تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

تکیلاتاریا

سيد ابراهيم نبوی

در پاسخ به نوشته‌ای که تحت عنوان «برای آن که رفت و برای آن که ماند» نوشته بودم، ده‌ها پاسخ و نظر دریافت کردم. پاسخ‌ها و نظراتی که هر کدام‌شان می‌تواند آن نوشته را کامل‌تر کند یا اشتباهات آن را کم‌تر کند. یکی دو نوشته نیز منتشر شد که چون آنها را نماینده‌ی گروه مهمی از ایرانیان آن سو و این سوی آب نمی‌دانم، به طور خاص پاسخ‌شان را نمی‌دهم. در حقیقت این نوشته تکمله‌ای است بر «برای آن که رفت و برای آن که ماند»، این توضیحات را بخوانید:

ایرانیان بیرون مرز اگر بنا باشد به حسب نسبت‌شان با تغییرات سیاسی کشور تعریف شوند، بر چند گروه‌اند:

اول، ایرانیانی که ایران در حقیقت سرزمین مادری و در حال حاضر تفریح‌گاه آنهاست، یا شاید آلبومی از عکس‌های قدیمی که هر سال یکی، دو بار یا دو سالی یک بار آن را ورق می‌زنند و به عکس‌های آن نگاه می‌کنند. این ایرانیان به ایران سفر می‌کنند تا فامیل و دوستان‌شان را ببینند، حالی کنند، یا در شکل نه چندان جالب آن شنیده‌ایم که می‌گویند هیچ جایی برای حال کردن مثل ایران نیست، "دست رو هر کی بگذاری نه نمی‌گه". این شکل وحشتناک برخورد برخی از ایرانیان مهاجر با ایران است. این افراد هم فالی می‌گیرند و هم حالی می‌برند و هم تماشایی می‌کنند. این افراد یا مهاجران تازه‌اند، یا تاجران قدیمی یا انقلابی‌هایی که مثل همه در بیست سالگی در ایران چپ شدند، اما در چهل سالگی وقتی مثل همه چهل‌ساله‌ها محافظه‌کار می‌شدند، در ایران نبودند، بلکه در سوئد یا آمریکا یا فلان شهر اروپا بودند. این افراد در مدت اقامت‌شان فهمیدند که همه‌ی زندگی سیاست نیست و فهمیدند که اصولاً زندگی داستانی نیست که از سمت چپ صفحه نوشته شود. این افراد در اروپا یا به زبان‌های اروپایی کتاب خواندند یا به زبان فارسی از آثار ترجمه‌شده‌ی دهه‌ی اخیر ایران بهره‌مند شدند و از توهمات جزوات سی‌صفحه‌ای چاپ مسکو در سن بیست سالگی درآمدند. اینها فهمیدند که چپ لزوماً لنینیسم نیست و سوسیال دمکراسی تنها ارثیه‌ی ماندگار چپ برای دنیای متمدن امروز است. این مهاجرین، به ایران می‌روند و می‌آیند، در یکی، دو سفر اول چند ساعتی سین جیم شده‌اند و حالا دیگر می‌دانند که پیرمردهای دهه‌ی شصت برای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی موضوع مهمی به شمار نمی‌آید. آنها ایران را می‌فهمند و زیاد درگیر سیاست نیستند، بلکه بیشتر به فکر روابط خویشاوندی و دوستی با دوستان‌شان در ایران هستند.

دوم، ایرانیانی هستند که به اصلاح ایران فکر می‌کنند و می‌دانند که هر اتفاقی بیفتد، در داخل کشور رخ می‌دهد. این افراد به جای آن که برای مردم تعیین تکلیف کنند و در قالب کلمات پیچیده و عجیب و غریب به عموم مردم ایران اهانت کنند، به کسانی که در ایران تلاش می‌کنند وضعیت را بهتر کنند، کمک می‌کنند. این گروه بسیارند و جریان قالب و قدرتمند اپوزیسیون خارج از کشور نیز همین گروه‌اند. این گروه می‌دانند که حمله‌ی آمریکا به ایران حکومت را نابود نمی‌کند، بلکه ایران را از بین می‌برد. این افراد می‌دانند که انقلاب در ایران اگر تنها به پشتوانه‌ی شورش‌های کور باشد، نه تنها وضع ایران را بهتر نمی‌کند، بلکه هرج‌ومرجی را حاکم می‌کند که حتی دوره‌ی احمدی‌نژاد هم در مقابل آن بهشت است. این افراد معمولاً به آزادی و سوسیالیسم اعتقاد دارند و سیاست‌ورزی می‌کنند و با براندازی مخالفند. همین‌ها هستند که به شکل‌گیری رسانه‌های مؤثر کمک می‌کنند و تلاش می‌کنند صداهای قدرتمند به وجود بیاید تا چون آینه‌ای در خبررسانی به ایران تحت سانسور منعکس‌کننده‌ی واقعیات ایران باشند. تقریباً مدیریت تمام رسانه‌های فارسی‌زبان غیر لس‌آنجلسی دست این افراد است. این افراد می‌دانند که هیچ دولتی در جهان، حتی دولت آمریکا و اسرائیل هم برای اپوزیسیون برانداز تره خورد نمی‌کنند. برخی از این افراد با زحمت به ایران می‌روند و همیشه هم زیر نظر هستند و اگر شرایط امروز ایران در رسانه‌های جهان منعکس می‌شود با کوشش این گروه است.

سوم، ایرانیانی هستند که بازگشت‌شان به ایران را موکول به زمانی کرده‌اند که حکومت تغییر کند. این افراد می‌خواهند حکومت تغییر کند، چون فکر می‌کنند از وقتی آنها در ایران نبودند، چیزی تغییر نکرده است. این افراد باور نمی‌کنند که ممکن است بدون حضور آنها زندگی مردم ایران تغییر کرده باشد. از نظر آنان مشکل ایران حکومت جمهوری اسلامی و دین و ملاهاست، دقیقاً ملاها. آنان باور نمی‌کنند که مردم در ایران دارند زندگی می‌کنند و در دوره‌هایی مانند اصلاحات هم زندگی‌شان جالب و زیبا گذشته است. آنان باور نمی‌کنند که در ایران ادبیات و شعر و سینما و نمایش و زبان و روابط اجتماعی پیش رفته است و هیچ دولتی هم نمی‌تواند جلوی پیشرفت و زایش آن را بگیرد. آنها باور نمی‌کنند که در همین امروز ایران آدم‌هایی بسیار باشعور و بافرهنگ و باسواد و آزاده هستند که به هیچ قیمتی حاضر نیستند از ایران بروند، دردش را به جان خریده‌اند و ذره‌ذره همه چیز را تغییر می‌دهند. این گروه از ایرانیان معمولاً نه خواندن به زبان‌های دیگر را لازم می‌دانند و نه از چشمه‌ی غنی تولید فکر و اندیشه و فرهنگ و ترجمه‌ی داخل ایران استفاده می‌کنند. این افراد هشت سال تولید فکر و کتاب و موسیقی و سینما و اندیشه‌ی سیاسی و ژورنالیسم را در کشور در دوران خاتمی نمی‌بینند، اما دو ماه فشار احمدی‌نژاد بر حجاب و کتاب را می‌بینند. البته در نهایت آنها حکومتی مانند احمدی‌نژاد را بر دولتی مانند خاتمی ترجیح می‌دهند، چرا که احمدی‌نژاد از بسیاری نظرات جلوه‌ی دیگری از خودشان است، چپ، تندرو، ضدآمریکایی، مخالف تولید ثروت. برای آنها احمدی‌نژاد و هاشمی و خاتمی فرقی نمی‌کنند، کما اینکه نارمک و ونک و نازی‌آباد و پونک هم فرقی نمی‌کند. این افراد می‌توانند بفهمند که چرا در عراق و افغانستان حجاب وجود دارد، ولی نمی‌فهمند چرا گروهی از مردم ایران واقعاً به حجاب اعتقاد دارند. از نگاه این افراد، مردم ایران مشتی آدم بی‌همت و ناتوان، روشنفکران ایران مشتی خودفروخته، اصلاح‌طلبان مشتی سازشکار و عوامل خود نظام و بقیه ایرانی‌هایی که تازه از ایران مهاجرت می‌کنند یا فرار می‌کنند، مشتی جاسوس سفارت ایران‌اند. این افراد که اکثراً تاریخ مبارزات‌شان در ایران در ربع قرن پیش به یک سال هم نمی‌رسد، و تقریباً اکثرشان سابقه‌ی دو ماه زندان را هم ندارند، آدمی مثل گنجی را که شش سال زندان را تحمل کرده، جاسوس جمهوری اسلامی می‌دانند. این افراد وقتی سعیدی‌سیرجانی و شاملو و محمد مختاری و فروهر و پروانه اسکندری در فرنگ جلساتی برگزار می‌کردند، به آنها می‌گفتند مزدور جمهوری اسلامی و جلسات آنها را به هم می‌زدند و بعد، وقتی همین افراد زندانی می‌شدند و کشته می‌شدند، پشت جسد آنها پنهان می‌شدند و قتل همین مزدوران را نشانه‌ی اصلاح‌ناپذیر بودن نظام می‌دانستند. این افراد گوگوش و شجریان و گروه آریان و شهرام ناظری را هم جاسوسان جمهوری اسلامی می‌دانند. این گروه، حتی اگر سرشناس‌ترین‌شان هم به ایران برگردند، هیچ مشکلی با حکومت و وزارت اطلاعات پیدا نمی‌کنند. حتی اگر خودشان هم‌ دم در وزارت اطلاعات بروند و اطلاعیه‌هایی را که زیرشان را امضاء کردند (مهم‌ترین آثار این گروه اطلاعیه‌هایی با امضای دسته‌جمعی است) وزارت اطلاعاتی که یک دختر 23ساله‌ی فعال زنان را شش ماه زندانی می‌کند، آنها را 20 دقیقه هم بازجویی نمی‌کند. برای این‌که این افراد جز ایجاد دردسر برای جنبش آزادی ایران کاری نمی‌کنند. تنها یک چیز را ثابت می‌کنند و آن این‌که حکومت ایران با نمایش دادن آنان به ایرانیان داخل می‌گوید: « ببینید! اگر بروید خارج این شکلی می‌شوید!» این گروه فقط از توده‌ها و جمعیت‌ها حمایت می‌کنند، از کسانی که نام‌شان معلوم نیست، از جنبش کارگران حمایت می‌کنند، چون جنبش کارگران عکس ندارند و معلوم نیست چه کسانی هستند. از جنبش معلمان حمایت می‌کنند، در حالی که عملاً رهبران جنبش معلمان که تقریباً همه‌شان افرادی مذهبی هستند با تعریف این گروه دشمن به شمار می‌آیند، اما جنبش معلمان عکس دسته‌جمعی دارند و می‌شود از عکس دسته‌جمعی آنان حمایت کرد. این گروه مشکل کتاب نخواندن دارند و دور زدن در میدانی که سی سال قبل وارد آن شده‌اند و حالا دیگر فقط می‌توانند دور بزنند.

