تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
از این ستون به آن ستون – برنامه‌ی هشتم

دگولس پرس تقديم می‌کند

دیدن فیلم
شنیدن برنامه

من یک دموکراسی هستم
تزار ولادیمیر چکمه، رئیس نسبتاً جمهور سفید جاهای مختلف شرق اروپا اعلام کرد «من یک دمکرات مطلق و ناب هستم، ولی متأسفانه بدشانسی من این است که در این راه تنها هستم.» ولادیمیر چاوز گفت: من هم همینطور، البته من خیلی تنها نیستم. ولادیمیر کاسترو هم گفت: من هم تنها هستم، هم همین‌طور هستم.


ولادیمیر چکمه در حال تمرین دمکراسی ناب



گونو در چپرستان

طوفان گونو به سرعت 200 کیلومتر وارد چپرستان جنوبی شد و باعث خارج شدن مردم این منطقه و رفتن آنان به پناهگاه شد. یکی از مردم گفت: ما به پناهگاه نرفتیم، چون پناهگاه وجود نداشت.

گفت‌وگو با مرگ
هزاران سرباز از چهارراه استانبول به شمال عراق حمله کردند و برای مدتی آنجا ماندند. فرمانده‌ی آنان اعلام کرد: ما دلیل خاصی برای حمله نداریم، آمدیم با کردهای عراق حرف بزنیم. در این گفت‌وگو تعدادی کشته و دو، سه نفر زنده ماندند.

خالد اسلامبولی و ماجد اسلامبولی
مذاکرات ایران و مصر بر سر اینکه اسم آن خیابان خالد اسلامبولی باشد یا ماجد اسلامبولی، قبل از آغاز متوقف شد. دولت حسنین هیکل اعلام کرد: اسم خیابان آنها اسم تروریست رئیس جمهور سابق ماست. سخنگوی گل بلستان نیز پاسخ داد: بله، همین‌طور است!

پارلمان در تبعید
مجلس گل بلستان در تبعید در پاریس تشکیل شد. اعضای این مجلس به‌طور دمکراتیک انتخاب شده و نماینده مردم این کشور هستند، هنوز معلوم نیست چه کسانی هستند. قرار است این مجلس از تعدادی پادشاه و نخست‌وزیر و رئیس جمهور در تبعید چند نفرشان را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کند و به خانه برگردد.

سه فنلاندی آزاد و دستگیر شدند
به دنبال دستگیری سه فنلاندی در گل بلستان، این افراد آزاد شدند. ارتش اعلام کرد که منظور بدی از این دستگیری نداشت و می‌خواست ببیند فنلاندی‌ها چه شکلی هستند. وی گفت: ما آنها را دستگیر کردیم که آزاد کنیم. وی گفت: متأسفانه وقت نکردیم برای آنها کت و شلوار بدوزیم. امیدواریم فنلاندی‌ها این کوتاهی ما را ببخشند.

ساقی امشب می بده....
فروش استامینوفن و الکل سفید بدون نسخه‌ی پزشک در گل بلستان ممنوع شد. به دنبال این موضوع مطب پزشکان شلوغ شد و آنان شروع به نوشتن نسخه کردند.

من با تو موافقم، اما....
من فکر می‌کنم مشکل ما ایرونی‌ها اینه که وقتی می‌گیم با تو موافقم منظورمون واقعاً این نیست که واقعاً با تو موافقم، بلکه ممکنه منظورم این باشه که با تو مخالفم، یا حتی با تو دشمنم یا اساساً هیچ نظری در مورد تو ندارم، خیلی اوقات واقعاً موافق کسی هستیم ولی وقتی شروع به اثبات این موضوع می‌کنیم تازه متوجه می‌شیم که باهاش موافق نیستیم، بلکه باهاش مخالفیم. دوست من وقتی می‌خواست بگه با من موافقه این‌جوری حرف می زد...


