خانه > پرسه در متن > نويسندگان > نگارشی از جنس نور، یا نوشتن در تاریکی | |||
نگارشی از جنس نور، یا نوشتن در تاریکیناتاشا امیریدیدگاهی است که دنیا را در مسیری که یک سرش رو به نور دارد و سر دیگرش تاریکی ترسیم می کند که انسان به نسبت فاصله ای که از هر یک دارد از تبعات این دو قطب برخوردارمی شود؛ نوسان میان خیر و شر، بدی و خوبی، حق و باطل، مثبت و منفی، شعور خلاق وشعور مخرب، ین و یانگ، دافع و جاذب که در وجود انسان هم جاری اند در دو سطح مادی و انرژی و به شکل سرخرگ و سیاهرگ نیز نمودی از این دو جریان، در جسم انسان محسوب می شوند که جلوه های دیگری از این راه یک سر تاریک و یک سر روشن هستند.
کسی هم که پشت میز کارش می نشیند و با قلم و کاغذ، یا با فشردن شستی های کیبورد می نویسد از این امر مستثنی نیست. نویسندهی تاریک شاید دغدغههای كلی مثل انتقاد و بازتولید فرهنگ یا سختیهای اجتماعی هم داشته باشد، اما ایدههای مخرب را از جائی غیر از شعور خلاق دریافت میکند، ولی قبل از پیاده کردن طرح قصه، فکر در مورد چند و چون ماجرا یا پرداخت شخصیتها، پیش از اینکه حتی از طریق شهود، حس خاصی را دریافت کند، خودش را بر سکوی افتخار مجسم میکند؛ چاپ کتابش، عکسهایش در نشریات، مصاحبه، شهرت، کف زدن، بردن جوایز، مورد تقدیر دوست و آشنا قرار گرفتن با شعف کاذب خودباوری.... این تجسم او را به نوشتن ترغیب میکند، چون دراین حالت نوشتن داستان دستآویز و وسیلهای است برای رسیدن به آرزویش و ارضای خواستههای به زعم خودش درست. شاید بسیاری چنین حسی را در زوایای پنهان خود داشته باشند، حتی کاملاً به آن آگاه نباشند و لزومی برای ایجاد تحول در خود حس نکنند و چنین توجیه کنند که به هر حال در این دنیا باید به جایی رسید و کاری کرد مثل همه، و چطورش هم مهم نیست. چنین نویسندهای از چالشهای بحثبرانگیز میترسد، همیشه با خطر تخریب موقعیت شغلی و شهرت، نداشتن شجاعت، مواجه شدن با نظر منتقدان یا دغدغهی کاهش منبع خلاقه در اضطراب و تردید و رشک و رنجش است. حتی شهرت هم باعث رضایت درونی اش نمیشود، گاه حتی اوج شکست تلقی میشود و بهقدری دلسردش میکند که چه بسا نوشتن را برای همیشه کنار بگذارد؛ نوشتنی که برایش تبدیل به جنگ روانی شده است؛ مرداب ذهنی نامتعادل و تاریک که دریا را برهوت دیدن است و ابتلا به موهومگرائی ... چنین نویسندهای زمین خالی فوتبال بعد از هایهوی فوتبالیستها و تماشاچیان را یاد آوری میکند که نشان میدهد همه چیز فقط یک بازی بوده است. حتی اگر کاپ از آن تیمی هم شده باشد، ارزشی است که ما تعیین کردهایم و با به پایان رسیدن بازی، آن ارزش هم ته می کشد. واژهها با نویسنده بازی میكنند و نه او با آنها؛ واژههای خالی از آگاهی، پوچ و توخالی در جهت جریانی منفی، تاریك و عذابآور که مثل حباب روی آب خواهند ترکید ناشی از برداشتها، شرطیشدگیها ومحدودیتهاست. نوشتهی برآمده از چنین دیدگاهی نمیتواند قابلیت فراروی از زمان را داشته باشد، چون با تاریكی تنها تاریكی ایجاد میشود. اما واقعاً نوشتن وسیله است؟ نوشتن، غلبهی افکار جاهطلبانه بر نوشتن یک داستان است یا خود عمل خلاقهی نوشتن؟ نویسندهای که به چشم ابزار به نوشتن نگاه کند، چه داستانی خلق خواهد کرد؟ آیا نیت او کارش را خراب نخواهد کرد؟ آیا با اینکار، شأن و منزلت نگارش را تقلیل نمیدهد؟نوشته راه خود را باز میکند و باید جوابگوی تبعات بعدی باشد. داستان، داستان است، نه سکوی پرش والبته به کجا؟ کسی که مینویسد و واقعاً مینویسد به هیچ چیز جز نوشتن فکر نمیکند؛ خود لحظههای خلاقه برایش اهمیتی بیچون و چرا دارد و با لذتی که پس از هر نگارش با واژههای پر از آگاهی حس میکند پاداش کافی را هم دریافت میکند. قلمرو مهارت داستاننویسی کشف راههای جدید ارائه دادن و فرانمود تخیلی با جریان شعور خلاق در کانال خلاقیت از درون به بیرون است. اغلب کسانی که اکتشافی کردهاند، از ندایی درونی و باطنی گفتهاند، حسی به آنها القاء شده وشعور خلاق را در اعماق ذهنشان فعال کرده است. شعور خلاق كه زادگاه تمام اندیشههای ناب بشری است از طریق شهود با ایدههای نورانی تجلی پیدا میکند و صفحات کاغذ جلو نویسنده را پر از نوشتهها، واقعیتی پنهان از دل واژهها و جهانی که از كلمات ساخته شده و گاه حتی بهتر از فعالیت عقلی محض است. جریانی روشنیبخش، آشكاركننده، شادیآفرین، آرامبخش در ذهنی که از فهم و آگاهی سیر شده است. در چنین حالتی رضایت درونی احساس میشود که در بیرون هم بازتاب خواهد یافت، مثل به مصاف تاریکی رفتن است، پیروزی روشنی بر تاریکی و نیکی بر بدی در آیین زرتشت در بازگشت سالانهی ایزدی در بهار تا زمانی که نیروی بدی برای همیشه از میان برود و فرمانروایی جاودانهی نور بر جهان آشکار شود؛ مشابه آنچه نظر سهروردی است؛ واقعیتهایی که از نور مطلق برتاریکی میتابد و رستگاری وصول کامل به این روشنائی. نوشتن مثل نقشهی راهنما برای كشف جهان درون نویسنده است. نوشتن متأثر از بینش نویسنده که به میزان آگاهی اش ارتباط دارد، آگاهی از جنس نور است و نه تاریکی. تعداد کسانی که در دنیا نورانی فکر میکنند بسیار اندک است. اینگونه اشخاص دارای تفکری هستند که به دنبال حقیقت است و دانستگی و انسان را به شکل هستی شکلپذیر و تبدیلشدنی میبینند، اما اندک بودن آنها دلیل بردرست بودن نوع فکر اکثریت نیست. اگر نویسنده قدر لحظههای لذت بخش نوشتن را بداند، به آرامش که نزدیک ترین چیز به خوشبختی است میرسد و به تعبیر بهتر نوشتن نورانی خود خوشبختی است. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
مقالۀ بسیار اریژینال و متفاوتی بود. منتظر ادامۀ چنین کارهای یگانه ای هستیم
-- شهین ، Nov 5, 2010تکرار یک کلیشه ی شبه عرفانی در مورد هنر و خلاقیت و ...بود. نپسندیدم. البته مجبور نبودم که نظری بگذارم، ولی حقیقتش نظر مساعد "شهین" باعث شد که من هم نظر مخالف ام را ابراز کنم.
-- مهرداد ، Nov 5, 2010انشای خوبی بود. آورین آورین
-- بدون نام ، Nov 7, 2010