چهارم، گروه دیگر ایرانیانی هستند که در سال‌های اخیر از ایران مهاجرت کرده و یا با وجود سال‌ها زندگی در فرنگ هنوز در فضای ایران زندگی می‌کنند، این افراد از تلویزیون جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند، خبرهای ایران را دنبال می‌کنند و خیلی از آنها مذهبی هستند و از نظر سیاسی هم بسیاری از آنها ممکن است اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، لائیک یا اصلاً غیرسیاسی باشند. این افراد از رفت‌وآمد با گروه‌های سیاسی اپوزیسیون کاملاً حذر می‌کنند و زندگی خودشان را دارند. مسجد دارند، سفره‌ی امام حسن و دعای کمیل دارند و عزاداری می‌کنند. تعدادشان هم کم نیست. برای برنامه‌هایی مثل سخنرانی آقای الهی‌قمشه‌ای دو، سه هزار نفر در بسیاری شهرها جمع می‌شوند، در حالی که در همان شهر برای سخنرانی مسعود بهنود 300 نفر و برای برنامه‌ی هادی خرسندی 500 نفر و برای کنسرت ابی 800 نفر و برای سخنرانی حزب کمونیست کارگری 17 نفر جمع می‌شوند. در مونترال 90 مسجد وجود دارد که بسیاری از آنها ایرانی است. این هم بخشی از واقعیت ایرانیان مقیم فرنگ است. این افراد به ایران می‌روند و بازمی‌گردند و رابطه‌شان با کشور قطع نمی‌شود، اما زندگی در فرنگ برای آنها یا از نظر تحصیلی یا شغلی جذابیت بیشتری دارد.

پنجم، ایرانیانی که فقط ایرانی هستند، سنت‌های ایرانی را دارند، در فضای فرنگ زندگی می‌کنند و اصلاً سیاسی نیستند و به دلیل سیاسی هم مهاجرت نکرده‌اند. این گروه فقط در تفریحاتی مانند نوروز یا کنسرت‌های ایرانی بقیه ایرانیان را می‌بینند، گاهی از تلویزیون‌های لس‌آنجلسی و تلویزیون جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند و گاهی از تلویزیون‌های بومی کشور محل اقامت‌شان. معمولاً نسل اول این مهاجرین دچار دوگانگی نسبت به ایرانی‌بودن‌شان هستند و نسل دوم‌شان معمولاً فرنگی‌اند، نسل دوم این گروه به‌راحتی زندگی می‌کنند و تعادل روانی دارند و در فضای ایرانی زندگی نمی‌کنند. و اگر هم به فضای ایرانی بروند، برای خوش گذراندن می‌روند. این گروه زیاد به ایران می‌روند و می‌آیند و مشکلی هم برای ماندن در ایران ندارند. بسیاری از این گروه در سنین پیری به ایران برمی‌گردند.

تقسیم‌بندی ایرانیان به سلطنت طلب و جمهوری خواه و لائیک و اصلاح‌طلب فریب‌خورده و عامل نظام، موضوعی است که فقط برای یک گروه بیست درصدی از ایرانیان مهاجر صدق می‌کند. این تقسیم‌بندی معمولاً ویژه‌ی کسانی است که «مجبور شدند که بروند» چه آنها که در سال 57 تا 61 مجبور شدند بروند و چه آنها که در سال‌های پس از اصلاحات مجبور به رفتن شدند. این تقسیم‌بندی را ایرانیان داخل کشور یا نمی‌دانند یا برای‌شان اهمیت ندارد، چون اساساً موضوع زندگی اکنون ایرانیان نیست.

توتالیتاریسم ایرانی: یکی از تئوری‌هایی که حلال مشکل بدفهمی ایرانیان خارج از وضع داخلی ایران است، تئوری توتالیتاریسم اسلامی است. کتابی که آقای ناصحی با همین نام منتشر کرده این تئوری را توضیح می‌دهد. براساس این تئوری، جمهوری اسلامی یک حکومت توتالیتر است. این کتاب البته در سال گذشته که احمدی‌نژاد سرکار آمده و موضوع حجاب عمده شده است و تغییراتی در ایران رخ داده است، چاپ نشده، بلکه در دوران خاتمی چاپ شده است. من معتقدم اساس این تئوری اشکال دارد. چرا که اگر فرض کنیم که توتالیتاریسم مبتنی بر چهار خصوصیت «حاکمیت ایدئولوژی فراگیر»، «حاکمیت وحشت مطلق و جلوگیری از هر نوع آزادی بیان»، « از بین بردن حوزه‌ی عمومی و تجاوز به حوزه‌ی خصوصی»، و «حکومت بوروکراتیک هیچ‌کس» است، اصولاً با این فرض، حکومت جمهوری اسلامی توتالیتاریستی نیست. از نظر من دیکتاتوری جمهوری اسلامی نوعی دیکتاتوری منحصر بفرد است نه دیکتاتوری پرولتاریاست، نه توتالیتاریستی است، می شود اسمش را گذاشت تکیلاتاریا، شاید این‌جوری بتوانیم منحصر بفرد بودن آن را نشان دهیم. به اعتقاد من به چند دلیل جمهوری اسلامی توتالیتر نیست.

اول: این‌که شاید گروه‌هایی در حکومت ایران می‌خواهند ایران تبدیل به حکومت توتالیتر شود، اما این افراد تاکنون موفق به ایجاد چنین چیزی نشده‌اند، بخصوص اینکه در دوران خاتمی و در بخش وسیعی از دوران هاشمی اصلاً چنین وضعی وجود نداشت. در ایران کمدی توتالیتاریسم وجود دارد، نه تراژدی آن. در دوران خاتمی چیزی به اسم حکومت وحشت وجود نداشت، در یک دوره‌ی دوماهه در قتل‌های زنجیره‌ای وحشتی عمومی به وجود آمده بود، سه روز پس از 18 تیر نیز به مدت یک هفته چنین وضعی وجود داشت، ولی در آن هشت سال، وحشت عمومی وجود نداشت. اصلاً ایران برای ایجاد چنین وضعی جامعه‌ی خوبی ندارد. به قول سعید حجاریان «ممکن است مردم ایران شهروندان خوبی برای دمکراسی نباشند، اما به هیچ وجه زیر بار دیکتاتوری هم نمی‌روند.»