من با تو موافقم، بیا با هم حرف بزنیم

من نظر شما را کاملاً قبول دارم، من با شما کاملاً موافقم. ما هم با خشونت مخالفیم. ما هم فکر می‌کنیم باید کار فرهنگی کرد. باید به مردم آگاهی داد، آنها را باید روشن کرد. آنها را باید با تاریخ‌شان آشنا کرد. به آنها باید نشان داد که چه گذشته‌ای داشته‌اند. و شما نویسندگان عزیز و بزرگ و ارزشمند این مرز و بوم باید به این مردم آگاهی بدهید. من شما نویسندگان را دوست دارم... (در اینجا گوینده یواش‌یواش عصبانی می‌شود.)... شما نویسندگانی که قلم در دست‌تان سلاحی است برای قلب سیاه نابکاران... (حالا یادمان می‌رود که با خشونت مخالف بودیم.)... شما نویسندگان امروز پیشگام ملت ما هستید برای گفت‌وگو با دشمنان خلق، برای نابودی دشمنان خلق...( یواش‌یواش گوینده فراموش می‌کند که طرفدار ماست) ما اصلاً به چه دلیل باید با دشمنان ملت گفت‌وگو کنیم؟ ما چه گفتگويی با دشمن مردم داریم؟ دشمنانی که سال‌ها جیره‌خوار قدرت حاکمه بودند... (گوینده به‌تدریج لحن خشن و انقلابی می‌گیرد.) دشمنانی در قالب حکومت، اصلاح‌طلبان، کارگزاران، به‌اصطلاح روشنفکران، به‌اصطلاح فیلمسازان، به‌اصطلاح کیارستمی، به‌اصطلاح خوانندگان، کسانی به‌اصطلاح شجریان، ما چه گفت‌وگويی با این فیلمسازان و هنرمندان داریم؟ اصلاً ما چه گفت‌وگويی می‌توانیم با این مزدورانی که در قالب اصلاح‌طلب و روشنفکر و فيلمساز خودشان را معرفی می‌کنند، داشته باشیم. ما فقط با آنها در خیابان حرف می‌زنیم، در حضور میلیونی خلق و در روزی که سرنوشت یک ملت تعیین می‌شود. آقای عزیز! رفیق من! من به کارهای شما نهایت احترام را می‌گذارم، ولی بدان که ما در نهایت باید این روشنفکران برج‌عاج‌نشین را بگذاریم گوشه‌ی دیوار تا به آزادی و استقلال و دموکراسی برسیم. دموکراسی یعنی همین...(گوینده در حال انفجار از عصبانیت است.) دموکراسی را که الکی نمی‌دهند. باید به‌خاطر آن خون داد. بله، گر مرد رهی میان خون باید رفت آقای نبوی! از پای فتاده سرنگون باید رفت، آقای نبوی! شما هم اگرچه واقعاً به نوشته‌هاتان ارادت دارم و گفته‌های شما دقیقاً همان است که من می‌خواهم بگویم، ولی شما هم محلی از اعراب ندارید. شما هم یکی از همان جاسوسان جیره‌خوار پست و مزدور سفارت هستید که دست‌تان توی دست هاشمی و خاتمی کثیف است... البته من مقالات شما را واقعاً دوست دارم و با خواندن آنها گاهی قهقهه می‌زنم و گاهی واقعاً تلخند می‌زنم و می‌گریم... من عاشق شما هستم.

