تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
از این ستون به آن ستون - برنامه بيستم

رنگ، سیاست و کسی که می‌آید

از «اينجا» بشنويد و در «اينجا» ببينيد.

خبرهای هفته
با سلام، این جانب عل‌اصغر، خبرهای هفته گذشته از دگولس پرس را به سمع و عمل شما می‌رساند.

عبدالله، خودت گل، پیرهنت گل، دومنت گل، روسری زنت گل، وزیر خارجه‌ات گل، بالاخره رییس‌جمهور ترکیه شد. خیلی‌ها حالشون گرفته شد که چی؟ این یارو رییس‌جمهور شده، ولی عمراْ سبیلش حرف نداره. البته وی اظهار داشت: « ما می‌خواهیم به غربی که شک دارد، ثابت کنیم که بر یک کشور مسلمان هم می‌توان دموکراتیک، شفاف و آشکار حکومت کرد.» چند نفر به عبدالله گفتند: «آخه عبدالله! چی چی رو می‌خوای ثابت کنی؟ تو تا بیایی این رو ثابت کنی، این محمود نفتی و بن‌لادن و حسن آقا نصرالله و آقا ملک عبدالله، زارت می‌ذارن سه تا عملیات انفجاری توی کاسه‌ات، حالا برو ترکش جمع کن ... می‌گی نه، برو جلو، نه، زنگ بزن ۱۱۰ ...» آقای عبدالله گل آقای «باباجان» را به جای خودش وزیر خارجه کرد. خیلی اسم‌های باحالی دارن!

ژان پل نیکولا سارکوزی، هفته گذشته یک حرف عجیب و غریب زد که خیلی‌ها سرکار رفتند. وی اظهار داشت که یا ایران بمب ایرانی خواهد داشت، یا بمباران می‌شود و گفت که هر دوی این‌ها خطرناک است. یک نفر کارشناس پرسید: «حالا منظورت چیه؟ موافقی؟ مخالفی؟ بالاخره چی؟» آقا سارکوزی گفت: «یعنی منظور اینه که جمعش کنین، یه جای دیگه پهنش کنین. چون محمود نفتی بدجوری اومده روی نرو ما، اگه این طوری ادامه پیدا کنه، ما هم قاط می‌زنیم سنگین.» وی دقیقاْ به زبان فرانسه اصل گفت: «اون آلترناتیو کاتاستروفیک: لا بمب ایرانین او لو بمباردمان دو ل ایران»

آقا محمود نفتی، ریاست محترم جمهوری گل‌بلستان در مصاحبه مطبوعاتی با شبکه هلندی، همین نزدیکی‌ها، ان‌آرسی، اعلام داشت: «در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد.» وی یک ماه قبل اعلام کرده بود که در ایران «تقریباْ آزادی مطلق وجود دارد.» ولی ظاهراْ بعد از این که سه نفر از روزنامه‌نگاران دستگیر و دو روزنامه «شرق» و «هم‌میهن» توقیف شدند، آزادی در ایران کامل و مطلق شد. لامروت نکرد که بگه آزادی کامل وجود دارد. آخه محمود! مطلق که این جوری نیست! آگاهان اعلام کردند که برخی افراد نیز گواهی کردند که در ایران آزادی کامل و مطلق وجود دارد، از جمله: اکبر گنجی، سهیل آصفی، هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش، علی شاکری، فرشاد قربانپور، ناصر زرافشان و چند نفر دیگر. این افراد گفتند: «راست می‌گه. ما که توی زندان بودیم، خیلی آزادی کامل و مطلق داشتیم.»


تصویری از احمدی‌نژاد با یکی از مقامات مشابه خودش در ابعاد متفاوت

طرح سهمیه‌بندی سوخت بنزین در کمال موفقیت ادامه دارد. اداره بنزین و گازوئیل اعلام کرد که از زمانی که سهمیه بندی شده، مقدار سوخت مصرفی مردم کم نشده است. اداره خیابان و چهارراه هم اعلام کرد که بعد از سهمیه‌بندی، دو روز ترافیک نبود؛ دوباره ترافیک توپ، سنگینگ! دولت همچنین اعلام کرد که بنزین سهمیه‌بندی سفر را به مردم داده است و به نمایندگان محترم مجلس که خیلی بیچاره و فقیر و فقرا می‌باشند، نفری یک کارت سوخت ۱۲۰۰ لیتری ماهانه تحویل داده شده است. اداره پمپ‌بنزین گفت: « فقط مرضشان این بود که آن شب، ملت بریزند و ۱۳ تا پمپ بنزین را آتش بزنند.»

