خانه > شهرنوش پارسیپور > Apr 2008 | |
Apr 2008گزارش يک زندگى - بخش شصتم مىخواهم سیمون دوبوار من باشىآشنایی من با امیر سرفصل تازهاى در زندگى من بود؛ سر فصلى پر از اندوه و تنش و در عین حال از نظر علمى پربار و حاصلخیز. بعدها امیر به خرمشهر آمد و داوطلبانه به دیدار پدر و مادر من رفت. به آنها گفت که همسر دارد، ولى بهطور قطع باید از او جدا شود و از من خواستگارى کرد. پدرم گفت: دوست عزیز، من فکر مىکنم که اگر دختر من روى خرابههاى زندگى همسر شما خانهاش را بسازد، بسیار بدبخت خواهد شد و من در ناصیهی دخترم نمىبینم که بتواند مادر و همسر خوبى باشد. زندگىتان را تباه نکنید. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ٨۳ «اعتراف میکنم»، دفتر شعری از بنفشه حجازیبهطور کلی استنباط من این است که شاعران نوپرداز ما، همه اگر واقعا شاعر هستند باید سعی کنند حداقل یک کتاب شعر را با وزن و قافیه بگویند. یعنی به ما به عنوان یک خواننده بقبولانند، ثابت کنند که شاعر هستند. چون واقعا شعر یک صنعت است و برای خودش یک قواعد و قوانینی دارد. بعد آن وقت نوآوری ممکن است. گزارش يک زندگى - بخش پنجاه و نهم سیگار، ودکا و ورود من به عالم اندیشمندانمن متوجه شدهام كه امیر با مردان ديگرى كه مىشناختم فرق اساسى دارد. مردان ديگر اغلب حتى پيش از آن كه بفهمند من كه هستم، مىكوشيدند مرا به عنوان یک شكار تصاحب كنند، اما اين امير دائم از ادبيات حرف مىزند. روشن است كه دانش عميقى دارد. ما شروع مى كنيم به بحث درباره "شازده كوچولو" و حداقل يك نكته روشن مىشود كه من اين كتاب را خواندهام. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ٨۲ ادبیات زیر خیابان صفی علیشاهنوعی ادبیات هست که ربطی به عالم روشنفکری ندارد؛ بلکه به بازار عرضه و تقاضای ادبی در ایران مربوط میشود. من اسم این گونه ادبی را گذاشتهام: «ادبیات زیر خیابان صفی علیشاه.» نویسندگانی در ایران وجود دارند که کار آنها هم بسیار پرفروش است؛ ولی به طور معمول نمیبینم آثار ادبی آنها ضبط تاریخ بشود. چرا که به نظر میآید جامعه روشنفکری ایران بخشی از نویسندگان را جدی نمیگیرد. گزارش يک زندگى - بخش پنجاه و هشتم هنوز هم تكليفم با خداوند روشن نيستحقيقت اين است كه من در تمام زندگىام فقط يك بار و به معناى حقيقى كلمه سجده كردهام، و آن روزى بود كه مىخواستم نوشتن كتاب خاطرات زندان را شروع كنم. بسيار آرزومند بودم كتابى بنويسم كه نجات بخش باشد و داد از بىدادگران بستانم. اكنون سيزده سال از آن تاريخ مىگذرد و تمامى بىدادگران در سر جاى خود نشستهاند و تقريبا آب هم از آب تكان نخورده است. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ٨۱ تعلیق، روایت بیرحمی ظلالسلطانکتاب «تعلیق» خوب نوشته شده است. یعنی محصول اندیشهی دراز مدت محمدرحیم اخوت دربارهی مسایل خانوادگی اوست. داستان حول محور یک فاجعهی غمانگیز در یک خانواده در اصفهان میگذرد. یعنی کشته شدن شخصیتی بهدست یک شاهزاده سفاک قجری. گزارش يک زندگى - بخش پنجاه و هفتم سیگار کشیدن در خواستگاریمن سيگارى شده بودم، و ضمنا گاهى دمى به خمره مىزدم و اين حركت را هم بدبختانه به فضيلتى تبديل كرده بودم. يادم هست كه هنرمند بزرگ بهرام بيضائى مىگفت، هيچوقت سيگارى نبوده، اما در مقطعى از عمرش از ترس روشنفكرها سيگار مىكشيده تا متهم به عقبماندگى نشود. الكل هم در فرهنگ بخشى از روشنفكران ما به عنوان يک فضيلت تبليغ مىشد. من هم با تمام قوا مىدويدم كه به يک روشنفكر تبديل شوم. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۸۰ تلاشی نسبتاً موفق برای خلق نوع ویژهای از ادبیاترمان «گربه» نوشته هوشنگ اسدی، به نحو غریبی از یک جایی نزدیک به یک نوع حالت مابعدالطبیعه عبور میکند. یعنی داستانی به نظر میآید فراواقعیتگرا یا این طور برای شما بگویم: نوعی داستان پلیسی است که در برزخ پلیسی شدن باقی میماند؛ به دلیل اینکه ارتباطات پلیسی در ایران به شکلی که در غرب رایج است، وجود ندارد. ما کارآگاه به آن مفهوم غربی نداریم که بتوانیم داستانهای پلیسی ویژه این نوع ادبیات را به وجود بیاوریم. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
گفتوگو با «اولی لوست» |
آزادی بهعنوان هدفی اخلاقی |
برخورد سیاسی با استادان |
روزی سیبی افتاد |
«شهر بازی» اثر حمید یاوری |