خانه > شهرنوش پارسیپور > بررسی و معرفی کتاب > یک هزار خورشید باشکوه | |||
یک هزار خورشید باشکوهhttp://www.shahrnushparsipur.com
این روزها من کتابی میخواندم، البته به زبان انگلیسی، که سخت مرا تحت تأثیر قرار داده است. نویسندهی کتاب خالد حسینی شخصیت آشنایی است. او یک نویسندهی افغانی - آمریکایی است که در کالیفرنیا زندگی میکند. نخستین کتابش بنام «kite runner» (که ترجمهاش را فکر میکنم باید بگذاریم «بادبادکباز» که در ایران به فارسی به چاپ رسیده) سر و صدای زیادی کرد و این کتاب به موفقیت فراوانی دست پیدا کرد. در «بادبادکباز» خالد حسینی مستقیماً با طالبان رودررو قرار میگیرد و شرایط ترسناک دوران طالبان را در یک داستان دراماتیک بسیار عذابآور شرح میدهد. شرح ماجرای تجاوز کردن به پسربچهای به جرم اینکه از یک گروه نژادی خاص در افغانستان است. خالد حسینی در بادبادکباز نشان میدهد که گر چه یک افغانی است و گر چه ادبیات افغانی در زمان حال، آن میدان گستردهی جهانی را ندارد، ولی خیلی خوب او این روح جهانی را میشناسد و کتابش را به گونهای تنظیم میکند که برای پذیرش عام، قابل قبول باشد. یعنی بتواند به طرف جهان برود. کتاب دوم او «یک هزار خورشید باشکوه۱» برگرفته شده از شعر صائب تبریزی است. بدبختانه اصل شعر در کتاب نیامده، در نتیجه من نمیتوانم فارسی زیبای آن را برایتان بخوانم که این یکی کتاب یعنی «a thousand splendid suns» شرح زندگی زنان در افغانستان است.
زن افغانی زندگی بسیار ترسناکی داشته؛ در دورهی طالبان، این زندگی به مرحلهی بسیار وحشتناکی رسید و بعد امروز دوباره آزادی برقرار شده و زنان میتوانند در میدانهای مختلف کار حرکت بکنند. اما در دورهی طالبان، تمام زنها را در خانهها نشاندند و مدارس دخترانه را بستند و به هیچ عنوان نمیپذیرفتند زنی حتی برای خرید نان از خانهاش بیرون بیاید. این مسأله به طوری که میگویند، باعث گرفتاریهای ترسناکی بود. یعنی زنانی از گرسنگی در خانههایشان مردند؛ چون نمیتوانستند از خانه بیایند بیرون و نان بخرند. مردی نداشتند که آنها را همراهی بکند. خالد حسینی در این اثر زیبا و دردناک، زندگی دو زن را در معرض بررسی قرار میدهد: زندگی مریم را و زندگی لیلی را. این دو زن در کنار هم و پا به پای هم، به عنوان دو همسایه در مرحلهی اول و بعد دو هوو، داستانی را شکل میبخشند که در نوع خودش بسیار قابل تأمل، جذاب و در عین حال دردناک است. ما در این داستان با بافت فرهنگی افغانستان و نحوه رفتاری که با زنها دارند، رودررو هستیم. خالد حسینی به عنوان یک مرد افغانی تصدیق میکند که زندگی زنان افغانی بسیار دردناک بوده و هست. حتی امروز با توجه به اینکه آزادیهایی هست، و زنان در میدانهای مختلف کار میتوانند حرکت کنند، ولی باز هم زنان افغانی به خاطر سنتهای پوسیدهای که این جامعه را در بر گرفته است، در شرایط بسیار ناگوار و ناراحتی هستند. خلاصهی داستان «یک هزار خورشید باشکوه» به این ترتیب است که مریم دختر به اصطلاح نامشروع یک مرد ثروتمند در شهر هرات است که این آقا سه زن دارد و ۹ بچه از زنهای مختلفاش. ولی به مستخدم خانه هم به اصطلاح تجاوز کرده و در نتیجه مریم به وجود آمده است. چون زن مستخدم امکانش را نداشته که به عنوان خانم در این خانه باقی بماند و برای خودش یک موقعیت داشته باشد، زنان دیگر، آن سه زن دیگر او را به بیرون پرتاب کردهاند و حالا مرد لطف فرموده و در بیرون شهر در یک بیغولهای یک کلبهی بسیار کوچک حقیر برای این زن ساخته و او با بچهاش، با مریم، در این کلبه زندگی میکند. البته پدر گهگاه به دیدار مریم میآید