دوم: نظام اداری دولت ایران در سال‌های پس از هاشمی نظام اداری‌ای نبود که با آن بشود دیکتاتوری اداره کرد. اداره‌ی دیکتاتوری یک نظام اداری آسیب‌ناپذیر و مستحکم مانند حکومت صدام و نظام هیتلری و استالین می‌خواهد، چنین چیزی نه امروز بلکه در دوره‌ی پهلوی هم وجود نداشت. در دیکتاتوری رضاخانی هم ملک‌الشعرای بهار وزیر فرهنگ بود، با ملک‌الشعرای بهار که نمی‌شود توتالیتاریسم اداره کرد. در دوران پس از مرگ آیت‌الله خمینی و روی کار آمدن هاشمی نیز در کشور ایدئولوژی‌زدائی شد و اصولاً سیستم بوروکراسی از وضع پیشین به درآمد و حکومت بوروکراسی وجود نداشت. شاید بسیاری از طرفداران استبداد در ایران ناراحتند که چرا نمی‌شود با این مردم یک سیستم توتالیتر را اداره کرد، ولی همین است. ایرانی بی‌نظم و غیرجدی و اهل تسامح که تغییر نکرده است. با چنین اخلاقی از ایرانیان، هر چیزی در ایران مدتی جدی است، بعد تبدیل به کمدی می‌شود. کمدی سلطنت، کمدی جمهوری اسلامی، کمدی اپوزیسیون، کمدی اصلاحات، کمدی توسعه‌ی سیاسی و حالا کمدی بنیادگرايی. البته این وجه از جامعه‌شناسی ایرانیان، ممکن است از این منظر مفید و خوب باشد، چون وقوع توتالیتاریسم را ناممکن می‌کند، اما همین غیرجدی بودن است که هر کار تشکیلاتی و همکاری ملی و کار اساسی را تقریباً ناممکن می‌کند.

سوم: حکومت در ایران در بسیاری از دوره‌ها می‌خواهد جلوی حوزه‌ی عمومی را بگیرد و وارد حوزه‌ی خصوصی شود، اما در این‌جا هم همان کمدی حاکم است. در دوران اصلاحات زندانی را به زندان می‌بردند، در حالی که کتاب خاطرات زندانش در خیابان و توسط همان دولت مجوز چاپ گرفته بود. ناصر زرافشان زندانی همین حکومت توتالیتری بود که صبح از زندان بیرون نیامده عصر با رادیوهای خارجی مصاحبه می‌کرد. اگر فرض کنیم که در ایران حکومت توتالیتر حاکم است، باید به این سؤالات جواب بدهیم: در کدام حکومت توتالیتر زندانی سیاسی مرخصی می‌رود و چون حالش را ندارد، دو، سه روز بعد خودش را به زندان معرفی می‌کند؟ در کدام حکومت توتالیتر، اکبرگنجی زندانی، عکس‌اش در زندان در تمام جهان پخش می‌شود، در حالی که هیچ ملاقاتی هم با هیچ کس نداشته؟ در کدام حکومت توتالیتر کتاب‌های کسی که زندانی می‌شود، از وزارت‌خانه‌ی دیگری از همان «بوروکراسی هیچ‌کس» جایزه می‌گیرد؟ در کدام حکومت توتالیتر زندانی سیاسی مانند هاشم آقاجری که تا یک ماه قبل حکم اعدامش صادر شده بود، در پاریس سخنرانی می‌کند و دوباره به ایران برمی‌گردد و باز هم به کارش ادامه می‌دهد؟ در کدام حکومت توتالیتر آقایی به اسم سیدحسین خمینی از ایران به آمریکا می‌رود و با رضا پهلوی و فرمانده‌ی نیروی نظامی آمریکا ملاقات می‌کند و از آنها می‌خواهد حکومت ایران را تغییر دهند و بعد به ایران برمی‌گردد و به زندگی‌اش ادامه می‌دهد؟ در کدام حکومت توتالیتر انتخاباتی مثل انتخابات احمدی‌نژاد برگزار می‌شود و تقریباً هیچ کسی تا ده روز قبل نمی‌تواند پیش‌بینی کند که چه کسی رئیس‌جمهور می‌شود؟ اینها که گفتم اگرچه نشان می‌دهد که حکومت ایران توتالیتر نیست، اما اصلاً چیز خوبی نیست. اینها نشان می‌دهد که ما در یک وضع نابسامان کمدی زندگی می‌کنیم، امروز رئیس‌جمهور ایران تصادفاً با رئیس‌جمهور اسرائیل عکس می‌گیرد و یک سال بعد، رئیس‌جمهور بعدی ایران خواستار محو اسرائیل از روی نقشه‌ی جهان می‌شود. امروز گروهی از ایرانیان مثل آقای ناصحی می‌خواهند که انتخابات تحریم شود تا اوضاع کشور یک‌سره شود و آمریکا تکلیف ایران را یک‌سره کند و مثلاً آقایی مثل ناصحی می‌گویند: «حضور آمریکا در منطقه، امنیت ملاها را تهدید می‌کند و این به سود مردم ایران است.» و همین مردم عزیز بلاتکلیف تازه وقتی جنگ جدی می‌شود، تازه یادشان می‌افتد که با امپریالیسم مخالفند و تصمیم می‌گیرند که جلوی حمله‌ی آمریکا را بگیرند یا اگر آمریکا به ایران حمله کرد بروند به ایران و شهید بشوند. جان مادرتان! این وضع توتالیتاریستی است؟

چهارم: تنها فرضی که برخی از ایرانیان گرفتار تصاویر آستیگمات از ایران، به استناد آن حکومت توتالیتر را از روی «وردی که از هانا آرنت از برکرده‌اند»، « ولی چون نمی‌دانند سوراخ دعای مذکور در کدام منطقه‌ی تهران است» توتالیتر می‌خوانند، موضوع ورود دولت به عرصه‌ی خصوصی زندگی آدمی است. واقعیت این است که جمهوری اسلامی 28 سال تلاش کرد تا پوشیدن و نوشیدن و خوردن و زندگی شخصی آدمها چنان باشد که شریعت دینی می‌گوید، حتی برای برخی از این تجاوزات به عرصه‌ی خصوصی، مجازات‌های سختی هم در نظر گرفته شد. اما ما نگذاشتیم. از آن رفیقی که پس از چند سال مبارزه در زندان برید و منتقد سینما شد، تا آن خانم محترمی که در رژیم پهلوی ارج و قربی داشت و بعد از انقلاب ماند تا به مشکلات زنان و کودکان برسد، تا من انقلابی که انقلاب و ایدئولوژی را رسماً رها کردم و رسماً از گذشته‌ی خودم عذرخواهی کردم و علیه ایدئولوژی جنگیدم، تا آن روحانی‌ای که دمکراسی را در قم آموخت، تا آن فیلمساز و بازیگری که پس از 20 سال موفقیت در آمریکا برگشت تا در ایران محبوب‌ترین کارگردان و پرکارترین بازیگر سینمای ایران شود، تا آن دخترکی که پس از انقلاب به دنیا آمد و در دبستان شهید رجایی و دبیرستان شهید صدر و دانشگاه شهید بهشتی درس خواند و حالا مدافع سفت و سخت حقوق زنان است و حالش هم از تندروهای اپوزیسیون خارج از کشور به هم می‌خورد، همه ما نگذاشتیم. ما ایستادیم. من نمی‌فهمم جمهوری اسلامی چگونه خوردن و نوشیدن و پوشیدن را به ملت ایران تحمیل کرده است؟ اگر فرض کنیم که ایران در همسایگی سوئیس و فرانسه نیست، بلکه در همسایگی پاکستان و امارات و عراق و عربستان و ترکیه است، به من بگويید در کدام یک از این کشورها زنان مسلمان در پارتی‌هایی شبیه پارتی‌های ایران، لباس می‌پوشند و می‌رقصند؟ به من بگويید در کدام یک از کشورهای منطقه مصرف الکل سنگین بالای 40 درصد مثل ایران است؟ حتی در سوئیس هم مصرف الکل 40 درصد به اندازه ایران نیست. نیروی انتظامی رسماً اعلام کرد که کشفیاتش در سال گذشته 4 میلیون بطری مشروب خارجی بوده. دولت ایران چه چیز دیگری را در خوردن ایرانیان کنترل کرده؟ نکند فکر می‌کنید مثلاً مصرف سوسیس و کالباس و خیارشور و آناناس هم در ایران ممنوع است؟ در ایران انواع ودکای ابسولوت، انواع آبجوی خارجی، انواع ویسکی، جین، تکیلا و تولیدات برادران عزیز ارمنی توزیع و مصرف می‌شود. البته من خیلی علاقه ندارم که این مصرف که گاهی دیوانه‌وار می‌شود، بالا برود، ولی اگر ایران همان کشوری است که من چهار سال قبل متأسفانه مجبور شدم آن را ترک کنم، نمی‌توانم بفهمم جمهوری اسلامی توتالیتر چه چیزی را به خوردن مردم تحمیل می‌کند؟ یا شما فکر می‌کنید مردم ایران یک مشت گاو هستند، یا اصلاً نمی‌دانید در مورد چه کشوری حرف می‌زنید. البته این احتمال هم وجود دارد که دل‌تان بخواهد که اوضاع چنین باشد که شما تحلیل‌اش می‌کنید، ولی خوشبختانه چنین نیست. جمهوری اسلامی در این ده سال آخر، تا قبل از احمدی‌نژاد، شاید دلش می‌خواست که جلوی مصرف مشروبات الکلی را بگیرد، و حتماً هم می‌خواست، ولی نتوانست. شاید دلش می‌خواست مردم همه‌شان نماز بخوانند، ولی نتوانست. شاید دل‌شان می‌خواست که همه‌ی زنان باحجاب باشند، و این یکی را فقط در حوزه‌ی عمومی کنترل کرد، اما عکس‌های زنانی که در همین دوره‌ی احمدی‌نژاد در تهران در خیابان‌ها راه می‌روند نگاه کنید، چه ربطی دارد به عربستان و امارات و افغانستان و پاکستان و سایر کشورهای منطقه؟ از نظر من جمهوری اسلامی 28 سال تلاش ناموفق کرد تا زنان ایرانی بپذیرند که باید حجاب بگذارند، زنان ایرانی هم نپذیرفتند. امسال دولت برای پوشاندن ناکامی‌هایش در اداره‌ی کشور و در عرصه‌ی بین‌المللی فشار بر حجاب را افزود، اما کمی صبر کنید، بگذارید جوجه‌های احمدی‌نژاد را آخر پائیز بشماریم. هر سال با فرارسیدن بهار و افزایش گرما، برادران حزب‌الله هار می‌شوند و به جان زنان می‌افتند، زنان هم می‌فهمند که این موضوع یک داستان موقت است و تمام خواهد شد. برای تو که بیرون نشسته‌ای این آخر کار است، مثل پارسال که فکر می‌کردی آخر کار است، مثل سه سال پیش که همین را فکر می‌کردی، مثل ده سال پیش و مثل دو ماه پس از آن که مجبور شدی بروی. مشکل این است که شما فکر می‌کنید هفتاد میلیون گاو در ایران زندگی می‌کنند، نه رفیق من، در ایران هفتاد میلیون انسان زندگی می‌کنند که زندگی‌شان را دوست دارند، بعضی از آنها بسیار سنتی هستند و بعضی بسیار مدرن. آنها درهای خانه‌شان را با همه‌ی توان به روی هجوم حکومت به عرصه‌ی خصوصی بسته‌اند و در عرصه‌ی عمومی هم تا زورشان می‌رسد، سعی می‌کنند فضای زندگی را در اختیار بگیرند.

