تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
تأملی بر خاطرات زندان شهرنوش پارسی‏پور

خاطرات گم‌شده در زندان‌های جهان

شهلا زرلکی

چند سال پیش، در دوره خاطرات‏خوانی‏هایم نشد که «خاطرات زندان» شهرنوش پارسی‏پور را بخوانم. به هر حال چند سالی است که کتاب‏های زیرزمینی آسان و ارزان به دست می‏آیند. دست به دست می‏گردند و دیده می‏شوند و خوانده می‏شوند. البته نه آنقدر که کتاب‏های زیرزمینی پراگ در دوره‌ی اشغال خوانده می‏شدند. ایوان کلیما در کتاب «روح پراگ» تصویر جالبی از آن دوران به دست می‏دهد.


شهرنوش پارسی‌پور و خاطرات او از زندان

پس از پایان بهار پراگ و حمله‌ی شوروی، جریان‏های زیرزمینی به راه می‏افتد. کلیما، هاول، هرابال و تعدادی دیگر از نویسندگان آن زمان در جلسات غیررسمی به مباحثات ادبی و داستان‏خوانی می‏پردازند. آنها به تدریج دست به انتشار زیرزمینی آثار خود می‏زنند و این حرکت در ابعاد گسترده‏تر ادامه می‏یابد. آن‌گونه که ایوان کلیما در مصاحبه با فیلیپ راث می‏گوید، هزاران عنوان کتاب در زمانه‌ی اوج سرکوب‏ها و سانسورهای حکومت کمونیستی منتشر می‏شود.

حال این سؤال پیش می‏آید که با این شدت و حدت سانسور در زمانه‌ی ما، چگونه است که شبکه‌ی گسترده‏ای در جهت انتشار زیرزمینی کتاب شکل نمی‏گیرد.در کشور ما با وجود شرایط سخت و محدود انتشار، همچنان انتشار کتاب از مجرای رسمی، اعتبار و رسمیت بیشتری دارد. اگر به آنجا می‏رسیدیم که مثل روزگار اختناق پراگ انتشار غیررسمی بر انتشار رسمی پیشی می‏گرفت شاید این همه انتظار و سرخوردگی، اشتیاق و استعداد نویسندگان معاصر ایران را نابود نمی‏کرد.

هنوز هم نویسندگان ما چشم به دریچه‌ی تنگ و تاریک ممیزی ارشاد می‏دوزند تا کی چهره اصلاح‌شده‌ی کتابشان رخ بنماید. جالب اینجاست که نویسندگان مهاجر هم انتشار رسمی و داخلی اثرشان را به انتشار توسط ناشران ایرانی در کشورهای دیگر ترجیح می‏دهند. این یادداشت، جای گستردن این موضوع نیست. به وقتش درباره ادبیات زیرزمینی یا به قول فیلیپ راث «ادبیات سانسور نشده» در جای خود خواهم نوشت، با این پرسش محوری که چرا تشکل‏های زیرزمینی در جامعه‌ی ادبی ما شکل نمی‏گیرد؟ و یا حتا این پرسش که چرا آدم‏های ادبیات میلی ناخودآگاه به گریز از یکدیگر دارند؟

و اما خاطرات زندان. این کتاب را تازگی خوانده‏ام. تعریفش را از بر و بچه‏های نویسنده شنیده بودم. چند وقت پیش شبی در خانه‌ی دوستی روی میزی کنار کتابخانه یافتمش. من هم که زمانی، کتاب‏خاطرات‏باز بوده‏ام و از طرفی به آثار خانم پارسی‏پور هم بی‌علاقه نیستم، کتاب را از دوستم قرض گرفتم و شروع کردم به خواندن. شاید بیست - سی صفحه‏ای جلوتر نرفته بودم که دیدم اوضاع خراب است.

