تاریخ انتشار: ۲۵ خرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
روی تاریک ماه - بخش هفتم

دستت را از روی دهانم بردار

هنوز کسی «مرگ بر آزادی» نگفته است. شاید واژه آزادی آن‌چنان قدرت دارد که خواستن نابودی آن به کلمه نمی‌آید. چنین است که همه دیکتاتورها از آزادی غربی ناراحت اند، همه مذهبی‌ها می‌خواهند آزادی رسیدن به خدا را پیدا کنند، مردمان دنیای سرمایه‌داری می‌خواهند از قید سرعت و ماشین آزاد شوند... آزادی در دنیای ما کلمه‌ای است که آن‌قدر معانی متعدد و متفاوت دارد که کم‌تر کلمه‌ای را می‌توان یافت که تا این حد پرمعنا و بی‌معنا باشد.

Download it Here!

تا تو بتوانی حرفت را بزنی

ولتر گفته بود: «من حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی.» انقلاب برای آزادی در قرن هفدهم و هجدهم آغاز شد و در قرن نوزدهم معانی کاملا متفاوتی یافت. اما آزادی به معنای امروزی آن زمانی شکل گرفت که جنبش‌های مدنی در آمریکا و اروپا آغاز شد. رویای مارتین لوتر کینگ اگرچه به کابوس مرگش منتهی شد، اما جنبش آزادی را برای سیاهان به ارمغان آورد...


راه آزادی از پاریس گذشت

پس از جنبش مدنی آمریکاییان علیه تبعیض نژادی و جنبش آزادی بیان با انقلاب می 68 پاریس شکلی تازه پیدا کرد. جنبش پاریس به آزادی بیان و آزادی مطبوعات منجر شد. جنبش آزادی از استعمار و وابستگی منجر به جنبش‌های دهه شصت آسیا و آفریقا شد و آزادی بیان یکی از مهم‌ترین موضوعات زندگی انسانی شد.

آزادی برای آنکه بتوانی حرفت را بزنی
آزادی برای اینکه بتوانی خودت را بگویی
آزادی برای اینکه کسی نتواند به جای تو حرف بزند
آزادی برای آن که بتوانی خودت باشی
دستت را از روی دهانم بردار
بگذار تا حرفم را بزنم


جون بائز، ترانه‌خوان انقلاب و آزادی و عدالت

چرا نمی‌توانی پرواز کنی

جون بائز، ترانه‌خوان انقلاب و آزادی و عدالت است. ترانه «دونا دونا دونا» روایت جون بائز است از آزادی. او داستانی کودکانه را برای این ترانه زیبا برگزیده است.

در یک واگن بارکشی که به سوی بازار می‌رود
گوساله‌ای است با چشمان غم‌زده
بالای سر او در آسمان
پرستویی به نرمی بال می‌زند

چگونه بادها می‌خندند، با همه نیروی‌شان
می‌خندند و می‌خندند در تمام روز
و نیمی از شب تابستان

کشاورز گفت: «دیگر شکایت نکن
اصلا کی به تو گفته گوساله باشی؟
چرا بال نداری که پرواز کنی؟
مثل پرستو که سربلند و آزاد است...»

چگونه بادها می‌خندند، با همه نیروی‌شان
می‌خندند و می‌خندند در تمام روز
و نیمی از شب تابستان

گوساله‌ها به راحتی گرفتار می‌شوند و کشتار
و هرگز دلیلش را نمی‌فهمند
ولی هر کس که آزادی را ارج می‌نهد
مثل پرستو پرواز کردن را یاد می‌گیرد

چگونه بادها می‌خندند، با همه نیروی‌شان
می‌خندند و می‌خندند در تمام روز
و نیمی از شب تابستان

ترانه «دونا دونا دونا» را با صدای جون بائز را بشنوید.


فلوران پانی، ترانه‌خوان فرانسوی

نمی‌توانی آزادی فکر کردن را از من بگیری

ما می‌خواهیم چون باد آزاد باشیم و با تمام نیروی‌مان بوزیم. بادها می‌خندند، پرندگان می‌خندند و تو نمی‌توانی آزادی بادها و پرنده‌ها را بگیری، می‌توانی هر چه دارم از من بگیری، می‌توانی زندگی‌ام را غارت کنی، می‌توانی مثل دزدها جیب‌هایم را بزنی، می‌توانی به زور جلوی دهانم را بگیری، ولی آزادی فکر کردن را نمی‌توانی از من بگیری.