وقتی احمدی‌نژاد سر کار آمد، بسیاری از افراد گفتند که او آمده است تا فضای ایران را ببندد، من نیز همین اعتقاد را داشتم و دارم، اما تلاش دولت احمدی‌نژاد به نتیجه نمی‌رسد. چرا که اگر وی بخواهد بماند، باید محبوب‌القلوب باشد و این ممکن نیست، مگر اینکه وارد حیطه‌ی خصوصی مردم نشود، چنان‌که یک‌سال‌ونیم کاری به پوش و نوش مردم نداشت، حالا تجاوز دولت به حریم خصوصی افراد اگرچه دولت را در قم و نزد برخی اهل شریعت محبوب می‌کند، اما، بی‌تردید دست و پای دولتی که زندگی‌اش با کف و هورای پوپولیسم می‌چرخد، می‌بندد. دولت احمدی‌نژاد شش ماه وقت دارد تا هرچه می خواهد فضا را ببندد به این امید که مردم در انتخابات بعدی یا به دولت تندروی او رأی بدهند، اما پاگذاشتن روی سیستم عصبی مردم دور از سیاست، فقط دست احمدی‌نژاد را رو می‌کند و مردم را به سوی مخالفان وی می‌کشاند. مردم ایران سالها زجر کشیده‌اند تا قبای ایدئولوژی را از قامت حکومت دربیاورند، ایدئولوژیزه کردن جامعه‌ی ایران حتی احتمال ضعیف هم ندارد، بلکه ناممکن است.


لابد از من می‌پرسید اگر ایران به این خوبی است، چرا آنجا نماندی؟ پاسخ این است که مجبور شدم و در شرایط سختی بودم، و اگر بپرسید که چرا به ماندن ادامه دادی می‌گویم اشتباه کردم، باید زودتر برمی‌گشتم و اگر بپرسید پس چرا حالا که می‌دانی برنمی‌گردی، می گویم که شش، هفت ماهی وقت لازم دارم تا خودم را جمع‌وجور کنم، همین!

29 اردی‌بهشت 1386
ابراهیم نبوی

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

نظرهای خوانندگان

(لابد از من می‌پرسید اگر ایران به این خوبی است، چرا آنجا نماندی؟ پاسخ این است که مجبور شدم و در شرایط سختی بودم، و اگر بپرسید که چرا به ماندن ادامه دادی می‌گویم اشتباه کردم، باید زودتر برمی‌گشتم و اگر بپرسید پس چرا حالا که می‌دانی برنمی‌گردی، می گویم که شش، هفت ماهی وقت لازم دارم تا خودم را جمع‌وجور کنم، همین!) از روزی که آقای نبوی از کشور خارج شدند بار چندم است که تاریخ بازگشت اعلام می کنند، هر دفعه هم با حرارت از برگشت دفاع و ماندن و ماندگارها را دچار سوتفاهم و غلط بینی می دانند. این گونه تاریخ گذاری و عشق به بازگشت به وطن در میان بسیاری از مهاجرین حل نشده در سرزمین دوم بسیار رایج است و بیشتر هم تا به دوران بازنشتگی شخص مهاجر به تعویق می افتد. من یکی بشخصه امیدوارم این تاریخ گذاری هم مانند بقیه دفعات به فراموشی سپرده شود و ما از طنز زیبای ایشان در بیرون همچنان لذت ببریم و البته که هزینه این لذت را هم با تحمل مقالات و بحث های هیجانی و سیاه وسفید ایشان با کمال میل می پردازیم. مهدی هلند
-- مهدی ، May 21, 2007 در ساعت 09:28 PM

امیدوارم با این پایان آقای نبوی را تا هفت ماه دیگر در تهران ببینیم. این طور نیست؟


-- بدون نام ، May 21, 2007 در ساعت 09:28 PM

salaam, nemishe vaasat comment nazaasht: bedinvasile bar khod laazem midaanad zehne kolie yaa kolieye zehne baraadaraan va khaaharaan ro motavajeh chantaa nokte bekonam: 1-keshvar: harjaai ke marz daasht va paytakht daasht raa keshvar nemiguyand, agar be soed va gambiaa har 2 begim keshvar be har 2shun fohsh daadim, keshvar jaaiye ke pol daare bozorgraah daare bandar daare ghataar daare maashin havaapeymaa...ke albateh har kodum e inaa tarif daare, asemaan o luftaanzaa, peykaan o mersedes, etc.
2-melaat: be ye majmuei aadam gofte mishe ke shik hastan, tamizan, baasavaadan, dorugh nemigan, gaaz nemigiran, ketaab mikhunan, etc.
3-dolat=majmuei az adamaay e aarum, kaari, bedun e sholugh polugh, moghayad be ghavaanin, kravaat pushide, etc.
4-reis jomhur=shakhsi ke kaaresh ine ke reis e dolat baashe na ye showman e tamaam ayaar.
baazam tozih bedam? farghe kalaagh malume?
-- mohammad ، May 21, 2007 در ساعت 09:28 PM

به جرات میتوانم بگم که بعد از مدتی مدید این تنها نوشته آقای نبوی است که ارزش خواندن داشت (علیرغم صحت یا سقم نظرات مطروحه)، من به ایشان تبریک میگویم که زبان استدلال را بر زبان تحقیر و توهین ترجیح دادند ایشان تمام نکات مهمی را که از چشم خیل قابل توجهی نظاره گر خارجه نشین( از جمله من) پنهان مانده بود را به سادگی و با زبانی که ویژه طرح چنین مسایل جدی است عنوان کردند . در مورد ایران رفتن آقای نبوی باید گفت به شخص ایشا ن مربوط میشود ما باید یاد بگیریم که برای انسان خوب بودن نیازی به سنجه های ما نیست برای یک لحظه هم که شده در درستی سنجه خود شک کنیم چه خواهد شد ؟ مسلما ایران محل حادثه است اما بر خلاف نظر آقای گنجی نمیتوان برای مردم راه و روش مبارزه تعیین کرد . آرزوی موفقیت ایشان و دیگز هموطنان را دارم
-- محمد ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

