خانه > پرسه در متن > نويسندگان > یوسا، کاوشگر بزرگ حماقت و خشونت | |||
یوسا، کاوشگر بزرگ حماقت و خشونتبابک میناآدمی هنگامی که میشنود نویسندهی محبوبش سرانجام بعد از سالها انتظار برندهی جایزهی نوبل ادبی شده است، بیاختیار ذوقزده میشود. این ذوقزدگی از همان جنس خوشحالی برای برنده شدن تیم محبوب در فینال جام جهانی فوتبال است. در زمان ما نوبل ـ با همهی اهمیتش ـ حامل نوعی کیچ و معنای تبلیغاتی و مصرفزده است. یوسا چه با نوبل ادبی و چه بدون آن یکی از بزرگترین رماننویسان زندهی عصر ماست. بنابراین نوبل ادبی تنها میتواند بهانهای باشد برای پرداختن به او.دربارهی یوسا باید بسیار گفت و نوشت. اما در یادداشتی کوتاه دربارهی نویسندهای بزرگ تنها میتوان جایگاه ادبی و روشنفکری او را تعیین کرد.
کاوشگر حماقت و خشونت انسانی یوسا وارث بزرگ فلوبر در عصر ماست. خود او در تحقیق ارزشمندش «عیش مدام» که دربارهی رمان «مادام بوواری» است، علاقه و دِین بیپایان خود را به میراث فلوبر بیان کرده است. یوسا چیزهای بسیاری از فلوبر آموخته است. اما از میان آنها نخست میتوان به هنر کاوش در شکلهای گوناگون حماقت بشری اشاره کرد. او از فلوبر آموخته است که حماقت تنها غیاب دانش نیست، بلکه میتواند پا به پای دانش و تمدن رشد کند و شکلهای مدرنی به خود بگیرد. یوسا خود کاوشگر همین شکلهای مختاف حماقت مدرن و غیرمدرن در عصر ماست. در رمان «جنگ آخر زمان» حماقت خشن شبهمذهبی در برابر حماقت علمی و مدرن دولت برزیل قرار میگیرد. یوسا به خوبی قدرت هجوکنندهی رمان و طنز نیشدار آن را از فلوبر آموخته است. او همچنان که جماعت بیسرو پا و فقیر پیروان مرشد را دست میاندازد، علمگرایی عوامانه و احمقانهی دولت برزیل را نیز هجو میکند. این برخورد خشن را میتوان به پایان مادام بوواری پیوند زد.آنجا که داروسازـ که نمایندهی عقلگرایی قرن نوزدهمی است ـ و کشیش بر سر جسد اِما بوواری نشستهاند و چرند و پرند میگویند. هیچکدام توجه ای به زجر اِما در لحظهی جان دادن ندارند. علم و دین دربرابر رنج و مرگ هیچ ندارند که بگویند. یوسا در اکثر رمانهای خود خشونت را به عنوان موقعیتی انسانی تحلیل میکند: خشونت تنها بیرحمی نیست بلکه نوعی هنر گستردن قدرت است بر روی بدن خود و دیگران. توعی تکنیک انسانی که شاید پایانی ندارد. بعضی از رمانهای یوسا یادآور پژوهشهای فوکو دربارهی قدرت است. او همآوای فوکو بهدرستی به ما نشان میدهد خشونت یک «امکان» کاملا بشری است که میتواند توسعه یابد. احیاگر بزرگ رئالیسم معمولاً در تاریخ ادبیات، بالزاک، استاندال و فلوبر را به عنوان استادان رئالیسم قرن نوزدهم میشناسند. اما میدانیم که دستکم فلوبر از این واژه متنفر بود. او واقعیت را مینوشت برای هجو واقعیت. میتوان گفت یوسا نیز به پیروی از استادش همین نگاه را ادمه داده است. در رمانهای یوسا ما با پوستهی سخت نهادهای اجتماعی مواجه میشویم. با قدرت و خشونت عریان. اما اینها همه برای تأئید واقعیت نیست. برای هجو آن و فراتر رفتن از آن است. او بر عکس دوستاش گابریل گارسیا مارکز با روایت سختکوشانهی واقعیت آن را از درون متلاشی میکند. رمانهای یوسا مثل آبی است که به درون صخرهی واقعیت میرود و آن را از هم میگسلد. او چنان واقعیت را واقعی و از نزدیک روایت میکند تا نا ـ واقعی بودناش را نشان دهد. رمان مدرن تقریباً پس