تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
رادیو تاکسی - برنامه دوم

ال نینو

ملنگ فرزانه

رادیو تاکسی را از اینجا بشنوید.

‌ ‌

این روزا هوا پاک قاطی کرده. انگار نه انگار که پاییزه. خیلی گرمه. یادمه بچگی‌هام این طوری نبود و پاییز که می‌شد، هی سردتر و سردتر می‌شد و دو سه هفته‌ای که از اول مدرسه می‌گذشت، دیگه صبح‌ها و شب‌ها دندونای آدم از سرما به هم می‌خورد. اما حالا آبان شروع می‌شه و هنوز باید کولر زد. البته ما که چله تابستونشم کولر نمی‌زنیم؛ چون استهلاک میاره واسه ماشین؛ ولی شیشه‌ها رو میاریم پایین. چند روز پیش‌ترا، وسط‌های مسیر بودم که دو تا مسافر پیاده شدن و دو تا موندن. حرف هوا شد:

راننده: اَه ... چقدر گرمه لامصب. انگار نه انگار که وسطای پاییزه.

مسافر ۱ (مردی مسن): من یادمه یه بار همین موقع سال بود، یه برفی اومد که تا زانو می‌رسید.

راننده: بعله آقا ... برف هم بود، اون برفا.

مسافر ۱: البته به نظر نمیاد شما اون موقعی که من میگم رو یادت بیاد.

راننده: ای آقا ... زمان ممدعلی شاه که نبود. همون سالای جنگ بود دیگه. منم خوب یادمه که چه برف ملسی اومد.

مسافر ۱: اون برف ملسی که شما می‌گی، سال 66 اومد. ولی اصلاً تا زانو نمی‌رسید.

راننده: اتفاقا من یادمه دقیقاً تا زانو می‌رسید.

مسافر ۱: ابداً. شما احتمالاً ماجرای اون برفی رو که من می‌گم از کسی شنیدی، بعد کم‌کم فکر کرده‌ای که خودت دیدی.

راننده: ای آقا ... پس بفرما ما خل و چل و روانی و خیالاتی هستیم بلانسبت دیگه.

مسافر ۱: این حرفا چیه جوون. من فقط می‌گم اشتباه می‌کنی.

راننده (عصبانی): من اشتباه می‌کنم؟ من اشتباه می‌کنم؟ اصلاً «به امام زمون» من یادم میاد که یه برفی اومد بود که تا زانوم رفته بودم توش.

مسافر ۱: توی کجا؟

راننده: تو همین تهرون. مثلاً می‌خوای مچ بگیری حاجی؟

مسافر ۱: به روح پدرم که یا دروغ می‌گی یا اشتباه می‌کنی.

راننده: ببین رو اعصاب...

مسافر ۲ (میانسال و موقر): ای بابا ... چقدر بحث می‌کنید. خب معلومه که وقتی آقای راننده می‌رفته مدرسه، قدش تا کمر شما می‌رسیده و تا زانوش یه وجب بیشتر نبوده. در نتیجه هر دو راست می‌گید. این که دیگه این همه دعوا نداره.

راننده: ئه... راست می‌گی داداش ها. چرا به فکر خودم نرسیده بود.

مسافر ۱: بله... انگاری اینم حرفیه. ولی به هر حال برف هم بود برفای قدیم. از وقتی این آخوندا اومدن، همه چی خراب شد؛ برف هم روش.

راننده: حالا من می‌ترسم راجع به برف یه چیزی بگم، باز شما گیر بدی. ولی اون بچگی‌های ما که تو دوره همین آخوندا هم بود، دست کم هر فصلی معنی داشت. تابستون تابستون بود، زمستون زمستون ...

مسافر ۱: آخوند هم بود آخوندای قدیم.

مسافر ۲: یعنی به عقیده سرکار آب و هوا فقط به حکومت و آخوندا بستگی داره؟

مسافر ۱: نخیر آقا ... مردم هم مقصرن. این همه گناه و دوز و کلک و فساد و فحشا و بی‌حجابی و دزدی و خدانشناسی، ولله برای خشکسالی و نابودی ده تا مملکت هم کافیه.