و داستانهایی از زندگی در شهر، از خواهر و برادرهایش، از سینما، از فیلمهایی که در سینمای او نمایش داده میشود، برای مریم تعریف میکند. دختر جوان آرزویی جز این ندارد که بتواند یک روز با پدرش به سینما برود. این درام تا آنجا کش میآید که مریم یک روز به طرف خانهی پدر فرار میکند و فاجعه از همین جا آغاز میشود. هنگامی که برمیگردد، مادرش که دچار افسردگی حاد است و در اندوه شدید دست و پا میزند، خودش را کشته. مریم نمیداند چه کار باید بکند. پدر به سراغش میآید و او را به خانهاش میبرد و بعد مریم را به مردی که ۲۰ یا ۲۵ سال از خود او بزرگتر است، شوهر میدهند. البته حتی خیلی بزرگتر، یعنی نزدیک ۳۰ سال از مریم بزرگتر است. به این ترتیب مریم در حالی که از مرگ مادر عذاب میکشد و احساس گناه دارد و همیشه مادر به او با تحقیر میگفته «تو حرامزادهای» و مریم از این احساس حرامزادگی هم رنج میبرد، همراه با شوهرش از هرات به کابل میآید و شوهر او را وا میدارد که زیر لباس مخصوص پوشش افغانیها (که ظاهراً برقع به آن میگویند) برود. مریم در زیر این لباس احساس آرامش میکند. چون میتواند چهرهی حرامزادهی خودش را از مردم پنهان کند و پشت یک پرده مخفی بشود. یعنی ما در این درام میبینیم که چگونه روحیه زن یا یک دختر را آن چنان داغان میکنند که او با میل خودش زیر حجاب میرود. یعنی خودش را پنهان میکند تا چهرهی زشتاش را از مردم مخفی کند و جایی، پستیاش، حرامزادگیاش، عقبماندگیاش، بیسوادیاش دیده نشود. همه اینها را پنهان میکند. لیلا بر عکس در کابل زندگی قشنگی دارد. پدرش آموزگار است، در مدرسه درس میدهد و لیلا را باسواد بار آورده است. دخترک از کودکی با پسری که یک پایش را از دست داده، رفیق و دمخور و به اصطلاح رفیقهای دائمی همدیگر هستند و به عنوان همسایه دائم با هم در رابطه به سر میبرند. پسر جوان چرا پایش را از دست داده؟ چون دولت اتحاد جماهیر شوروی که به افغانستان حمله کرده، اسباببازیهایی را که در حقیقت بمب بودند، در اطراف شهر پرت کرده و پسرک یکی از اینها را پیدا کرده و وقتی برداشته، منفجر شده و پایش را از دست داده است. این پسر و دختر باهم دوستاند و این دوستی بیشائبه به یک عشق بسیار ظریف و زیبا تبدیل میشود. تا آنجا که خلاف رسم و عادت افغانی آنها در آخرین لحظهای که پسرک بناست از مقابل طالبان بگریزد و با افراد خانوادهاش به پاکستان برود، ارتباط کوتاهی بین دخترک و پسرک برقرار میشود. من بیشتر از این داستان را برای شما تعریف نمیکنم. چون میدانم این کتاب ترجمه میشود و شما آن را میخوانید و فکر میکنم یکی از بهترین رمانهایی که در این چند سال اخیر من خواندم، همین رمان باشد. در عین حال تذکر این نکته ضروری است که خالد حسینی به ادبیات فارسی عشق زیادی دارد. او فارسیزبان است و از تاجیکهای افغانستان محسوب میشود و این عشقاش را به شاعران مختلف، به ادبیات فارسی، به زبان فارسی، به کرات و به اشکال مختلف شرح میدهد. در داستان ما به واژگان گستردهای از زبان فارسی برخورد میکنیم که لابهلای جملات و کلمات انگلیسی جاسازی شدهاند و نشان میدهند که یک نویسنده میتواند از زبان مادریاش استفاده و بهره ببرد و آن را در زبانی که دارد مینویسد، مورد استفاده قرار بدهد. خالد حسینی استاد این کار است. در عین حال باید این را تحسین کرد که چگونه یک مرد، یک نویسنده که در اثر قبلیاش تقریباً تمام قهرمانان داستانش مرد بودند، اکنون در این اثر موفق شده زنان را مورد بررسی قرار بدهد. واقعیت این است که خالد حسینی از هنر (ذهن بودایی) این همانی برخوردار است. یعنی اینکه میتواند خودش