen ، Dec 12, 2010اصطلاح "ارداه ابریشمین" را دفعه اول است می شنوم. گویا تارهای ابریشم نسبت به باریکی و ظرافتشان بسیار سخت جان هستند، مثل تار عنکبوت که به مراتب از فولاد سخت تر است. اینطوری می شود گفت اراده ابریشمین در برابر اراده آهنین، خودش عالمی دارد! نمی دانم سرکار خانم پارسی پور این را خودشان ابتکار کرده اند یا از جایی اقتباس کرده اند. ممنون به هر حال.
-- ممدآقا ، Dec 12, 2010« بانو » را در مقابل « دوشیزه » برای خانم هائی بکار میبرند که ازدواج کرده باشند، آقا رضا !
-- بدون نام ، Dec 12, 2010