از پروست، جویس، وولف و مان به طرف زدودن فردیت گام برداشت. بهتدریج در رمانهای سارتر، کامو و رمان نونویسان «ماجرا» و «قهرمان» خصلتی کمینه پیدا میکنند. اوج این کمینهگرایی را در ضدرمانهای بکت میبینیم. نوشتههایی که تقریباً تا حذف داستان و قهرمان پیش میرود. یوسا به همراه شمار دیگری از نویسندگان امریکای لاتین احیاگر دوبارهی ماجرا و قهرمان است. او در عصری که بسیاری معتقد بودند دورهی رمانهای پرماجرا و پرقهرمان تولستویوار گذشته است، رمانهایی پرماجرا نوشت. یوسا سنت رئالیسم ادبی را به شیوهای جدید دوباره احیاء کرد. گفتگوهای تلسکوپی تقریباً بیشتر رمانهای یوسا توسط چند دوربین روایت میشود. او تکنیک گفتوگوهای تودرتو را به اوج خود رساند. آنچه اهمیت این تکنیک را در رمانهای یوسا بیشتر میکند، این است که تمام واقعیت داستان از خلال این گفتوگوها ساخته میشود. گویی واقعیت با تمام خشونت و سختیاش چیزی نیست جز گفتوگوهایی تودرتو. این جاست که یوسا فاصلهای قطعی با شیوهی رمان نو پیدا میکند. در رمانهای او سوژهی انسانی حضوری مداوم دارد. واقعیت هر قدر هم که سخت و خشن باشد، ساختهای است انسانی. با اینکه یوسا نویسندهای درونگرا نیست اما فرد و درون او در رمانهای او اهمیت دارد. فرد حلقهای از مناسبات قدرت نیست. گفتوگوهای درونی قهرمانان سور بز را به یاد آورید. آنها که تا ساعاتی دیگر ریس جمهور تروخیو را به رگبار گلوله خواهند بست. در این رمان نویسنده روایتی دقیق از اضطرابها و کشمکشهای درونی قهرمانان خود به دست میدهد. روشنفکری ممتاز از جهان سوم یوسا مانند بسیاری از روشنفکران همنسلاش در جوانی تعهدی سیاسی به چپ و جنبش مارکسیسم پیدا کرد. اما بهتدریج از آن فاصله گرفت تا جایی که به یکی از سرسختترین مخالفان آن بدل شد. وی در رمانهایش با خردی نقاد و طنزی کنایی ـ که ویژگی هر رماننویس بزرگیست ـ حماقتها و ساده انگاریهای «کینه توزی جهان سومی» را روایت میکند. در «مرگ در آند» چریکهای بیرحم و ساده دلی را توصیف میکند که برای مبارزه با امپریالیسم حیوانات را به گلوله میبندند یا زنی امدادگر را که دغدغهی زندگی بهتر برای روستایان پرویی دارد، اعدام انقلابی میکنند. یوسا با چشمی باز خشونت و حماقت ملت خود را میبیند و آنها را هجو میکند. اما لحظهای این گمان را برای خواننده ایجاد نمیکند که امیدی وجود ندارد. روایت او همواره با نشان دادن شرایطی همراه است که این حماقتها را به وجود میآورد. چنانکه گفته شد او به حماقت چون موقعیتی بشری نگاه میکند. یوسا با رئالیسم موشکافانهاش، اسطورهها و توهمات ملتی را افشا میکند. اما نکتهی شاید منفی دربارهی او این است که یوسا در مقالات و اظهارنظرهای سیاسیاش بیشتر جانب نوعی نئولیبرالیسم را میگیرد. این جانبداری ـ درست برخلاف رمانهایش ـ حتی گاه شکلی جزمگرایانه نیز پیدا میکند. یوسا اما هنگامیکه رمان مینوسید از هر ایدئولوژی سیاسی فاصله میگیرد. او تنها با وجدان یک رماننویس مینویسد. و این راز بزرگی اوست. یوسایِ رماننویس میتواند الگویی عالی برای روشنفکران جهان سوم باشد: وفادار به زبان، سنت و فرهنگ بومی و در عین حال ناقد بیرحم آنها. روشنفکری جهانشهری که گرچه تعهدی به مردم سرزمین خود احساس میکند اما همواره میخواهد از مرزهای سرزمین مادری فراتر رود. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|