برخی مشکلات بین‌المللی برای هم‌وطنان عزیز حل شد. دولت مکه مدینه، برخی حجاج محترم و محترمه را انگشت‌نگاری نمود. شدت انگشت‌نگاری چنان بود که برخی از آنان فکر کردند وارد فرودگاه واشنگتن شده و برخی دیگر سراغ صندوق‌های رأی را گرفتند. در مسکو نیز یک هیأت دولتی با بدرفتاری مأموران روسیه مواجه شده و فقط مأموران ایرانی را کتک مفصل نزدند. مأموران ایرانی هم به خاطر بوشهر و نیروگاه و این جور چیزها گندش را در نیاوردند. از طرف دیگر در حالی که پنج دیپلمات ایرانی گرفتار دست آمریکایی‌ها که هنوز دقیقاْ معلوم نیست دیپلمات‌های فداکارند، یا جاسوسان خائن، آزاد نشده‌اند، آمریکا هشت نفر دیگر از مأموران فنی را که برای کارهای برق‌کشی و نیرو به عراق رفته بودند چه غلطی بکنند، دستگیر کرد. همچنین آمریکاییان یک نفر ایرانی را که در آمریکا قرآن پخش می‌کرد، دستگیر کردند. یک نفر گفت: «آخه مرد حسابی! اوشکول سادات! آدم برای پخش قرآن می‌ره آمریکا؟ مرض داری؟ می‌رفتی قم. واسه چی رفتی آمریکا؟»

تیم والیبال نوجوانان ایران چی؟ مامان! ناناز! آجری آجری! بیسکویت بیسکویت! قهرمان چی؟ جهان شد. این پیروزی را به تیم ملی والیبال تبریک می‌گوییم با یک ماچ اضافه. چاکریم به مولا، عمراْ همت کردین، اونم چی؟ فرانسه و چین، عمراْ که این‌ها بچه‌های نازی‌آباد می‌باشند. در همین راستا آقا محمود نفتی به مناسبت پیروزی تیم والیبال خودش را لوس نموده و به تلویزیون زنگ زد و در یک پیام تلفنی زورکی پیروزی تیم ملی والیبال را اشتباهاْ به فدراسیون فوتبال تبریک گفت. وی اظهار داشت: «ملت قرآن‌شناس شکست نمی‌خورد.» آخه داداش! نفت! انرژِی! هسته! خرما! آشپزی! فوتبال! هاله نور! آخه قرآن چه ربطی داره به والیبال؟ هی چند سال گفتین وزنه‌برداری به حضرت ابوالفضل مربوطه هیچی نگفتیم،.حالا می‌گی قرآن به والیبال ربط داره؟ داداش! این که ربطی نداره؟ داره؟


مقتدی صدر چند دقیقه پیش از حمله. لطفاْ کنار بروید

به گزارش دگولس پرس از کربلا، درگیری میان مسلمین عراق و آمریکا که اولش بود، تبدیل به جنگ شیعه و سنی شده و هزاران نفر از برادران مسلمان ما، توسط هزاران نفر دیگر از برادران مسلمان دیگرمان به شهادت رسیدند. در هفته گذشته همه چیز پیشرفت‌های شایان ذکری نموده و در درگیری‌های هفته گذشته کربلا دیگر شیعه و سنی مالیده است، شیعه‌ها خودشان اقدام به کشتن خودشان کرده و از آمریکای جنایت‌کار خواستند در مسائل خصوصی شیعیان جهان دخالت نکنند. آقا مقتدی صدر که اگر خدای ناکرده یک شب به خواب آدم بیاید، انسان برای یک ماه دیازپام لازم می‌شود، اعلام کرد فعلاْ جیش‌المهدی تا شش ماه مرخص است و کسی این طرف‌ها پیداش نشود که اوضاع خفن‌ناک خطری است. چند نفر به سپاه «جیش المهدی» پیشنهاد کردند حالا که دارند شش ماه می‌روند تا اوضاع عوض شود، یک فکری هم به حال اسمشان بکنند، آخه این هم شد اسم؟