من با تو مخالفم، اما...
من با شما کاملاً مخالفم. شما اصلاح‌طلبان جز تلف کردن وقت این ملت کاری نکردید. نمی‌دانم شما چرا این‌قدر از براندازی می‌ترسید، این که کاری ندارد، تجربه‌ی چالش‌های تاریخی در جهان نشان می‌دهد که براندازی هم وقت کمتری می‌گیرد، هم خرج کمتری دارد. باید تکلیف را یکسره کرد. شما به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان هشت سال وقت ما را هدر دادید. خاتمی هیچ کاری نکرد. در حالی که شما به‌اصطلاح روشنفکران باید به مردم آگاهی می‌دادید، البته من فکر می‌کنم مردم خودشان از ما بسیار آگاهترند، ولی باید این ملت خفته را بیدار کرد. مردم ایران با انقلاب مشکل‌شان حل نمی‌شود، ما احتیاج به یک مبارزه‌ی آگاهی‌بخش داریم. چون اگر این کار را نکنیم ممکن است یک انقلاب موهوم با حمایت آمریکا باعث نابودی کشور شود. ما باید جلوی چنین انقلابی را بگیریم. باید جلوی حمله‌ی آمریکا را بگیریم. شما اصلاح‌طلبان هشت سال وقت این ملت را که هزار تا کار داشت به هدر دادید و جلوی جنگ را هم نگرفتید. کسانی ناآگاهانه می‌گویند باید تکلیف را یکسره کرد. اینها نمی‌فهمند چه می‌گویند. شما نباید حرف آنها را تکرار کنید، البته شما این را تکرار نکردید، ولی من شرکت در انتخابات را هم قبول ندارم. ما انتخابات را تحریم کردیم که اوضاع یکسره شود، ولی شما رفتید و از رفسنجانی خائن حمایت کردید. در حالی که یکسره کردن کار یعنی دقیقاً اجرای نقشه‌ی به هم ریختن کشور و قطعه‌قطعه شدن ایران به شکلی که نیکسون در کتابش که نام آن را یادم نیست، گفته بود. آذربایجان یک طرف، بلوچستان عزیز یک طرف، سمنان عزیز یک طرف، کردستان و خوزستان هم دو طرف. این نقشه ای است که نیکسون و آمریکا برای ایران دارد و به همین دلیل ما باید در مقابل جنگ و هر نوع براندازی خشن بایستیم.


بیا با وجود مخالفت برادر هم باشیم

البته من باید بگویم که من اصلاً از براندازی نمی‌ترسم و با آن هم مخالف نیستم، ولی براندازی یعنی حاکمیت آمریکا، به همین خاطر معتقدم باید با براندازی نرم هم مخالفت کنیم. من اصلاً نمی‌فهمم این ایرانی آمریکایی‌ها در ایران چه می‌کنند؟ و چرا علیه کشور خودشان جاسوسی می‌کنند؟ البته من با قوه‌ی قضائیه مخالفم ولی به نظر من مسؤولان امنیتی کشور حق دارند این جاسوسان خودفروخته را بگیرند. راستش را بخواهید من نمی‌دانم آنها جاسوس هستند یا نه، ولی می‌دانم که وزارت اطلاعات کار بیخود نمی‌کند. در مورد خودم خیلی کارهای بیخودی کردند، ولی در مورد دیگران می‌دانم نمی‌کنند. به نظر من در این شرایط مخالفت با دولت ضدآمریکایی ایران، خیانت به کشور و همسویی آشکار با آمریکاست. البته معلوم است که من احمدی‌نژاد را دوریال هم قبول ندارم، ولی مشکلاتی که در دوران احمدی نژاد هست، مگر در دوران خاتمی نبود؟ مثلاً سانسور یا زدن بدحجاب‌ها یا حمله‌ی اسرائیل به حزب‌الله در زمان خاتمی صد برابر این بود، یا حتی مشکلات اقتصادی که خیلی بیشتر بود. من این دولت و حکومت را از اساس قبول ندارم، ولی دولت احمدی‌نژاد را به نئوکان‌ها و بوش کثافت و حتی هیلاری کلینتون و دمکرات‌ها و فرانسه‌ی راستگرا و حتی خاتمی و خودم هم ترجیح می‌دهم. به نظر من الآن مشکل خاصی در کشور وجود ندارد، چیزهایی است که به آن انتقاد داریم، ولی مخالفت ما برای این نیست که می‌خواهیم نابودش کنیم. اصلاً. این نظر من است، من فکر می‌کنم این حکومت اصلاح‌پذیر نیست.

