خانه > پرسه در متن > نويسندگان > صمیمیت مجازی در وبلاگها - ۴ | |||
صمیمیت مجازی در وبلاگها - ۴ونداد زمانیv.zamaani@gmail.comصنم دولتشاهی، نویسندهی وبلاگ «خورشید خانم»، تقریباً ۱۰سالی است که در فضای مجازی قلم میزند. ویژگی بارز نوشتههای این وبلاگنویس قدیمی، «زاویهی دید اسکیزوفرنی» است که در تمام سالهای حضور در دنیای مجازی، از طریق معرفی شخصیت گستاخ ولی پر از عذاب وجدانی است که در نوشتههایش به معرض تماشا گذاشته است.
شخصیت زنانهای که این وبلاگ نویس ارائه میدهد، گاهی از حد و مرزهای رایج زن ایرانی گذر میکند، شخصیتی که از امکانات آزادتر، امنتر و حتی تجربیات سکسی وسیعتر برخوردار است و به خود فرصت میدهد تا بعضی از حریمها را بشکند.به همین خاطر، هر از چندگاه، شرم شرقیِ کمابیش کلافهکننده به گونهای مشکلآفرین، به سراغ وجدانِ شخصیت ارائهشده در نوشتههای خورشید خانم میرود. تنش اسکیزوفرنی موجود در وبلاگ «خورشید خانم» رمز صمیمیت مجازی نویسندهای است که ناخودآگاه منعکسکنندهی تناقض فراگیر در جامعهی بزرگ ایرانی است. «اینجا احساس امنیت میکنم. آنجا میترسم و فکر میکنم که در معرض نگاهها هستم. نگاهها، نگاهها. پشت سر همه نگاه است. مدتهاست که برهنه جلو میروم و به پشت سر نگاه نمیکنم اما سنگینی نگاهها را بر برهنگیام حس میکنم. انگاری دوباره«بیمار» شده بودم. شیفتگی سراغم آمده بود. میپرسد تو دیگر چرا؟ تو با این همه تجربه؟ میخندم. درد دارد. خیلی درد دارد. اما میخندم. خواسته بودم باور کنم که میشود. کلمات را باور کرده بودم، «کلمات»پاشنهی آشیل همان باور کردن بود. ناباوری این سالها خانه امن بود. باور کردن، خطر. آوار که بر سرم خراب شد دیگر دیر شده بود. زن شیفتهی آشفته چهارده سالگی و شانزده سالگی و بیست سالگیاش را روبروی چشمانش میدید. اما دیگر چهارده ساله و شانزده ساله و بیست ساله نبود تا با سبکی روحش تحمل کند و بگذراند. رد سالها نقش خود را گذاشته بود. آوار که خراب شد شیفتگی به مرز جنون رسید. دلداریام میدهد اگر آن دنیای خیالی زیبا بوده، فکر نکن چقدر واقعی بوده، فکر کن آن دنیای زیبا را برای تو ساخته.«گوش» میکنم به حرفهایش وقتی که دیگر خیلی دیر است. زن شیفته را خاک کردهام.» با وجود عطشِ مساواتطلبی و سنتشکنی، شخصیتِ ارائهشده در نوشتههای بیشمار «خورشید خانم» که از لذت و تمنای تجربههای ممنوع خود سخن میگوید و نیت اولیهاش را جنگ با پرواهای اخلاقی موجود در جامعهی مردانهی ایرانی میداند، میشود در لابلای جملهها لحظات اعترافگونهایی را یافت که مشغول تنیدن رگهایی قوی از فضایی سرشار از گناه و شرم به دور خود است. کدام قله، کدام اوج؟ «بستگی به مود خودم شعرهای فروغ رو یه طوری میفهمم و تعبیر میکنم. وقتی که سر خونه زندگی متاهلی بودم، «تاج کاغذی» رو تعبیر به مقام شامخ همسری میکردم، وقتی زن رابطههای موقتی و پنهانی بودم، تاج کاغذی رو به حس خود گولزنندهای که داشتم تعبیر میکردم. هر بار هم باز باید پناه میبردم به «زنان سادهی کامل». سادگی بزرگترین نعمتیه که کسی میتونه داشته باشه. لحظهی از دست رفتن معصومیت لحظهی شروع رنج کشیدنه. فضیلتی تو خوردن سیب و آگاهی از لذتها و دنیاهای دیگه نیست.فضیلتی تو پاره کردن پیلهی دورت و سرک کشیدن به دنیاهای ممنوعه نیست. گولمون زدن که گفتن این سرکشیها فضیلته و جذابه و شجاعته و و و و... لذتی که از این افسار پاره کردن به دست میاری به رنجش نمیارزه، چون که لذت موقتی و لحظهایه، و رنج اون ابدیه، رنجی که تو تنهایی باید تجربهاش کنی. انگار عوض شدم، ترسها و تردیدهام نشون میده که تغییر کردم. یه بخشی از وجودم آرامش و سکون و امنیت و اطمینان از دوست داشته شدن می خواد. یه بخشی از وجودم هر روز منو داره سرزنش میکنه به خاطر پشت پا زدن به تعهدی که برام آرامش میآورد. اون پردهی غمی که درست بعد از داغترین و وحشیترین لحظه ها روی دلم کشیده میشه، انگار بهم تلنگر میزنه که اشتباه کردم. گاهی وحشت میکنم از اینکه تو مردهای دیگه دنبالت میگردم. گاهی وحشت میکنم از انتظارات عجیب و غریبی که از بقیه دارم. گاهی وحشت میکنم از اینکه نمیتونم فراموشت کنم و اینقدر زیر پوستم موندی. یادته چه آرزویی کردی؟ آرزوت برآورده شده انگار...» خورشید خانم با به زیر ذرهبین بردن وسوسههای احساسی و رفتاری یک زن تنهای گستاخ و کمابیش عاشق پیشه، تلاش پیگیری داشته است تا به خلق یک «مایکروکوزم» خصوصی از زن ایرانی دست یابد. نویسنده میخواهد با درگیر کردن وجدان یک شخص و معرفی افت و خیزهای روحی او به شکلی غیر مستقیم با بعضی از سئوالهای بزرگتر در اجتماع دست و پنجه نرم کند. برای آشنای بیشتر با این نویسنده و خواندن مطالبش میتوانید به وبلاگ او رجوع کنید: یادداشت: تیتر مقاله برگرفته از مطلبی است که صنم دولتشاهی در سال ۲۰۰۱در وبلاگش نوشته بود. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|