در پی انتقاد سه هفته قبل آقا فرزاد حسنی تیپ مامان، تو دل برو، ناناز، از سردار وحشت و اخراج ۱۰ روز قبل وی از صدا و سیما، آقا فرزاد حسنی در یک پارتی شبانه بازداشت شد. همچین می‌گن پارتی شبانه که انگار چی بوده؟ خب پارتی‌ها همه‌اش شبانه است. پارتی که روزانه نمی‌شه. آخه شما بگو داداش، پارتی رو ظهر می‌گذارن که توش آبگوشت بخون با پیاز؟ اصلاْ از اسمش معلومه، پارتی رو شب می‌گذارن. شما هم یک جوری می‌گی پارتی شبانه که انگار اینا شب چراغا رو خاموش کرده بودن چی کار بکنن؟

خبرهای این هفته زیاد است، ولی چون من اعصاب ندارم بقیه‌اش رو نمی‌خونم. خداحافظ، به سلامت!

گزارش ویژه خبری عل‌اکبر خوشحال از پیونگ‌یانگ
رهبر بشوم یا دیسنی‌لند بروم؟
کیم جونگ نام، فرزند ارشد ۳۶ ساله کیم جونگ ایل و نوه مرحوم کیم ایل سونگ رهبر کره شمالی که در چند سال گذشته در ماکائو اقامت داشت، پس از مدت‌ها غربت و دوری از وطن به کره شمالی بازگشته و از سوی کیم جونگ ایل رهبر کره شمالی پست بالایی در حزب حاکم کارگر احراز نموده است.

کیم جونگ نام، رهبر آینده کره شمالی در سال ۲۰۰۱ قصد داشت با پاسپورت تقلبی وارد ژاپن شود که در همان جا دستگیر و دیپورت شد. علت سفر وی به ژاپن برای جاسوسی یا خبر گرفتن از وضع این کشور نبود. بلکه به خاطر رفتن به دیزنی‌لند بود. وی به خاطر این موضوع مورد غضب پدرش قرار گرفت. کیم جونگ نام فعلا رییس قسمت سازمان‌دهی و ارشاد حزب حاکم کره شمالی شده است.

کیم جونگ نام، وقتی در فوریه سال گذشته به پکن رفته بود، مورد شکار دوربین‌های عکاسی قرار گرفت. وی جزو یکی از ۸-۷ نفر کره‌ای است که عکسشان در بیرون کره شمالی وجود دارد. در حال حاضر کیم جونگ ایل در حال انتخاب بین کیم جونگ ایل چاقالو و دو پسر کوچکترش برای جانشینی رهبری است.


کیم جونگ نام در حالی که به طور مخفیانه در پکن مورد عکاسی قرار گرفته است

کره شمالی در هفته گذشته همچنین تصمیم گرفت برای این که مردم از این کشور فرار نکنند، دیواری در تمام مرزهای چین بکشد. در حال حاضر صدها هزار نیروی انسانی کره شمالی آمادگی خود را برای ساختن این دیوار عظیم آماده کرده‌اند. ولی دولت هزینه آجر دیوار را تأمین نکرده است.

دو سال پیش دولت کره شمالی به جنگ موهای بلند و لباس‌های سبک رفت و بلند کردن مو و پوشیدن هر لباسی غیر از لباس نظامی را نشانه اضمحلال امپریالیسم دانست. تلویزیون و رادیوی کره شمالی از مردم خواست که نگذارند موهایشان بلندتر از پنج سانتی‌متر شود و از آنان خواست تا در ماه، حداقل دو بار حمام بروند. رادیو کره شمالی در یک برنامه رسمی اعلام کرد: «موهای بلند باعث مصرف شدن انرژی انسان می‌شود.» نشریه رودنگ سین مون نوشت: «افرادی که از لباس‌ها و مدهای دیگران استفاده می‌کنند، احمق می‌شوند و باعث ویرانی ملت‌ها می‌گردند.»


یک گروه از مردم در حال ادای احترام به مجسمه رهبر سابق و بنیان‌گذار کره شمالی، کیم ایل سونگ خم شده‌اند. اصولاْ خم شدن در کره شمالی یکی از کارهای روزانه مردم است.

در حال حاضر چه این پسر کیم جونگ ایل رهبر کره شمالی شود، چه یکی از آن دو پسر دیگرش به عنوان جانشین پدر ۶۳ ساله‌شان برگزیده شوند، هیچ کسی در هر حال اعتراضی نمی‌کند. در کره شمالی سال‌هاست که هیچ کس به هیچ چیز اعتراض نمی‌کند.

