خانه > شهرنوش پارسیپور > Dec 2007 | |
Dec 2007گزارش يک زندگى - بخش چهل و پنجم پاسخ به چند سؤالشهرنوش پارسیپور در این قسمت از مجموعه برنامههای «گزارش یک زندگی» به پاسخگویی برخی از پرسشهایی میپردازد که در برنامههای مختلف از او میشود. یکی از دوستان پرسیده بود آیا در سالهای ۱۳۲۵ در دبیرستانها زبان خارجی تدریس میشده و اگر میشده چه زبانهایی بوده است؟ شنوندهی دیگری شکایت کرده بود که متن برنامهها پر از غلطهای دستوری و املایی است. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۶۷ کولاک و شقایقکتاب شعر شاداب وجدی به اسم «کولاک و شقایق» که گزیدهای است از هفت مجموعه شعر در مقابل من است. شعرهای او درست مثل جویباریست که با آرامش و سکون مسیری را در طول زمان طی میکند و جلو میآید. خروش زیادی در شعرهای او نمیدیدم، یعنی احساس نمیکردم با رودی خروشان روبهرو هستم که دیوانهوار بهسوی دریا میرود، بلکه بیشتر احساس میکردم با جویباری روبهرو هستم که ترجیح میدهد بهسوی مزرعه برود و به یک کشتزار خدمت کند. گزارش يک زندگى - بخش چهل و چهارم نخستین مستیمن ۱۶ سال داشتم که برای نخستین بار و به تشویق فروزش مشروب خوردم. ما با هم به سینما رفته بودیم و فیلمی درباره حضرت مسیح دیده بودیم. در بازگشت از سینما من گفتم، «فکر میکنم اگر اراده کنم من هم قادرم همانند حضرت مسیح روی آب راه بروم.» فروزش قاه قاه خندید و گفت: «ای بیچاره روی آب راه رفتن پیشکشت. اگر راست میگویی، سه استکان ودکا بخور ببینم چه کار میکنی.» من گفتم: «با تو شرط میبندم که مشروب روی من هیچ تأثیری نگذارد.» گفت: «امتحان میکنیم.» به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۶۶ «مورچههایی که پدرم را خوردند»کتاب «مورچههایی که پدرم را خوردند» مجموعه ۹ داستان است که علی قانع آنها را به رشته تحریر در آورده است. تا آنجایی که من در خواندن این داستانها متوجه شدم، سبکهای مختلفی در این کتاب غلبه دارد. یعنی داستانها در روند مشخص و معینی نیستند؛ هر کدام از آنها روایتی را پی میگیرند و نویسنده به نظر میآید سفرهایی به خارج از کشور آمده است. گزارش يک زندگى - بخش چهل و سوم اعتصاب غذا در اعتراض به خوداز روز بعد از این حادثه، پروین در عمق سکوت عجیبی فرو رفت. مادرش میگفت بسیار کم غذا میخورد و او را نگران کرده است. تلاش من و مادرش برای آن که او را به بیمارستان ببریم، بینتیجه بود. دو باری هم به نزد دو روانکاو رفتیم. یکی از این دو روانکاو که طبعی ماتریالیستی داشت، در هنگام شنیدن آن که پروین غذا نمیخورد، گفت: «به درک!» گزارش يک زندگى - بخش چهل و دوم پروین، مقاوم در برابر شوهر و رقصشبی حادثهای اتفاق افتاد. پروین و شوهر آیندهاش به سینما رفته بودند. در بازگشت شوهر آینده در برابر در خانه که در تاریکی قرار داشت او را در آغوش گرفت و بوسید. پروین لرزید. داشت سکته میکرد. در را گشود و پا به فرار گذاشت. هنگامی که وارد اتاق شد، رنگ به رو نداشت. مادرش به تصور این که بلایی سر دخترش آمده از جا برخاست. پروین گفت: «تمام شد.» به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۶۵ «خاطرات یک گیشا»این بار در مورد کتابی میخواهم با شما صحبت کنم که به نظرم میآید نباید به زبان فارسی ترجمه شده باشد، و اگر ترجمه شده، در خارج از کشور چاپ شده است. اسم این کتاب «خاطرات یک گیشا» است و نوشتهی آرتور گلدن. البته من معمولاً از ادبیات فارسی برای شما صحبت میکنم؛ ولی گاهی به مناسبتی چنین به نظرم میرسد که بد نباشد راجع به یک اثر ادبی غربی برای شما صحبت کنم. گزارش يک زندگى- بخش چهل و یکم صدایی که با پروین سخن میگفتپروین از خودش هیچ عقیدهای نداشت؛ اما صدایی که با او حرف میزد، عقاید زیاد و مهمی داشت. صدا به او میگفت که مثلاً دوشیزه ب بزودی ازدواج خواهد کرد. همین طور هم میشد. صدا به او میگفت روح وجود دارد و با انسان تماس میگیرد. جمعیت قابل ملاحظهای حرف او را باور میکردند. در نتیجه پروین، به دلیل نجابت زیاد و در عین حال این که صدایی با او حرف میزد، کمکم مورد توجه گروه قابل ملاحظهای قرار گرفت. گزارش يک زندگى- بخش چهلم نابغهای که قرار بود روحانی شود«م.» یکی از نوابغی بود که من در زندگی افتخار آشناییشان را داشتهام. زندگی او سرشار از نکاتی است که نشان میدهد ما با یک نابغه روبهرو هستیم. او فرزند یک روحانی مشهور بود و مادرش زنی بسیار جوانتر از شوهر بود؛ یعنی همان رسم دیرین جامعه ایران که دختران جوان را به همسری مردان پیر در میآورند. در نتیجه هنگامی که مادر در سن ۱۵ سالگی «م.» را به دنیا آورد، همسرش در سن ۷۵ سالگی زندگی را بدرود گفت. به روایت شهرنوش پارسیپور - شماره ۶۴ یک هزار خورشید باشکوهدر «یک هزار خورشید باشکوه» با بافت فرهنگی افغانستان و نحوه رفتاری که با زنها دارند، رودررو هستیم. خالد حسینی به عنوان یک مرد افغانی تصدیق میکند که زندگی زنان افغانی بسیار دردناک بوده و هست. حتی امروز با توجه به اینکه آزادیهایی هست و زنان در میدانهای مختلف کار میتوانند حرکت کنند، ولی باز هم زنان افغانی به خاطر سنتهای پوسیدهای که این جامعه را در بر گرفته است، در شرایط بسیار ناگوار و ناراحتی هستند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
از دست ندهید | ||||
زبان ادبی فاخر در «مرغ سحر» |
سنگهای طلایی باستیل |
سیاستهای دو رییس جمهور |
ذوب یخهای گرینلند |
کابینهی وحدت ملی لبنان |