قسمت اول كه مربوط به تحليل گروه هاي ايراني كه به خارج رفتند جالب بود. اما قسمت دوم تحليل از شرايط ايران ، بالاخره نفهميدم كه همه ي اين حرفاي كه گفته شده يعني چه؟! مردم ايران در حال مبارزه پنهان و آرام با حكومت هستند. بالاخره يه جوري بايد سرمون گرم بشه. اينطور نيست آقاي نبوي. جوپليسي و ناامني عرصه بر مردم تنگ كرده (اگر بحث اقتصادي نكنيم كه تقريبا" مردم را ديوانه كرده است). هر يك روز ماندن جمهوري اسلامي مساوي با ده سال خرابي است. سمي كه هر روز وارد روان و جان اين مردم مي شود كشنده است . آقاي نبوي برنگرديد، تحليل شما از ايران اشتباه است. همان جا بمانيد و برايمان حرف بزنيد تا بدانيم كه زنده ايم.
-- spi ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

وقت ندارم، نانا مبسوط جواب داده، یه موقع از دست ندین
http://www.nilgoon.org/weblogs/weblog_006.html
-- علی ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

آقای نبوی:

به نظر من بهتر می بود که این اطلاع را که نوشته شما در مورد تنها بیست در صد ایرانیان خارج از کشور است؛ در اول نوشته تان می آوردید. گرچه نمی دانم این تقسیم بندیها کلا به چه منظوری بوده و چه مشکلی را حل می کند؟

از نوشته شما اینگونه استنباط می کنم که "خوشگذرانی" به نظر شما یک عمل ناشایست و سودجویانه است. فکر می کنم اینگونه طرز فکر محصول زندگی در ایران است. در ایران خوش بودن همراه باید باشد با احساس گناه و همراه می شود با عباراتی چون فساد اخلاقی و بدکاره بودن.

من زنی سی ساله هستم که به انتخاب خودم از ایران خارج شده ام و تنها برای دیدن پدر و مادرم به ایران بر می گردم. به عبارت دیگر اگر پدر و مادرم در ایران نبودند هرگز به ایران باز نمی گشتم. ایران کشوری است که طبیعی ترین حقوق من را به رسمیت نمی شناسد. مردم ایران آداب اجتماعی اولیه را نمی دانند. هیچ قصد توهین ندارم. اما واقعیت همین هست. من قبل از خارج شدن از ایران هم با مردم ایران مشکل داشتم.

به نظرم ما اینقدر در ایران مشکلات داشته ایم که این کارهایی که احمدی نژاد می کند اصلا به چشممان نمی آید که چیز بدی باشد. پیشنهاد می کنم حالا که در خارج هستید کمی به اطرافتان دقت کنید ببینید آدمها در چه آرامش و رفاهی دارند زندگی می کنند و آنوقت بگویید که وضعمان در ایران خوب است.

من به شخصه از حرفها و نظرات گاه بی ادبانه ایرانیهایی که در بازگشت به ایران می بینم که من را غرب زده می نامند ، احساس غبن نمی کنم که باعث شود نظراتم را تغییر دهم. ایران به درد زندگی برای من و امثال من که اهل صداقت، رفاه ، آسایش و احترام و "خوشگذرانی" هستیم، نمی خورد. پس این گفته تان را تصحیح کنید که مهاجران تازه برای خوش گذرانی به ایران می روند. ایران جای خوشگذرانی نیست.

http://jazireyesargardani.blogspot.com/
-- مهرناز معمارصادقی ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

جدن لذت بردم. واسه منی که 2.5 ساله اومدم بيرون و تو دوره اصلاحات يه دانشجوی فعال بودم و مثل خيليهای ديگه هنوز گرمی و حرارت اون دوره هر وقت يادم مياد دوباره تو دلم و رگام زنده ميشه، کاملن محسوسه چی ميگي.
ايران زنده هست و مردم دارن زندگيشونو ميکن. بزار يه چيزی رو که تو اين مدت فهميدم بگم.

يه دسته بزرگ رو جا انداختي:
اونايی که نه به دلايل سياسي، نه علمی نه تحقيقی و نه تفريحی اومدن بيرون. اينا خيلی زيادن . اينا فقط چون تو ايران اون چيزيکه ميخواستن نشدن يا اصلن هيچی نميشدن از طرفی فيس دماغشون به اين راحتی ها هم کم نميشه به زور کتک هم شده اينجا دارن تحمل ميکنن تا وقتی سالی يه بار اونم با کرديت کارت بليط ميخرن به اون ايرانيهای ويزا سخت بگير و جماعت فقير کشورمون پز بدن و دق دلی در کنن.

اره نبوی ، اين جماعت که گفتم ته دلشمو ميخوان که مردم تو ايران فقير بمونن و ماشين خوبشون ماکسيما باشه تا وقتی اينجا به زور و ضرب وام ( که اينجا مفت در مياد و با سه ماه سابقه کار به همه ميدن قسطاشم اينقد راحته که تو زندگيت دخلی نداره) يه ماکسيما يا کمری ميگيرن عکسشو بفرستن ايران و ...
اره نبوی جان مشکل خيليها مشکل ملانصرالدينه :سوزنشو تو خونه گم کرده بود تو کوچه دنبالش ميگشت چون خونه تاريک بود!

دمت گرم به هر حال. دم رفتن من به ايران اين مقالت مثل يه يا علی بود.
-- رضا موفقی ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

زنده باد نبوی ! تحلیلش مثل همیشه عالی عالی و عالی... .هرچند اگر کمی تاکید بر اون قسمتی که تکیه میکردند : تمام این کمدی ها بد است و چیز خوبی نیست - را بیشتر می کردند بهتر بود . تا بعضی از ناوارد ها فکر نکنند منظور آقای نبوی این است که ایران بهترین جا برای زندگی است . در کل تمام مواردی که گفتید به حق کمدی است و ترازدی در جای دیگری نهفته است که بهتر بود پس از نمایاندن جای کمدی و ترازدی اندکی هم به خود ترازدی می پرداختند و آن را می شناساندند.
-- سلمان سهیلی ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

SEYED(AGHA?) nabavi. che eshkali darad ke iranian ba ham fargh dashte bashan ? be man che ke shoma az seyed khatami khoshetan miyad ya na?che eshkali dare ke shoma har ja ke mikhai beshi?in ghahreman sazihaye eslamiye shoma chi mikhad bege?midanam masalan shoma az frogh va shamloo khoshetan miyad,vali nemidanam ke seyed khatami nazaresh chi ast, midanam ke seyed khatami az lajevardi kheyli khoshesh miyad vali nemidanam shoma ham az lajevardi che ghadr khoshetan miyad,hich eshkali nadarad ke shoma ham begin pish be sooye irane bi tabagheye toohidi,stand up bezarin va kamboodhayetan ra por konin
-- ali ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

بابا چه اصراری دارید شاخ توی جیب این بنده خدا بگذارید که برگردد به ایران و به محض ورود به جرم براندازی نرم دستگیر شود
-- محمد/ ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

agha(seyed?) nabavai.che eshkali darad ke iranian ba hamfargh dashte bashan, che eshkali darad ke shoma dinetan ra ta mitavanid ESLAH konid?che eshkali darad digaran dar fekre eslahe mihaneshan bashand,chera bayad faghat dine eslam ra ke rabti be kolli az iranian nadard dar entezare eslahash bood,har kari mikhahid bekonid har ja mikhahid zendegi konid va dast az talabkari bardarid va bogzarid iranian be sabk va siaghe khod zendegi konandö.
-- ali ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

چرا جهان شمول حرف نمي زني و شروع كردي به حديث نفس گفتن؟
آن طور كه من خبر دارم سيد ابراهيم نبوي هي پشت سرهم به مسئولان راديو زمانه مي گويد اين كار را بكنيد و اين كار را نكنيد!
كنسه دادن مثبت خوب است اما خدا كند پشتش كينه و نفرتي نباشد.
اميدوارم اين دومي نباشد.
-- مريلا ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

Ba salam,
Shoma pasokh-e Aghaye Nabavi ra dar site khod nagozashtid!!

http://news.gooya.eu/politics/archives/2007/05/059639.php
-- Reza Nassehi ، May 22, 2007 در ساعت 09:28 PM