راننده: البته یه چیزای دیگه هم هست. مثلاً همین ماشین شخصی‌ها، که ماشالله هر کی از بلانسبت ننه‌ش قهر می‌کنه، یکی از اینا می‌ندازه زیر پاش و دِ برو که رفتی. آقا شما فکر می‌کنی چرا الان می‌بینی یه دفعه تو زمستون گرم می‌شه اما تو تابستون سرد می‌شه؟ به خاطر همین ماشیناست.

مسافر ۲: چطوری؟

راننده: به آقا رو! ... شما مگه نمی‌دونی چند میلیون ماشین تو تهرونه؟ ... خب چند میلیون موتور رو که تو زمستون روشن کنی، معلومه که چله زمستون باید هوا گرم شه. الکی که نیست، حساب دو دوتا چهارتاست.

مسافر ۲: به فرمایش شما پس باید به واسطه موتورای داغ این چند میلیون ماشین، تابستون شهر بشه کوره آدم پزی!

راننده: آ دیگه نشد... شما توجه نمی‌کنی و عجولی... ببین داداش، علت این مسأله اینه که تو تابستون چند میلیون کولر ماشین و خونه و اداره روشن می‌شه و به قول معروف «ذره ذره جمع گردد؛ وانگهی دریا شود!»

مسافر ۲: این حرفا چیه می‌زنی برادر من؟ اینا همه‌اش به خاطر پدیده‌های خاص جویه که مهم‌ترینش هم ال‌نینوئه. به خاطر همین هم هست که نظم و هنجار تغییرات آب و هوایی جهان داره به هم می‌خوره و اگه همین جوری ادامه پیدا کنه، تا چند سال دیگه سیلاب‌ها و خشکسالی تمام کره زمین رو می‌گیرن.

مسافر ۱: بگیره آقا، بگیره. بلکه ان شالله دوباره یه توفان نوحی بشه و زمین از کثافت‌هاش پاک بشه.

راننده: چی چی رو بگیره؟ مگه شهر هرته که توفان نوح بشه؟ اون وقت جواب این ماشینی رو که تازه قسطاش داره تموم می‌شه، کی می‌ده؟

مسافر ۱: اگه از مال حلال باشه، به قدرت خدا خطی روش نمی‌افته. اما اگه با دوز و کلک و گرون‌فروشی و احتکار و این چیزا باشه، جاش ته دریاست.

راننده: حاجی داری اعصاب منو خورد می‌کنی ها. بابا این لگن احتکارش دیگه کجا بود؟ حالا فوق فوقش یه دربستی زده باشیم جای سه تومن چهار تومن، فوقش پنج تومن گرفته باشیم. شیش تومن که بیشتر نبوده! این درسته به خاطر این، خدا ما رو بفرسته ته دریا، اون وقت یه مشت خر و گاو و خوک و میمون و کانگورو رو سوار کشتی کنه؟ ای بنازم به اون عدلت خدا!

مسافر ۱: هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشو جوون.

مسافر ۲: ولی این پدیده ال‌نینو، خیلی جدیه و اگه بشر در رفتارهای زیست محیطی‌اش اصلاحاتی صورت بده، قابل کنترل هم شاید باشه. مثلاً همین ...

راننده: ولمون کن داداش سر جدت. شمام وسط عروسی خر چیز کردنت گرفته؟

مسافر ۱: راست می‌گه آقاجون دیگه.

ته خط که رسیدیم، هوا سرد شده بود. سر و ته کردم که برم سر خط. یه زنیکه آن چنانی صد قدم جلوتر وایساده بود و سه تا ماشین علافش. آخرش یه زانتیائه اومد تورش کرد و برد. کم‌کم یه نم بارون گرفت که تا اومدیم به خودمون بنجنیم، شد تگرگ. پیرمده راست می‌گفت به خدا!

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

چرا به من توهين كردي من مسافر سومم مسافر يك نيستم؟

-- مسافر 3 ، Nov 5, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)