مثل بیشتر کتاب‏های منتشرشده‌ی آن ور آبی پر از نقائص شدید فنی است. از دست‏نوشته‏ها و خط‏خطی‏های حاشیه برخی صفحات گرفته تا جابه جا شدن صفحات و کج و معوجی صفحه‏بندی و غلط‎های دیکته‏ای. همه‌ی این‏ها را می‏شد بخشید اما مشکل نوشتاری را نه.نویسنده‌ی خاطرات، نویسنده‏ای است که حداقل یکی دو اثرش همچنان خوانده می‏شود و علاقه‏مندان خودش را دارد.«طوبا و معنای شب» را به یاد می‏آوردم و شیفتگی نوزده‏سالگی‏ام را نسبت به این رمان و نویسنده‏اش.

اما این کتاب خاطرات، لذت خوانش مرا دچار اختلال کرد. تا آنجا که می‏دانم خاطرات باید در نظم و منطقی روایی تعریف شود و همه چیز تا آن جا که حافظه یاری می‏کند باید سر جای خودش باشد. و یا اگر قرار است روایتی نو برای خاطرات کهنه برگزید، پس چه بهتر که از قوانین مرسوم خاطره‏نویسی دور شویم و دل به روایتی رمان‏وار بسپاریم.

اما خشمگین شدم و ناامید از نویسنده محبوب نوزده‏سالگی که نه به آن راه وفادار مانده و نه راه جدیدی برای گفتن سرگذشتش پیدا کرده؟ شهرنوش پارسی‌پور زحمت بازخوانی و ویرایش کتاب را بر خود ضروری ندانسته و خواننده را دچار مشکلات متعدد می‏کند:نویسنده‌ی خاطرات، در دو سه بخش از نوشتار خود به ماجرا و یا نامی اشاره می‏کند و وعده می‏دهد که در فصل‏های بعد راجع به آن مفصل‏تر خواهد نوشت.

به عنوان مثال در جایی از کتاب از دختری با نام فرضی «آزیتا» نشانی‏های خاصی می‏دهد که گویا همان سیبا معمارنوبری است که در کتاب «دوزخ روی زمین» نوشته‌ی ایرج مصداقی (انتشارات آلفابت ماگزیما، سوئد) به کرات از او نام برده شده. پارسی‏پور از ماجرای جالب دگرگونی روحی و روانی این زن که از توابین معروف بند زنان بوده، به سرعت می‏گذرد.

حالا که نام این فرد به میان آمد، بد نیست اشاره‏ای بکنم به خاطرات او که در سه جلد منتشر شده. جلد اول با نام سیبا، جلد دوم با نام سیبا- زینب و جلد سوم با نام زینب. این کتاب‏ها توسط نشر نیما در آلمان، منتشر شده‏اند. سیبا معمارنوبری که از فعالین گروه سهند (اتحاد مبارزان کمونیست) بوده در سال ۱۳۶۰ دستگیر می‏شود و در سال ۱۳۶۵ از زندان آزاد می‏شود.


سیبا معمار نوبری، زندانی تواب که از نظر شخصیتی متحول شد

او دوره‌ی محکومیت خود را در واحدهای قزل حصار، اوین و مدتی را هم در «جعبه‏ها» یا همان «قبرها»ی معروف حاج داوود می‏گذراند و درست در همین جعبه‏هاست که تعادل روحی خود را از دست می‏دهد و به طرز غریبی دچار دگرگونی شخصیتی می‏شود. پس از تواب شدن، نام خود را به زینب تغییر می‏دهد و در راستای تحول هم‌بندان خود بسیار تلاش می‏کند.

او پس از آزادی از زندان و ازدواج با یک پاسدار و سپس جدایی از او راهی آلمان می‏شود. دوره‌ی دیگر دگرگونی او فرا می‏رسد. او چند سال بعد به یکباره اعتقادات پرشور مذهبی خود را کنار می‏گذارد و تا امروز که در آلمان زندگی می‏کند، همچنان در دوره‌ی سوم تحولات شخصیتی خود مانده و با نام جدید زیبا ناوک شعر، مقالات اجتماعی و روانشناسی می‏نویسد.