با درود به شما آقای نبوی
جناب آقای سيد ابراهيم نبوی عزيز!
در مقاله ی شما بسيار نکات قابل تامل هست. به من اجازه بديد به عنوان يک جوان ايرانی صحبت شما
و عقايد شما را به نقد بکشم!هر چند که شايد اتيکت خاصی بر من بزنيد و باز مثل هميشه از طنز ويژه خود
مرا به باد خنده بگيريد ولی اين را به عنوان يک ايرانی خاکستر شده حق خود ميدانم، مگر اينکه شما اين را
حق من ندانيد مانند بسياری ديگر که حقوق اساسی مرا گرفتند!
جناب نبوی شما در اين مقاله ايرانيان برون مرزی را بخش بندی نموديد و در بخش ديگر به بيان نظر خود در مورد
نظام جمهوری اسلامی و تفاوت ان با تتاليتاريسم پرداختيد در مورد بخش بندی و عقيده ی شما من نيز در
90% موارد هم نظر هستم بخش بندی ايرانيان به اين چند گروه کاملاً سنجيده و ريز بينانه بود و نوع نظام ايران
که ان را تکيلاتاريا گزارديد نيز مشکلی ندارم زيرا من نيز بر اين باورم که نظام فعلی ايران نظامی ويژه هست
و قابل مقايسه با نظام های ديگر نيست برخی نام فاشيسم مذهبی يا تتاليتاريسم مذهبی گزاردند که من
به شدت مخالف هستم زيرا واژگان سياسی بار معنايی خاص دارند و به کار گيری آنها نشانه ی اگاهی فرد بر علم
سياست هست که توضيح بيشتر خارج از اين بحث است به نظر من ايران نظام تيوکراسی اسلامی دارد
که قابل مقايسه با نظامهای مشابه نيست و اين خلط مبحث هست؛بدليل شرايط خاص جغرافيايی،انسان شناختی
روانشناسی اجتماعی و...
در تقسيم بندی دوّم،اين دسته را مخالف براندازی دانستيد.من با اين بخش بندی و نظر مخالف نيستم زيرا
تقسيم بندی به جا و صحيح هست ولی مخالفت شما و اين دسته با براندزی برای من سؤال هست!
هنگامی ميشود با بر اندازی مخالفت کرد که پتانسيل لازم برای دگرگونی نرم در چاهارچوب يک تشکيلات
وجود داشته باشد.از آنجا که سياست های کلّی نظام با شخص رهبری انقلاب است و نص صريح قانون
اساسی جمهوری اسلامی مصوبه سال 68 خورشيدی به اين موضوع اشاره دارد که برای تغيير قانون اساسی
اين شخص ولی فقيه هست که بايد لزوم تغيير را تشخيص دهد و شورايی را برای اين کار فرا بخواند و
همچنين در زير ان آمده است که مسايلی ماند مذهب،ولی فقيه و ...غير قابل تغيير هست و باز از آنجا که
خود اصلاح طلبان شما يا بقول خودشان مشروطه خواهان انقلاب اسلامی به اين مسئله اذعان دارند که
رييس جمهور در قانون اساسی تنها وسيله ی اجرايی هست(شما را به سخنان آقای رمضان زاده در هفته ی
اخير و سخنان خود رهبر اصلاحاتتان آقای پرزيدنت سابق خاتمی در دوران دومين دوره ی رياست جمهوری اسلامی
ارجاع ميدهم)ديگر چه جای حمايت از اين قانون ميماند؟اصلاح چی؟يا شما اين قانون را قبول داريد که من ديگر
بحثی با شما نخواهم داشت!يا نداريد ؟!اگر نداريد ديگر مفهومی به نام اصلاح نميماند اصلاح برای چيزی صورت
ميگيرد که بهتر شود .اگر بگوييد که اين قانون اساسی باقی بماند فقط مواردی حذف شود که درنص صريح قانون
ان موارد که مشکل ساز اصلی هست اجازه ی تغيير درونش نيست و اگر بگوييد که اين موارد نبايد باشد که ديگر
جمهوری اسلامی نيست و خودش يک نظام ديگر است!!؟
معلوم هست که انسانی که کمی درک تاريخی دارد و دستی بر سياست ميفهمد که هيچ کشوری در دنيا نيست
که دلش برای کشور ديگر بسوزد بقول وزير خارجه ی اسبق امريکا هنری کسينجر:رابطه ی امريکا با دول جهان
نه از سر عشق هست نه از سر نفرت بلکه بر منافع ميباشد.28 سال نظام جمهوری اسلامی جوانان را قتل عام
کرد و حقوق اساسی و مسلم ملت را سلب کرد يک کشور جهان حتی آنها که دايه حقوق بشر دارند و بخود
بابت صدور اعلاميه ی جهانی حقوق انسانها ميبالند يک خم ابرو هم به اين رژيم نشان ندادند بلکه نرد عشق
با خونخواران اسلامی باختند و واردات نفتی خود را بالا بردند.چه شد که حال ياد ملّت بزرگ!ايران افتادند در 28 سال
گذشته ملّت ايران کجا بود ؟من نيز مخالف شديد يورش امريکا هستم و به اين موضوع واقف هستم که دموکراسی
قند و شکر نيست که وارد کنند و در هر بازار مکّاره بفروشند!ولی شرکت نکردن در انتخابات مساوی با يورش امريکا
به ايران نيست و اين خلط مبحث هست.
دوره اصلاحات را شما زيبا ناميديد!؟چه زيبايی جناب نبوی؟!اين دوره به شخص من اصلاً زيبا نگذشت شايد به شما
بخاطر چاپ کتابهاتان بهشت برين بوده ولی من از دوره ی اصلاحات آقای خاتمی چيزی جز چندين و چند بار مورد
ضرب و جرح قرار گرفتن،شلاق خوردن به دليل شرب خمر و همچنين نامهايی مانند باطبی،محمدی ها،فخر اور،
سنجری،زرافشان،گنجی،آقا جری،پورزند و صد ها نام ديگر در خاطرم نيست. من در دوره ی اصلاحات مجبور به ترک
وطن شدم و جلای ميهن کردم و فرار را بر قرار ترجيح دادم.
من نيز اعتقاد دارم که همه را با يک چوب نبايد راند.البته که خاتمی،احمدی و هاشمی يکی نيستند.ولی آيا اينها
به چيزی فرا از قانون اساسی فعلی ميانديشند؟آيا آنها کارهای امام راحلشان را رد ميکنند يا تأييد؟البته که اگر کسی
به اين نظام و جفت بودن دين و حکومت اعتقاد داشته باشد بهترين گزينه خاتمی يا هاشمی هست که به نظر من
هاشمی بهتر هست ولی من چون به کلّيت اين نظام ايمان ندارم شرکت در ان را تحريم ميکنم زيرا من به نظامی سکولار و لاييک
ايمان دارم و نظر مصاعدی هم به اسلام به عنوان قانون مدنی ندارم.دوره ی خاتمی برای من دوره ی وحشت بود ترس
از دستگير شدن،ترس از کتک خوردن ترس از عشق ورزيدن،ترس از باتوم خوردن،ترس از اخراج از دانشگاه،ترس از شکنجه
برای شما که معروف بوديد ترسی نبود زيرا کوچک ترين تلنگری به شما به گوش افلاکيان ميرسيد ولی من که بودم اگر
در گوشه ی زندان می پوسيدم هزارن دانه درشتان سياسی نابود شدند کک جامعه نگزيد چه برسد به من يک لا قبا.!
گفته بوديد که ان قشر سوم ايرانی های برون مرزی ميتوانند حجاب را در کشورهای همسايه ببينند ولی در ايران نه
آقای نبوی عزيز حجاب در اين کشورها حجاب اجبار حکومتی نيست ولی عرف در اين کشورها لچک به سر زنها کرده
شما را به نگاهی گذرا به کابينه ها و تشکيلات حکومتی اين کشورها و انديشمندان زن اين ممالک جلب ميکنم.
کاملاً اصلاح طلبان سازشکار هستند و جزوی از نظام هستند مگر نه اينکه رهبر معظم انقلاب اسلامی بيان نمود
که پرنده برای پرواز به دو بال نياز دارد و مالک اشتر علی سردار سيد رحيم صفوی فرمود:خاتمی ابی بود در خانه ی
مورچگان برای شناخت آنها و سوپاپ اطمينان بود(اشاره وی به ليبرال ها بود) حتی خودشان نيز گفتند که اشتباه ميکنيد
اگر مرا گرواچف ايران ميناميد.آنها به اين قانون اساسی ايمان دارند و کلّيت نظام و کارهای ان را درست ميدانند.فراموش
نکنيد که اين رژيم 1400 سال تاريخ تفکر شيعه را پشت سر دارد و در همه ی عرصه های زندگی من و شما حظور داشته
و روانشناسی اين ملّت را خوب بهتر از هر انديشمند ديگر ميداند .
آقای نبوی شما و قشر ديگری از فرهيختگان مرتب پتک زندان رفتن را به سر منتقديين ميکوبيد.صرف زندان رفتن ازرش اجتماعی
محسوب نميشود.با احترام کامل به زندنيان سياسی با هر انديشه که دارند ولی بايد ايراد آنها گفته بشود تا دوباره گول نخوريم
آقای گنجی در فلورانس ايتاليا صحبت از دين و قران و دوباره حرفهای نگران کننده زدند حال چون ايشان زندان رفته اين ايراد را نبايد
گرفت؟
مطلق نگری خصوصيت همه ی ما هست يا سفيد يا سياه و به طيف رنگهای اين بين نمی انديشيم پس فقط برای برون مرزيان نيست.
ما اصولاً ديکتاتور پروريم به قول مونتسکيو ملّتی که ذاتاً آزاد هست يک نجات دهنده و آزاد کننده می يابد ولی ملّتی که استبداد خصيصه اش
هست يک سرکوبگر جديد می آفريند شما را به حرکتهای 200 سال اخير ارجاع ميدهم.
مقايسه رژيم جمهوری اسلامی و نظام پهلوی از لحاظ مردان سياسی مقايسه پشه با حبشه هست ما الان با قحط الرجال مواجح
هستيم چه کسانی با چه کسانی بايد مقايسه شوند؟در جايگاه مصدق ها امينی ها فروغی ها افرادی مانند احمدی،رجايی مينشينند.
وا عجبا!
بله شايد حرف شما صحيح باشد که در ايران همه چيز به کمدی تبديل ميشود ولی بايد بگويم اين کمدی نيست بلکه طنزی گزنده هست
که تا استخوان آدمی را ميسوزاند و لبخندی سرد بر لبان باز متعجب آدمی مينشاند.و چه بسا در آينده نا گريز باشد طنز هايی مانند
دموکراسی،طنز جمهوری دوم،جمهوری سوم،جمهوری هزارم،طنز اصلاحات و ديگر طنز های ايرانی.
شما از ما نگذاشتيم، سخن گفتيد!شما چه چيز را نگذاشتيد بشود؟جامعه ی ايران تنها قشر بالا شهر نشين تهرانی نيست که به حجاب
و سخن های حکومت اهميت نميدهد قشر واقعی مردم ايران را افرادی تشکيل ميدهند که هنوز در پی اثر نمی بر روی ديوار جای پای
متافيزيکی ميبينند و اتفاقاً به شما توصيه ميکنم برويد و ببينيد خانم هايی که تا ديروز 22 بهمن 57 مينيژوب ميپوشيدند با تبليغات اين رژيم
چگونه به حجاب ايمان دارند و خانم محترم تحصيل کرده ی فرانسه که به گيلاس کنياک اش لبی تر ميکند از وضعيت نا بهنجار حجاب بد
دختران و پسران می نالد در حالی که خودش برای مزه خوردن هنگامی که خم ميشود جايی از بدنش نيست که معلوم نشود و اين اثر
تبليغات و مغز شويی های رژيم را در جای جای اين ملک ميتوان ديد و اين خود نماينگر اين است که شما هيچ نکرديد در خوش بينانه ترين
حالت شمعی بود برای روشنی اطراف خود که خود اين نيز ارزشمند هست.رژيم مايل به رساندن حجاب به حد شرعی هست و شروع
به اين کار کردند همانطور که خود نيز گفتيد ما 28 سال هست که ميگوييم اينها 2 ماه ديگه ميروند و شايد 28 سال ديگر نيز بگوييم،اين طرح
حجاب فراموش نکنيم که از اول انقلاب صحبت از تور بود و همه ميگفتييم که موقتی هست ولی از تور به يا تو سری يا روسری رسيد و ايرانيها
هم به مرور پذيرفتن و عادت شد و اين طرح جديد نيز بيم ان را دارم که همان روند را طی کند زيرا ايرانی که تغيير نکرده است!!؟؟
خيلی جالب هست که الان ايران را با کشورهای همسايه مقايسه ميکنيد در 30 سال پيش ايران مورد سرزنش قرار ميگرفت که چرا آزادی
فرانسه را ندارد اکنون به جايی رسيديم که خوب در افغانستان زنان در مهمانی ها اينطوری نمی رقصن؟!آقای عزيز در اين کشورها که شما
می فرماييد چيزی به عنوان ديسکوتک وجود دارد که برای رقصيدن به آنجا ميروند نه در مهمانی های شخصی! اگر در اروپا به مهمانی دعوت
شديد ميبينيد که در اينجا تنها در مهمانی مينوشند،ميخورند و حرف ميزنند که برای ما که مهمانی با رقص عادت داريم خسته کننده و تهوع اور است
در ضمن چرا ترکيه را از همسايها نميگيد يا عراق را !؟اگر در افغانستان و امارات زنان نيمه عريان در مهمانی ها پيدا نميشوند که برقصند که
پيدا ميشود فقط کمی در اينترنت يا شبکهای عرب نظری بيندازيد تا ببينيد،به جای ان در ترکيه و عراق که فراوان هست و همچنين رقص کرد ها
که يک زن يک مرد بايد باشد!!؟؟شما گونه ايی از مشروبات الکلی و رقص صحبت ميکنيد که گويا رژيم ان را آزاد گزارده!با مراجعه به قوانيين
در ميابيد که چه حکم های شديدی برای اين موارد وجود دارد رژيم اين را نمی خواهد و البته باز قشر کمی از ملّت ما در داخل مشروب مينوشند
و مجلس مختلط برگزار ميکنند آيا شما اين مناظر را در يافت آباد ميبينيد؟آيا آنجا مشروب زياد مصرف ميشود يا مواد مخدر؟ما ملّتی هستيم که
ظاهراً مدرنيم ولی در داخل مغز هايمان بوی تعفن سنتی مذهبی ديده ميشود که همواره ان را مخفی ميکنيم و با نام اعتقادات مردم محترم
هست و سنتها ارزشمند هستن و صدها استدلال و توجيح ديگر سعی در منطقی نشان دادن ان داريم در حالی که غافل از انيم که اعتقادات
مردم يا هر چيز ديگر تا زمانی که به حيطه ی زندگی فردی من وارد نشده قابل احترام هست تا زمانی که ان به يک اجبار اجتماعی تبديل نشده
ميتوان با ديده ی اغماض به ان نگريست.
از مشروبات الکلی چنان سخن ميگوييد که گويا ايران بهشت ميگسران هست ؟!با خواندن اخبار حوادث ميتوانيد ببينيد به دليل شرب خمر چه
بلايی بر سر جگر گوشگان مردم مياورند و اين بر گرفته از کتاب قانون مجازات های اسلامی مصوبه 1371 هست بخوانيد اگر نخوانديد و اگر بگوييد
که غير انسانيست ميگويم از شرع انور محمدی بر داشت شده.اگر جوان ايرانی به الکل بالای 40%روی مياورد اين از ان خاطر نيست که ميخواهد
لذت مضاعف ببرد!نه بلکه برای ان هست که دولت کمی آلوده شما! مشروب 4% را ممنوع کرده و ان جوان بی نوا برای فرار از مشکلات و يا برای
کمی تفريح به داروخانه رفته و الکل اتانول 97% را گرفته و با چيزی مخلوط ميکند و مينوشد.
شما گفتيد مگر چه چيز ديگر را منع کرده شما را ارجاع ميدم به اخبار چند روز اخير در بنادر که فروختن و استفاده ی برخی ابزيان ممنوع شده است
در کتاب اسمانی اش هم که خوک ممنوع بود و کلاً هر جانور که در رساله های عمليه آمده بايد خورده شود و هم اکنون قانون کشور همين رساله ها
ميباشد.اين در حالی هست که برای ماهی گير همه ی موجودات دريا برکت الهی هست و اين حرف توهين ميباشد.
شما گفته بوديد احمدی نژاد اگر بخواهد دوباره بيايد بايد محبوب القلوب باشد مگر دفعه ی اول با رای مردم به قدرت رسيد که اين دفعه نيز چنين شود
مگر نه اينکه سران اين رژيم اعلام کردند از جمله کروبی و هاشمی که تقلب شده و رييس کمسييون فرهنگی مجلس اگر اشتباه نکنم گفت که در کشور
7 مليون شناسنامه ی باطل نشده وجود دارد؟!!شايد افرادی به اين مردک رای داده باشند که بعيد هم نيست زيرا ملتی داريم با حافظه ی تاريخی بسيار
کم مانند اون ماهی ابی رنگ (دوری) در کارتن نمو ولی به اين ميزانش غير ممکن هست زيرا دست کم از اين 400 نفری که من ميشناسم هيچ کس رای
نداد و اگر داد به هاشمی و معين رأی دادند .
رندی در مستراح شنيد که شيخی ميگويد بار الها بوی جنّت را به من به نمای و رياحين نيکو بر من به بويان رند گفت نيکو گفتی يا شيخ ولی سوراخ دعا را گم کردی
-- روژان ايرانی ، May 23, 2007 در ساعت 09:28 PM