فلوران پانی، ترانه‌خوان امروز فرانسه ترانه‌ای خوانده است که سه سال قبل پر شنونده‌ترین ترانه فرانسه شد. نام ترانه چنین است: «آزادی فکر کردن را نمی‌توانید از من بگیرید.»

هر چی دلتان می‌خواهد از من بگیرید
بچه‌هایم را بگیرید، تلویزیونم را بردارید
مسواکم و اسلحه‌ام را به غارت ببرید
ماشینم را که قبلا گرفتید
به بهانه بدهی بانکی
زنم را بردارید، کاناپه‌ام را بردارید
مایکرو ویو و یخچالم را
و حتی زندگی خصوصی‌ام را

در هر صورت
من می‌توانم روحم را هم با شیطان معامله کنم
گمانم اهل معامله است
راستش اینجا همه چیز قابل معامله است
جز یک چیز، شما آزادی اندیشه‌ام را از من نمی‌توانید بگیرید.

تختم را بردارید، سی دی‌های طلایی‌ام مال شما، و اخلاق خوبم
قاشق‌های کوچک را بردارید، هر چیزی که ارزشی دارد
من هیچ مقاومتی در مقابل شما نمی‌کنم
همه چیز را بردارید،
یادتان نرود کمی هم گراس زیر قفسه قایم کردم
هر چیزی که برای من زیباست، بردارید
البته من ترجیح می‌دهم اینها را به کشیش پی‌یر بدهم
حتی می‌توانم اعضای بدنم را هم پس از مرگ به شما بدهم
البته اگر چیز قابلی آن تو مانده باشد
و بتواند به شما آرامش وجدان بدهد

اما یادتان باشد، آزادی اندیشه را از من نمی‌توانید بگیرید

من می‌توانم آت و آشغال ته جیبم را روی میز خالی کنم
مدتی است ته جیبم سوراخ است
خودم می‌توانم شلوارم را پایین بکشم
ولی شما آزادی اندیشه را از من نمی‌توانید بگیرید.

همه چیز را بردارید حراج کنید
برای اینکه معاملات کوچک ما جور شود
من فقط پیژامه راه راهم را برمی‌دارم
پرتقال‌هایم را هم به شما هدیه می‌دهم
همه چیز مال شما
من با خودم چیزی را به جهنم نخواهم برد
همه چیز را بردارید، من ترجیح می‌دهم بروم
البته اگر بهشت را به شما داده‌اند
من می‌توانم روحم را به شیطان بفروشم
با او می‌شود معامله کرد

راستش اینجا همه چیز قابل معامله است
اما شما آزادی اندیشه را نمی‌توانید از من بگیرید،

آزادی اندیشیدن را نمی‌توانید از من بگیرید

ترانه «آزادی فکر کردن را نمی‌توانی از من بگیری» را با صدای فلوران پانی بشنوید.

من نمی‌خواهم به بهشت بروم، اگر نتوانم حرفم را بزنم. من عدالت نمی‌خواهم، اگر قرار است آزاد نباشم... من ثروت نمی‌خواهم، اگر بنا باشد نتوانم آنچنان که می‌خواهم بیندیشم و آنچه را که می‌اندیشم بگویم... پس دستت را از روی دهانم بردار.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین روی تاریک ماه
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

"اي آزادي،
چه زندان‌ها برايت كشيده‌ام،
و چه زندان‌ها برايت خواهم كشيد...
چه شكنجه‌ها برايت تحمل كرده‌ام،
و چه شكنجه‌ها برايت تحمل خواهم كرد...
اما،
خود را به استبداد نخواهم فرخت"

(دكتر شريعتي؛ اگرچه در بناي استبداد فعلي سهيم بود!)

-- سعيد ، Jun 15, 2008

سلام
چه در گرانبهایی است آزادی و وای بر ما که چه فقیریم...

ممنون از این متن بسیار زیبا

-- mohammad ، Jun 15, 2008

bi to ey azadi bayad ke az donya gorikht

-- mitra ، Jun 15, 2008

salaam,
yeki az jalebtarin wa tasir gozartarin barnamehaye bood ke ien modat gosh dade bodam. mer30

-- بدون نام ، Jun 16, 2008

سلام
آقای نبوی, این مجموعه نیمه تاریک ماه, گذشته از محتوای معناییش, انتخاب موسیقیش هم شاهکاره. می تونین یه بخش کلا معرفی موسیقی ملل هم بذارین, اینجا یا توی دوم دام. کلا سلیقه تون عالیه

-- رامین ، Jun 20, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)