یورو کمونیسم و یورو اسلامیسم
می‌خوام به یک نکته مهم توجه کنید و حتماً در این مورد نظرتون رو بگید. چطور می‌شه که ما ایرونی‌ها وقتی توی تهران هستیم با دولت مخالفیم، ولی وقتی به پاریس می‌آئیم متوجه می‌شیم که چه دولت خوبی داریم؟ اسمش رو گذاشتم یورو کمونیسم و یورو اسلامیسم.

من با چپ‌های اروپایی مشکل دارم. البته که منظورم سوسیال‌دمکراتها نیست. لابد فکر می‌کنید که غیر از سوسیال‌دمکراتها چه نوع چپ‌هایی در اروپا هستند؟ اتفاقاً می‌خواهم بگویم که مشکلی با سوسیال‌دمکراتها نداریم. بگذارید یک توضیح کوچولو بدهم. اصولاً در آمریکا و اروپا یک جریان قدرتمند حاکم لیبرال وجود دارد که طبیعتاً مثل همه نیروهای حاکم گروه‌هایی را از خودش بیزار می‌کند، ضدیت با ماشین و مصرف و سرعت و ازخودبیگانگی ریشه‌ی بسیاری از این دشمنی‌هاست. این نفرت از حکومت لیبرال به شکل یک نفرت ضدآمریکایی و ضدسرمایه‌داری درمی‌آید. نفرتی که در خیلی از جوانها و روشنفکران اروپایی نسبت به آمریکا و سرمایه‌داری می‌توانیم ببینیم و به نظر من این حق‌شان است که در یک نظام لیبرال از حکومتش متنفر باشند. این نفرت به صورت جنبش‌های دانشجویی یا جنبش سورئالیست‌ها یا مانند هیپی‌ها در گذشته و پانک‌ها و هر نوع حرکتی علیه الگوهای سرمایه‌داری شکل می‌گیرد.

مشکلی که وجود دارد، این است که دنیای مخالف سرمایه‌داری در گذشته و حال این روشنفکران اروپایی را به بازی می‌گیرند و آنها هم فریب بازی‌های ضدآمریکایی قدرت‌هایی را می‌خورند که معمولاً به جهان آزاد تعلق ندارند. در دوران جنگ سرد چپ‌های اروپایی دل‌شان را خوش کرده بودند به استالین و مائو و جالب این بود که درست در زمانی که لوئی آراگون و لوئیس بونوئل و سارتر و آندره ژید و مالرو علیه سرمایه‌داری، از کمونیسم استالینی دفاع می‌کردند، هم‌فکران و دوستان‌شان در مسکو و پکن به دست استالین و مائو کشته می‌شدند. آندره مالرو از روسیه دفاع می‌کرد و ایزاک بابل دوست نمایشنامه‌نویس‌اش به‌طور مخفی متهم به جاسوسی برای مالرو می‌شد و اعدام هم می‌شد و تا سی سال بعد از مرگ او همچنان چپ‌های فرانسه از استالین دفاع می‌کردند.