نمی دانم با اینکه آقای نبوی مدتی را در خارج ایران بوده اند اما هنوز به یک نکته مهم اینها توجه نکرده اند که اینجا هر کس تخصصی دارد و در زمینه تخصص خود هم چنان اطلاعات عمیقی دارد که هیچ چیز را بی پاسخ نمی گذارد. و ما ایرانی ها هم مکانیک هستیم هم نقاش و هم فیلسوف و هم سیاستمدار . هم شعر و طنز می گوییم و هم جامغه شناس و تاریخ دانیم. بعد که یک نفر می خواهد موضوع را دقیق تر و با جزئیات بیشتری باز کند به حاشیه می رویم و همان اطلاعات عمومی را که در باره موضوع داریم باز پس می دهیم.
آقای نبوی در دوره ای که ستون پنجم را داشت طنز نویس خوبی بود بعد به همه جا سرک کشید تا شاید یک ژان کوکتوی ایرانی شود که نشد. بیشتر انرژی خودش را هدر داد. حالا هر وقت از این تحلیل های روانشناسانه جامعه شناسانه می کند اصلا رغبت نمی کنم بخوانم. دورویی وحشتناکی در گفته هایش می بینم. اصلا از وقتی دادگاهش را با طنز و مسخره بازی و ندامت کاری پیش برد تا آزاد شود تصویر دیگری از خود ساخت. مسئولیت انسانی را فدای موقعیت سنجی اش کرد. هر کس آزاد است برود یا بماند اما این نتیجه گیری های کلی در باره کسانی که در ایران هستند و کسانی که بیرون ایران بسیار سطحی است. اینها یک نگاه گذرا به آدمهای دور و ورمان است. همه اینها یک تحلیل جامعه شناسانه لازم دارد. از اینها که بگذریم مقایسه کردن یک جامعه بیمار با جامعه بیمار تر دیگر از آن حرفهاست. درست مثل مقایسه قیمت بنزین با خارج از ایران است که بارها سران کنونی مملکت می کنند. مقایسه کردن ایران با عربستان و کشور های منطقه چه ربطی به شرایط ناگوار موجود یک جامعه دارد؟ پیدا کردن مشروبات الکلی در ایران چه ربطی به نظام توتالیتر دارد؟ سال 59 حجاب اجباری شد و این اجباری شدن ماند. 28 سال سعی کردند چه حجابی را اجباری کنند که مردم نپذیرفتند؟ این شکل حجاب را حکومت نمی پذیرد و می خواهند بد حجابی را اصلاح کنند و گرنه حجاب (حالا شل و سفتش) اجباری است. شما چقدر در خانه ها و پارتی ها و زندگی همین کشورهای اطرافی که مقایسه کردید بوده اید که می گویید در ایران بسیار متفاوت است؟
نمی دانم چرا آدمها تکلیف خودشان را حداقل با خودشان روشن نمی کنند. خودشان از ریاکاری خودشان خسته نمی شوند؟
-- بهرام ، May 23, 2007 در ساعت 09:28 PM