او به طرز غلوآمیزی در حرف‏های خود از آزادی بی‏قید و شرط، فرهنگ برهنگی و مسایل روانشناختی حرف می‏زند. غرض از ذکر بیوگرافی مختصر سیبا معمارنوبری این است که برسم به تفاوتی که میان این دو گونه خاطرات وجود دارد.سیبا یا همان زیبا ناوک امروزی، تجربه‌ی چندانی در زمینه ادبیات ندارد. تنها تجربه‌ی او در این زمینه همان چند نوشته‌ی ضعیفی است که خودش اصرار دارد آن‏ها را شعر بنامد.

اما خاطرات او در سه مجلد که البته نسخه‌ی الکترونیک آن هم در اینترنت موجود است، برتری خاصی بر خاطرات پارسی‏پور دارد. درست است که زبان در آن خاطرات سه‏گانه چندان پالوده و سالم نیست اما نوع روایت ماجراها و تقسیم‏بندی زمانی حوادث و ذکر جزییات به گونه‏ای است که خاطرات را به لحاظ تاریخی و توصیف واقعیت یک برهه زمانی خاص، قابل اتکا و خواندنی می‏کند.

اهمیت این «مقایسه» برای من خواننده که در فاصله‌ی زمانی کمی این دو روایت را خوانده‏ام، در این است که هر دو روایت مربوط به یک برهه زمانی و مکانی مشترک است: فضای مشترک زندان زنان و ویژگی‏های آن در نیمه اول دهه شصت. جالب است سوژه مشترکی به نام «جعبه‏» یا «دستگاه» که هم در خاطرات ایرج مصداقی و هم در خاطرات سیبا معمارنوبری به تفصیل و با ذکر جزییات داستانی بیان شده در خاطرات پارسی‏پور به اختصار بیان شده و وجه شکنجه‏آور آن به هیچ وجه برجسته نیست.

از دیگر نکاتی که خوانش یک کتاب خاطرات را دچار مشکل می‏کند، عدم پایبندی به زمان‏بندی‏ها و ذکر تاریخ‏هاست. پارسی‏پور تا اواسط کتاب، تاریخ‏ وقوع حوادث را بیان می‏کند و پس از آن فراموش می‏کند که تاریخ‏های واقعی را ذکر کند و همین فراموشی، جذابیت پیگیری توالی رویدادها را از بین می‏برد. به طور کلی شلختگی روایی و مضمونی در این کتاب بزرگ‏ترین ایراد است و برای خواننده توجیه‏پذیر نیست.

شاید آن دسته از دوستانی که با خواندن این کتاب هیجان‏زده شده و خواندن آن را به هم توصیه می‏کنند، برای اولین بار است که با این تصویر از زندان‏های آن زمان رو به رو می‏شوند. در واقع هیجان آن‏ها بیشتر برخاسته از آگاهی یافتن و دانستن اولیه است. اگر سرکی به خاطرات دیگران بکشند، شاید احاطه‌ی بیشتری داشته باشند بر داده‏هایی که در یک کتاب خاطرات با آن رو به رو می‏شوند. آن وقت اندکی دقیق‏تر و آگاه‏تر با کتاب روبه رو می‏شوند و کاستی‏های غیرمنطقی و جبران‏ناپذیر آن را می‏بینند.

کاش خانم پارسی‏پور که« طوبا و معنای شب» را پس از چندبار بازنویسی به ناشر سپرد، خاطراتش را هم یک بار مرور می‏کرد. حیف است از نویسنده‏ای که دوستش داریم، خاطراتی مغشوش و پر غلط و آشفته بخوانیم. حیف است نویسنده‏ای که برخلاف هم‌بندان خود، نوشتن بلد است، خاطراتش از خاطرات دیگرانی که نویسنده نیستند، فروتر باشد. و مهم‏تر از همه حیف است که آدم این همه حرف خواندنی در سرگذشتش داشته باشد و آن را شتابزده و سرهم‏بندی شده در قالب یک کتاب جا دهد.