یورو اسلامیسم و جذابیت پنهان خرده‌بورژوازی

بعد از فروپاشی چپ‌های اروپایی بی‌سرپرست و بی‌یارویاور ماندند، از طرفی وحشت از تک‌قطبی‌شدن جهان و از طرفی جهانی شدن مثل بختک افتاد روی ذهن و فکر و روح‌شان. موج بنیادگرایی اسلامی که با حمله‌ی 11 سپتامبر نشان داد کاملاً جدی است، شروع کرد به زنده کردن چپ‌های در حال احتضار و مدرسه‌ی پیرمردها دوباره باز شد. همین است که می‌بینی طرفداران عدالت و آزادی در اروپا و آمریکا می‌شوند حامی انواع دیکتاتورها و تروریست‌های ضدآمریکایی در فلسطین و لبنان و عراق و ایران و افغانستان و ونزوئلا و کوبا و غیره. و همان‌طور که سال‌ها کمونیست‌ها از روح ستیز چپ اروپایی استفاده کردند و با کمک تبلیغاتی سارتر و ژید و مالرو ماندند و خودشان را حفظ کردند، حالا هم جریان بنیادگرایی اسلامی از چپ اروپایی سوءاستفاده می‌کند و آنها را به بازی می‌گیرد، چپ‌های اروپایی دموکراسی اروپا را در اختیار بنیادگرایی می‌گذارند، تا آنها علیه دموکراسی بجنگند و همین می‌شود که چامسکی و احزاب سبز همسایه‌های پهلویی حزب‌الله و احمدی‌نژاد و حماس می‌شوند. و همین می‌شود که چپ‌های اروپایی دوستان و همفکران‌شان توسط دولتی مثل دولت ایران زندانی می‌شود، در حالی که خودشان از این دولت‌ها حمایت می‌کنند.
فکر می‌کنم آدم بتواند چپ‌های اروپایی را در هرحال تا حدی بفهمد، اما مشکل با ایرانی‌هایی است که بدون آن که خودشان متوجه شوند، در اثر بازی‌های ضدآمریکایی یک‌باره بغل دست دیکتاتوری قرار می‌گیرند که از دستش فرار کرده‌اند، و این هم از آن داستان‌هاست. البته بلدیم که این داستان‌ها را توجیه فلسفی کنیم. اصولاً ما ایرانی‌ها استاد توجیه فلسفی هستیم.

پنج پنجره به سوی کوچه
دلم می‌خواهد امروز به پنجره‌ها فکر کنیم:

پنجره‌ی اول
پنجره را به سوی خیابان باز کرد، هوای گند پر شد توی خانه.

پنجره‌ی دوم
هر پنجره نشانه‌ی یک آشنایی تازه است...

والبته ممکن است به همین دلیل یک کتک حسابی از پدر دختر همسایه بخوری.


پنجره را ببند تا از شر دیگران راحت شوی

پنجره‌ی سوم
پنجره‌ها را ببند

پرده‌ها را بکش

چراغ‌ها را خاموش کن

... تا احساس آزادی کنی

پنجره‌ی چهارم
هر پنجره‌ای که به کوچه باز می‌شود می‌تواند هوای تازه را به خانه بیاورد

یا می‌تواند کوچه را پر از آشغال و کثافتی کند که مرد همسایه به کوچه می‌ریزد

پنجره‌ی پنجم
اندازه‌ی هر پنجره در هر نوع جامعه‌ای با میزان آزادی فردی در آن جامعه رابطه مستقیم دارد.

و البته با میزان گرمی هوا، نوع معماری، میزان تابش آفتاب، و هفتاد و چهار عامل دیگر.

نازلی احساس و جیمز بلانت: یو آر بیوتیفول
دیروز آقای علی‌اصغر همسر سابق نازلی احساس (معصومه مستشار) به رادیو زمانه آمد و اعلام کرد که از این پس فقط در صورتی اجازه‌ی همکاری به همسر سابقش با رادیو زمانه یا هر رادیوی دیگری را می‌دهد که علی‌اصغر نیز در کنارش حضور داشته باشد. به همین دلیل این هفته خواهر نازلی احساس شعری را که برای ترانه سروده بود به برنامه آورد. قرار بود این ترانه را اول استاد حسن شجاعی بخواند و بعداً قرار شد آقای عباس قادری آن را بخواند، اما چون این دو نفر حاضر به خواندن آن نشدند، جیمزبلانت متن انگلیسی این ترانه را خواند.


جیمز بلانت و علی‌اصغر در حالتی صمیمانه

اوا، تو خوشگلی!

