خانه > سید ابراهیم نبوی > روی تاریک ماه > این جنگ لعنتی را تمام کنید | |||
این جنگ لعنتی را تمام کنیدآیا صدای آژیر قرمز را به یاد میآوری؟ آیا چسبهای روی شیشهها را به یاد داری؟ آیا به یادت مانده که شبها نمیتوانستی آتشی روشن کنی؟ آیا صدای پای کسانی که به پناهگاهها میدویدند، بهخاطرت مانده است؟ آیا صدای انفجار بمبها را شنیدهای؟ آیا صدای گلولهها و چرخش خشن تانک ها را برروی آسفالت خیابان به خاطر میآوری؟
جنگ، واقعهای که کابوس زندگی بخش وسیعی از نوع بشر است. و ما، فرزندان قربانیان جنگی هستیم که هنوز صدایش در گوش ماست. برای بسیاری از ما هنوز صدای آژیر قرمز آغاز یک کابوس ترسناک است. جنگ، شاید بیش از هر موضوع دیگری به ترانه درآمده است، بیتردید در موسیقی راک، جنگ، پس از عشق شاید موضوع اول ترانهسرایی است. با این همه تا آغاز جنگ ویتنام، موسیقی بیش از آنکه علیه جنگ باشد، در خدمت دعوت سربازان به جنگ بود. اگر چه تا سالها بعد نیز موسیقی میهنی در بسیاری از جنگها مردم را به سوی مزارع کشتار پیش میراند، موسیقی میهنی و شورانگیزی که از جوانان میخواست تا با تن خود جلوی تانکها را بگیرند. اما پس از جنگ ویتنام، موسیقی پاپ و راک به یکی از شیوههای مقاومت در مقابل جنگ و جنگطلبی و جنگطلبان تبدیل شد.
باب مارلی، علیه جنگ میخواند از دهه پنجاه میلادی، اجرای کنسرتهای موسیقی علیه جنگ ویتنام با دعوت هزاران نفر مواجه میشد. این نوع موسیقی از دهه شصت آغاز شد، اما این شیوه ترانهسرایی و دعوت از مردم برای مخالفت با جنگ، خشونت و جنگطلبان در دهه هفتاد و هشتاد ادامه یافت و هنوز هم این جنبش موسیقایی ادامه دارد. ترانهسرایی در پنجاه سال گذشته جنگ را جدی گرفته است، همانطور که جنگطلبان جنگ را جدی گرفتهاند. باب مارلی، ترانهخوان موسیقی رگی که در جامائیکا به دنیا آمد و در همانجا صدای تازهای از موسیقی را به گوش مردم رساند، از بسیاری ناکامیها، بیعدالتیها، فقر، نژادپرستی و تبعیض سخن گفته است. اما نگاهش به جنگ یکی از مهمترین موضوعات ترانه های اوست. باب مارلی در ترانه «وضعیت واقعی» نفرت خود را از جنگ اجتنابناپذیر و ناتمام بیان میکند. او در شعر این ترانه (Real Situation) چنین میگوید: وضعیت واقعی را بررسی کن
یک سانتی متر به آنها بدهی، یک متر میگیرند وضعیت واقعی را مطرح کنید هیچ فایدهای هم ندارد، باید خداحافظی کرد
شاید باب مارلی درست میگفت که هیچ فایدهای ندارد. چگونه میشود موسیقی اعتراض را توی کله پوک ژنرالهایی که با کلاهی فلزی به قطر جمجمهشان برای ندانستن و نفهمیدن افزودهاند، فرو کرد. هیچکس نمیتواند جلودار کله پوکهایی شود که فقط با زبان اسلحه حرف میزنند و فقط صدای اسلحه را میشنوند.
اما جون بائز که بیشترین حضور سیاسی علیه جنگ و ظلم و بیعدالتی علیه بشریت را در بیش از چهل سال ترانهخوانی داشته است، از نگاهی دیگر جنگ را دیده است. او از زبان سربازان معلول بازگشته از جنگ بیحاصل میپرسد: «پای سیب من کجاست؟» برخی داوطلبان رفتند تا پس از عبور از خط آتش و خون بازگردند و «سهمشان را از پای سیب بخواهند.» پای سیب، کنایه از سهمیهای بود که سربازان بازگشته از جنگ وعده داده شده بود. قرار بود سهمشان را بدهند. جون بائز در ترانه «پای سیب من کجاست؟» (WHERE IS MY APPLE PIE?) چنین میخواند. روی نیمکت کهنه پارک نشسته جنگ جهانی دوم از همه بهتر بود
من برای جنگ آخری (جنگ دوم جهانی) داوطلب شدم بله، جانی سرانجام تفنگش را گرفت جون بائز ترانههای فراوانی علیه جنگ خوانده است، یکی از زیباترین آنها چنین نام دارد: «آن دسته گل ها کجا رفتند؟» آسمان بمب، زمین مین نمیدانیم چنانکه جون بائز گفته است، جنگ جهانی سومی درکار باشد یا نه؟ هر روز صداهایی را میشنویم که نشانههای بدی از جنگ است. دیوانههای تندرو میخواهند نظم جهان را به هم بریزند و دیوانههای محافظهکار میخواهند همه جهان را به نظم دلخواه خود در بیاورند. از دو سوی صحنهای که بالای سرماست، دکتر استرنج لاو، نشسته بر بمبی ویرانگر، فریادکشان و شادمان دارد به سوی ما میآید و ما در جهانی که به میدان مین تبدیل شده است، از هر حرکتی در هراس هستیم. هر حرکت حساب نشدهای میتواند به آسمان پرتابت کند. بدرود، آسمان آبی شاید راه دیگری نیست، جز آنکه سرت را به آسمان بلند کنی و با آسمان آبی خداحافظی کنی. پینک فلوید در ترانه «بدرود آسمان آبی!» در مورد جنگ چنین خوانده است. آیا آدمهای وحشت زده را دیدهای؟ آیا آدمهای وحشت زده را دیدهای؟ بدرود، آسمان آبی بخشهای پیشین روی تاریک ماه
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
قيصر امين پور در شعر طرحي براي صلح ميگويد: به اميد پيروزي واقعي.... نه در جنگ كه بر جنگ
-- Ariyan ، Jun 23, 2008پس این از این ستون چی شد؟؟
-- بدون نام ، Jun 28, 2008دو هفته ست که نذاشتین!