... و حیف که هنوز و همیشه، جوانی‏ها و خاطره‏هایی در گور و گودال زندان‏های جهان گم می‏شوند و...

Share/Save/Bookmark

در همین زمینه:
گفت و گو ماریا تبریزپور با سیبا معمار نوبری

نظرهای خوانندگان

زیبا ناوک راچالشی میدانم
بر باور کهنه
بلدایی نوین ,رنسانسی
بر رهایی اندیشه و اگاهی
ازبندها ی یوسیده و پوشیده
عریان, بی راز, واقعیت این دورات

-- siyvoosh ، Nov 3, 2010

سرکار خانم

من همیشه از انتقاد از کارم لذت می برم، چون این کمک به رشد می کند. اما انتقاد شما از خاطرات زندان را با تردید حاضرم مورد بررسی قرار دهم. کتاب من در سال ۱۹۹۴ نوشته شده و من اطلاع دارم که در متن آن در داخل کشور دست برده شده است. اما خانم ناوک در سال ۱۹۹۴ گویا همچنان زینب یا در راه زیبا شدن بوده که خبرش به ما نمی رسید. به دلیل موقعیت حساس ایشان از ذکر نامشان معذور بودم. بسیاز زشت است که آدم در خارج از کشور نشسته باشد ، برای داخل کشوری ها درد سر درست کند.
حالا به هر حال از جنابعالی که معلوم نیست نسخه چاپ چه سال را در دست دارید باید عذر بخواهم که از خانم ناوک آینده در کتاب به اسم مستعار نام برد شده. منیره برادران در کتاب خوب خود در مورد من و مادرم از نام مستعار استفاده کرده چون نمی خواسته برای ما دردسر درست کند.
در عین حال کتاب به دلیل آن که در سال ۱۹۹۴ نوشته شده از ذکر بسیاری از حقایق معذور بوده است، درست به دلیل همین فکر آزار ندادن دیگران. مثلا در لحظه نوشتن کتاب مادر و دو برادر من در ایران زنده بوده اند ، همین مطلب می توانسته برای آنها دردسر درست کند.
آخرین حرف این که این کتاب از طرف ناقدان بسیار با ارزشی کتاب سیار خوبی تلقی شده.

-- شهرنوش پارسی پور ، Nov 4, 2010

حیف که هنوز و همیشه، جوانی‏ها و خاطره‏هایی در گور و گودال زندان‏های جهان گم می‏شوند
و حیف و صد که هنوز خاطرات دچار ملاحظات عدیده ، در بعضی موارد بزرگ نمایی و در بعضی موارد کوچک نمایی و روتوش میشود
موضوع اصلا نامها نیست
موضوع اصلا زمانها نیست
موضوع اصلی انتقال درست تجربه ها و درسهاست
موضوع اصلی چرایی هاست
و ساختن آینده با چراغ گذشته
چراغی که متاسفانه در این سالها به دلایل ملاحظات گروهی ، حزبی ، اعتقادی ، ووو البته خفقان و استبداد و نبود جریان آزاد اطلاعات نورش توان روشن کردن جلوی پا را نیز نداشته

-- محسن ، Nov 4, 2010

کاملا با خانم پارسی پور موافقم

-- بدون نام ، Nov 4, 2010

سلام خانم پارسی پور عزیز
کتابی که من دارم چاپ اول نشر باران استکهلم است که در سال 1996 منتشر شده است.
تاکید من بر مشکلات کتاب بیشتر از حیث ساختاری است. همان طور که گفتم غلط های چاپی و ویرایشی و ترتیب و ترتب تاریخی رویدادها آن چیزی است که متن کتاب را به عنوان خاطره دچار ایراد می‏کند و نه مثلا عدم پرداختن به خانم ناوک آینده! البته من از معذوریت شما در هنگام نوشتن بی خبر بودم و شاید همین محدودیت شرایط زمانی همان طور که گفته اید، دلیل موجهی برای کاستی‏های کتاب باشد.
با مهر

-- شهلا زرلکی ، Nov 4, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)