را با یک شخصیت همهویت کند. در این کتاب او با ظرافت خودش را با زنانی همهویت میکند، که در حقیقت میشود گفت این قدر خوب این کار را انجام میدهد، که دو شخصیت سهبعدی قابل تأمل را به وجود میآورد. خالد حسینی در این کتاب سعی میکند بفهمد چه بر سر زنان افغانی میرود. ما با ازدواجی مواجه هستیم که بین زوج، ۵۰ سال فاصلهی سنی هست. با این احوال آقای محترمی که این ازدواج را انجام داده که با دوز و کلک و حیلهگری موفق شده دختر را به خودش جلب بکند و او را تصاحب بکند، در مورد خودش دچار آن چنان باورهای احمقانهای است که به خودش اجازه میدهد این زن را آن قدر بزند که تا دم مرگ ببرد. خالد حسینی متوجه است که زن افغانی رنج میبرد؛ رنج و عذابی که برای کسانی که در جوامع دیگری زندگی میکنند، غیر قابل درک است. زن افغانی را از درس خواندن محروم میکنند، زن افغانی را از کار کردن محروم میکنند، زن افغانی را تحقیر میکنند، میدانهای حرکتاش را کند میکنند، او را زیر حجاب نگه میدارند، از او یک چهرهی شیطانی میسازند و خالد حسینی با ظرافت خاصی، بدون پردهپوشی، این وقایع و این حقایق را در معرض بررسی جهان قرار میدهد و وظیفهاش را به عنوان یک نویسنده به نحو احسن انجام میدهد. یعنی واقعیت این است که کتاب «یک هزار خورشید باشکوه» به صورت قابل تأملی زندگی زن افغانی را در معرض دید جهانی قرار میدهد، هم در عصر طالبان و هم در دوران ترسناک هجوم شوروی و بعد ... ابتدا البته کودتای داوودخان علیه ظاهرشاه، بعد ورود ارتش شوروی به افغانستان و بعد حکومت کمونیستها و بعد مبارزه و جنگ ستیز میان گروههای جنگسالار و داغان شدن تمام افغانستان به صورتی که هنوز ترمیماش غیرممکن است و زمان درازی طول میکشد تا بشود این خرابیها و این کثافتی را که این جنگسالاران به وجود آوردهاند، پاکسازی کرد و تمیز کرد و جامعه را به حالت عادی برگرداند. افغانستان به رغم اینکه موفق شده بازسازی را آغاز کند، ولی هنوز دو میلیون افغانی در کمپها و اردوگاههای پاکستان به سر میبرند. احتمالاً همین رقم در ایران افغانی ما داریم که از جامعه گریخته تا خودش را نجات بدهد از گرفتاری. به هر حال من خواندن این کتاب را به شما توصیه میکنم و شک ندارم، در این لحظه که من دارم حرف میزنم، اصل کتاب به زبان فارسی در ایران منتشر شده. چون خالد حسینی در حقیقت یک اثر ایرانی افغانی به وجود آورده است، با زبان فارسی که معیار بررسی است. ۱- برگردان فارسی این کتاب با نام «هزار خورشید درخشان» روانه بازار شده است. حساب مهجبینان لب بامش که میداند پیش از این، نقد دیگری بر ترجمه فارسی این کتاب در سایت رادیو زمانه منتشر شده بود که میتوانید در اینجا آن را مطالعه کنید ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی پور کتابی بفرستند می توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی بفرستند: Shahrnush Parsipur
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
I should inform you that Last month I saw the translated book (in Persian) in Iranian book market.
-- Jalal ، Dec 2, 2007A Thousand Splendid Suns برگرفته از برگردان آزاد بيت زير صايب است:
فلک از آفتاب آيينه داری پيشه می سازد
دو صد خورشيد رو افتاده در هر پای ديوارش
خود خالد حسينی هم در کتابش اشاره کرده که اصل اين بيت از ترجمه انگليسی اش فرق می کند. از اين رو رضا محمدی، شاعر و پژوهشگر افعانستانی عنوان کتاب را هزار خورشيدرو ترجمه کرده است:
http://jadidonline.com/story/12062007/fq/a_thousand_splendid_suns
-- داريوش رجبيان ، Dec 2, 2007