گزارش‌گر: علی‌اکبر خوشحال، خبرگزاری دگولس پرس، پیونگ‌یانگ
این گزارش در برنامه قبلی از این ستون به آن ستون رادیو زمانه پخش شده است.

رابطه رنگ‌ها و سیاست و زندگی چیزی نیست که بتوانید پنهانش کنید. ما این رابطه را دنبال می‌کنیم و درباره نقش رنگ‌ها در زندگی حرف می‌زنیم.

زرد، قرمز، آبی

یک اتاق پر از رنگ
سفید رنگ آرامش است. اگر در اتاقی با رنگ سفید بمانی، از فرط آرامش دیوانه می‌شوی.
سیاه رنگ جدی است. اگر در اتاقی با رنگ سیاه بمانی، از فرط ناامیدی دیوانه می‌شوی.
قرمز رنگ جذاب و گرم است. اگر در اتاقی با رنگ قرمز بمانی، از فرط هیجان دیوانه می‌شوی.
زرد رنگ زندگی است. اگر در اتاقی با رنگ زرد بمانی، از فرط اضطراب دیوانه می‌شوی.
... اصولاْ اگر زیاد در اتاق بمانی، دیوانه می‌شوی. زیاد هم ربطی به رنگ‌ها ندارد.

زیر لایه رنگ‌ها
موهایش را طلایی کرد
لب‌هایش را قرمز تند
زیر چشمش را سبز کرد
روی گونه‌اش را کرم صورتی مالید
تا توانست خودش را زیر رنگ‌ها پنهان کرد.


تا توانست خودش را زیر رنگ‌ها پنهان کرد

جعبه‌ مداد رنگی
هر روز نقاشی می‏كرد. همه‌ مداد رنگی‏‌ها تمام شد جز رنگ سیاه و رنگ سفید.

سفید و سیاه
در جعبه مداد رنگی‌اش فقط دو رنگ بود، سفید و سیاه. سال‌ها بعد سیاست‌مدار بزرگی شد.

در آن جعبه رنگی
مداد قرمز اول از همه عاشق شد و با یک مداد آبی آسمانی ازدواج کرد.
مداد نارنجی هم درگیر یک عشق شکست خورده شد. این اواخر همیشه رنگش زرد بود.
مداد سبز ترجیح می‌داد همیشه خوشحال باشد. بالاخره با یک مداد شیک بنفش آشنا شد و با هم زندگی مشترکشان را روی یا تابلو شروع کردند.
مداد قهوه‌ای اگر چه همه جا به درد می‌خورد، اما هیچ کس او را انتخاب نمی‌کرد. آخر سر با یک مداد مشکی کهنه ازدواج کرد.
... اما مداد سفید، همیشه پاک ماند. حتی یک بار هم کسی دست به او نزد و سرش را نتراشید. وقتی می‌خواستند جعبه مداد رنگی را دور بیندازند، مداد خاکستری در عزای مداد سفید تا آخر عمر سیاهپوش شد.


بالاخره روی یک تابلو با هم آشنا شدند

و این شعری دراز است از نازلی احساس که هر روز با زنبیلی پر از شعر از برنامه ما می‌گذرد....

می‌دانم می‌دانم که کسی آمده است
می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
کسی که شبیه هر کسی هم باشد
شبیه این‌ها نیست

کسی می‌آید که وقتی نگاهش کنیم
نه احساس کنیم آن قدر نخورده است که دارد پایین می‌افتد
و نه احساس کنیم آن قدر خورده است که دارد بالا می‌آورد.

می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
کسی که غیر از مسافرت رفتن، کارهای دیگری هم بلد است
و زندگی‌اش سرزده اتفاق نمی‌افتد
و در حال دویدن در مورد مردم تصمیم نمی‌گیرد

می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
که بلد است نام قطعنامه گلستان را از روی کتاب تاریخ بخواند
و پس از 23 بار تکرار کردن حفظ کند
و در هر مصاحبه‌ای آبروی ما را نبرد

می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
که همه لباس‌ها به تنش گشاد نیست
و هر جا که برود به رنگ لباس آن جا در نمی‌آید
و جلوی بیست هزار نفر پایش را نمی‌خاراند
و دستش را توی دماغش نمی‌کند
و ته کفشش سوراخ نیست.