زندگیم محشره، نانازه، مامان
عشقم پاکه، سفید
یه جیگر رو دیدم، مثل فرشته‌ها بود
واقعاً مطمئنم که دیدمش
توی مترو بهم لبخند زد
تو با یه زید دیگه‌ای بودی
اما من خواب و خوراکم رو از دست دادم
چون یه نقشه حسابی توی کله‌ام بود

تو خوشگلی، تو نازی
تو قشنگی، واقعاً می‌گم، بی‌تعارف
صورتت رو تو اون شلوغی دیدم
و نمی‌دونم چی کار کنم
آخه من که تا به حال با تو نبودم

آره، چشمم رو تسخیر کرد
وقتی داشت از کنارم رد می‌شد
از صورتم خونده بود
که حسابی چیلیم زدم و قاط قاطم
و من تو خط اینم که دوباره ببینمش
اما ما لحظه‌ای داریم که تا آخر باقی می‌مونه

تو خوشگلی، تو نازی
تو قشنگی، واقعاً می‌گم، بی‌تعارف
صورتت رو تو اون شلوغی دیدم
و نمی‌دونم چی کار کنم
آخه من که تا به حال با تو نبودم

تو خوشگلی، تو نازی
تو قشنگی، واقعاً می‌گم، بی‌تعارف
حتماً یه همچین فرشته‌ای با چنین لبخندی وجود داره
وقتی فکر می‌کنه که من باهاس با تو باشم
اما وقتش نرسیده که با واقعیت مواجه بشم
من هرگز با تو نخواهم بود.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

این نیاز به انتشار ندارد. می خواستم بگم همه برنامه هاتون را به صورت فیلم بذارید. با اینترنت پر سرعت اسلامی 4 دقیقه ویدئوی نبوی 25 دقیقه یا نیم ساعت طول کشید. خلاصه یا از این ور بام می افتید یا از آن ور. نه به اون فیلم نه به اون متن. حالا هم که صوتی اش را هم گذاشتید فایل اش را یادتان رفت بگذارید! سرورتان هم که هر به چند وقت غش میکنه. ضمنا می دونم چرا فایل های صوتی تان سنگینه، هر چه فایل صوتی سنگین تر باشه ثوابش بیشتره
-------------------------
زمانه: فايل صوتی برنامه های آقای نبوی اضافه خواهد شد. در باره اشکالات سايت هم توضيح اين است که حجم مراجعات بالاتر از قدرت سی پی يو در سرور فعلی است و اين روزها در حال انتقال سرور هستيم و ممکن است اختلالات تا چند روز ديگر ادامه داشته باشد اما بزودی برطرف خواهد شد.

-- یه نفر ، Jun 13, 2007

آقای نبوی سلام.
امشب برای اولین بار این کار جدید(توی رادیو زمونه رو می گم) رو می شنوم.
مقاله تان در مورد نقد رفتار سیاسی ایرانیان عالی بود(در دوم دام، همون که در ادامه ی بحث با آقا سازگارا نوشتید)، نه این که الزاما همه اش درست باشد، بلکه بخاطر نگاه نقادانه به همه ی اسطوره ها و قمپز در کردن هامان. من آدرسشو برای دیگران فرستادمش
یه خاهش: داستانی نوشته بودید کوتاه. مضمون: یکی از قاتلین مامور خفه کردن مختاری یا پوینده ی مظلوم، کارش تمام شده، قرض می گیردتا میوه بر مهمونای امشبش بخره.
تو خونه بهش می گن : بابا این قد خودتو نکش. بمیریم برات!

اینو اگه بتونی دوباره تو دوم دام بزاری، در واقع احسان المساکین کرده ای. این لطف رو بکن. درویشی را بنواز. و در عین حال نورافکنی دوباره بر رفتار بشر بنداز. عزت زیاد

-- رضا ، Jun 14, 2007

Akh ke kheili bahal bud,damet garm seyed

-- hossein-london ، Jun 25, 2007

http://akkksss.blogfa.com/
آرشیو عکس ایران
نگاهی از سر طنز به مکاره بازار سیاست (خرمگس)

-- ali m ، Jun 26, 2007

آقا چقدر برنامه هاتون رو شل و بی حال اجرا میکنین!

-- حمید ، Jul 8, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)