ببخشید اینو می گم ولی تورو خدا همون کار طنز خودتو بکن و نظرای اینجوری نده. این بچه گانه ترین و ساده لوحانه ترین تفسیری بود که در تحلیل رژیم جمهوری اسلامی خواندم. لطفا بیشتر مطالعه کن و بعد حرف بزن. آخه قرار نیست که ما توی هر چیزی اظهار نظر کنیم اونم به عنوان یه متخصص. انگار شما خوابید و هیچ کدام از جنایتهای این رژیم را نمی بینید. جمهوری اسلامی به چه قانونی جز آنچه دلش بخواهد انجام دهد معتقد است؟ شکنجه که چه عرض کنم با 70 ضربه چاقو یک زن و شوهر را می کشند که اسلام را حفظ کنند. بیش از 5000 نفر را در سال 67 یکجا اعدام می کنند. با کدام قانون تصویب شده؟ اصلا جمهوری اسلامی احتیاج به قوانین تصویب شده ندارد و قتی همه چیز روی بیضه رهبری و حکم او می چرخد. هنوز هم آمار می خواهید بدهم از کشتار های رژیم؟ خود جنگ را نمی گویید که با هوی و هوس حکومت داران ادامه پیدا کرد تا مخالفان خود را از بین ببرند! 600000 نفر کشته جنگ برای حفظ کشور بود یا چیز دیگر؟ وقتی همه کشور های منطقه و عراق پیشنهاد صلح دادند و جمهوری اسلامی قبول نکرد چند سال جنگ ادامه پیدا کرد تا راه قدس از کربلا بگذرد؟ توی این چند سال چقدر کشته دادیم؟ مسئله آزادی های فردی که فقط حجاب نیست(البته حجاب هم یکی از آنهاست). آزادی بیان مهم ترین آنهاست. چقدر روزنامه نگار زندانی داریم؟ چقدر در داخل و خارج کشته شدند برای فقط فکر متفاوتی که داشتند؟ گناه حاجی زاده شاعر کرمانی و فرزند 9 ساله اش چه بود که نیمه شب با کارد سلاخی شدند؟ گناه سعیدی سیرجانی چه بود؟ مرگ زهرا کاظمی و منوچهر محمدی برای چه بود؟ نظام توتالیتر پس به چی می گن؟ خود شما مگه حنجره خودتو در انتخابات پاره نکردی به هاشمی رای بدین؟ هاشمی همونی بود که دستش به خون کشتارهای 67 و بسیاری از کشتارهای بعد از آن آلوده بود (افشاگری های گنجی در باره عالیجناب سرخپوش هنوز در خاطرمان هست). و شما او را جلو انداختید که بد بهتر از بدتر است. خاتمی هم همین داستان بود. این همه دانشجو زخمی و زندانی شدند و صدایش در نیامد. مثل سگ پشیمونم بهش رای دادم. فریبمان داد. همه ملت را فریب داد. هم مدافع ولایت مطلقه فقیه بود و هم ترسوتر از این بود که حرف مردم را گوش کند. اصلا از اول فریب بود. درست مثل خمینی که با رنگ و لعاب آزادی همه را فریب داد تا یک دیکتاتوری مذهبی ایجاد کند. شما آقای نبوی متوجه مسئولیت خودت نیستی. تو را هم یک فرصت طلب می بینم. چیزی که گنجی نداشت. با عقایدش همسو نیستم ولی شجاعتش را می ستایم چیزی که تو یک ذره هم نداری. برایت فقط متاسفم.
-- sadegh ، May 25, 2007 در ساعت 09:28 PM

-- بدون نام ، Jun 3, 2007

از تقسیم بندی منحصر بفردتان استفاده کردم واقعا پس از اینهمه وقت باید فهمیده باشیم که درگیر یک کمدی هستیم ولی این کمدی به دید وباور خیلی ها کمدی تلخ و طاقت فرسا وکشنده ایست.آقای نبوی ما عادت نکرده ایم به وقایع ناخوشایند بخندیم.این را میشود از مقایسه عکس العمل ما در برابر یک اتفاق نظیر سرخوردن روی برف-افتادن از روی اسکیت یاشکست شدن تاب و افتادن بچه از روی تاب فهمید.درمقابل عکسل العمل غربیها در چنین مواقعی(نظیر آنچه در فیلمهای مستند خانوادگی موسوم به دیدنیها شاهدیم) که از خنده روده بر میشوند.

-- CHERPEMSKY@YAHOO.COM ، Jun 4, 2007

ba salam khedmate aghaye nabavi
tahlil besiar khob va jamei dashtin az iraniahaye dor az vatan
man ama bar akse baziha ke be shoma migoyand chera amadi? key miri?
che mondi? ba tarke vatan kardane shoma moafegham
age onja bodin rahi vase edame dadan nadashtin ama hala inja hade aghal khd sansori nemikonid hade aghal migin har chand be jaei naresad faryad farhange etehad kheyli vaghte az miane ma iranian rafte az bas hamdigaro tabaghe bandi kardim esm gozashtim az bas zire har beyraghi sinezadima kash in farhango yad migerftim ya mikharidim az jaei !
moafagh bashin
va az tamame dast andar karan radio farda mamnonam vase site khobeshon
har chand ma ya dar tamologh be sar mibarim ya dar chaplosi vaghte tashokor kardan ama vaghean mamnonam

-- bardia ، Jun 28, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)