می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
و وقتی بیاید عمه و خاله و داداش و آبجی و باجناقش را
با مینی‌بوس نمی‌آورد
و بر سر ما هوار نمی‌شود
و ما را با لگد از اتاق خودمان بیرون نمی‌کند
تا خودش روی صندلی کوچک فقیرانه ما بنشیند

می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
که فرق پروژکتور و نور خدا را می‌فهمد
و وقتی پروژکتورها روشن شدند، احساس نمی‌کند که در هاله نور است
و اگر هم احساس کند در هاله نور است، این را
جلوی دوربین نمی‌گوید
و اگر این را جلوی دوربین بگوید
یک هفته بعد نمی‌گوید: من هرگز چنین چیزی نگفتم

می‌دانم می‌دانم، که کسی می‌آید
که به جای همه ما، برای همه آن‌ها
نامه‌های سرگشاده می‌نویسد
و آن قدر پررو است که اگر جوابش را ندادند
باز هم نامه می‌نویسد
و باز هم نامه می‌نویسد
و همیشه نامه می‌نویسد


جمع منتظران آمدن او

می‌دانم می‌دانم، که کسی آمده است
تا پول نفت را قسمت کند
و برای هر کسی که برایش نامه بنویسد سهمی بدهد
و پپسی را قسمت کند و به جایش شربت آبلیمو بدهد
و چای را قسمت کند و به هر کس به اندازه سهمش خرما بدهد
و چماق‌ها را قسمت کند و به هر کس خوشگل‌تر باشد
و موهایش را شانه زده باشد
یک چماق اضافی بزند...

می‌دانم می‌دانم، که کسی آمده است
تا به هر کس یک چاه نفت بدهد
و از هرکس یک پمپ‌بنزین بگیرد
او آمده است تا در یک سال با صد نفر رییس‌جمهور ملاقات کند
و به جای همه ماها خودش را نشان بدهد
او آمده است تا میکروفون‌ها را قسمت کند
و سهم ما را هم برای خودش بردارد
او به جای همه ما‌ها حرف می‌زند
و ما به جای همه آن‌ها خجالت می‌کشیم.

نازلی احساس( معصومه مستشار)
۸ شهریور ۱۳۸۶


‌ ‌

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

اگربازجوها به اندازه کافی زندانی برای بازجوئی و شکنجه داشته باشند وقت کمتری برای دستگیری خواهند داشت و در آن شرایط است که دمکراسی در ایرا ن شکوفا می شود به محض آنکه شکنجه شده ها جان باختند بازجوها بیکار و درنتیجه شروع به دستگیری ومتعاقب آن نابودی آزادی و شروع دیکتاتوری و این نوعی مرض روحی ایشکیزوفرن است که باعث سردرگمی روشنفکران گردیده است

-- yaqub ، Sep 4, 2007

bavaram nemishe in barname nabavi hast!
barnamei ke shoro khobi dasht be chenin shekle mobtazali re side !
ale asghare shoma be shedat roye ravane adam rejeh mire !
ama midonam be gholi taze ja oftade va dige biron raftani nist az barnamat ama
man mese hamishe be tamasha va shenidane barnamehayat mishinam ama be khatere alaghei ke be ebrahime nabavi daram har chand be alasghare taze vared hich alaghei nadaram !

-- aragurn.nl ، Sep 4, 2007

آقاي عل اصغر اگر غيرتي نمي شوي ما از روي صدا عاشق اين خانم نازلي شديم. بدون تعارف حيف اين خانم كه گير تو افتاده.

-- ماني ، Sep 4, 2007

با سلام خدمت آقاي نبوي عزيز
از بابت برنامه هاي قبلي و بعدي از اين ستون به آن ستون ممنون
امروز كه اعلام برنامه دشب رو ديدم با برنامه ي جديد شما برخورد كردم
بسيار خرسند گشتم
من هيچ نوشته اي رو در هيچ جا ظرف چهار سال اخير از شما از دست دادم
همينطور برنامه هاي صوتي و تصويري شما رو
موفق باشد و اميدوارم متن و صداياين برنامه ي جديدتون رو هم هر چه زودتر ببينيم و بشنويم
پيروز و سربلند باشيد
شاد زي

-- mimo ، Sep 5, 2007

به نظرشما اين نوشته ها چه سودي براي ملت دارد ؟ كسي واقعا برداشت درست وفهم دقيقي ازطنز دارد ؟ بيشتراينهايي كه مينويسي شباهتي به طنز ندارد .....

-- رف ، Sep 11, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)