آمریکا، سرزمین مردمِ تنها؟
دانیل اُکست برگردان: ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com
در اواخر دههی ١٩٥٠ میلادی، آقای آیزاک آسیموف، نویسندهی داستانهای علمیتخیلی، سیارهای به نام «سولاریز» را به تصور کشید که ٢٠ هزار انسان جدا از هم در نقاط مختلف آن مشغول زندگی هستند. ساکنان این سیاره فقط از طریق تصاویر سهبعدی (آواتار) ساختهشده بر اساس شخصیتشان، با هم تماس دارند. به عبارت دقیقتر، به قول یک آدم ماشینی که نحوهی زندگی مردم سولاریز را برای یک مسافر زمینی توضیح میداد: «آنها کاملاً جدا از هم زندگی میکنند و تنها در موقعیتهای استثنایی و خیلی ضروری همدیگر را میبینند».
البته ما آمریکاییها هنوز همهی سرنوشتِ تخیلشده در سیارهی سولاریز را بر روی زمین عملی نکردهایم، جمعیت آدم ماشینیها هزاران برابر بیشتر از انسانها نیست، زندگی بر روی زمین، محدود به اجتماع کوچکی از بشر نیست و دوری گزیدن انسانها از همدیگر نیز هنوز به اندازهی رفتار ساکنانِ سولاریز ناگوار نشده است. با این حال، نمیتوان کتمان کرد که ما با شتاب تمام به سمت نوعی زندگی اجتماعی میرویم که آسیموف، نویسندهی رمان علمیتخیلی «آفتاب عریان» تصویر کرده بود.
از دانیل بوون که با گسترش ایالتهای آمریکایی در قرن ١٨ به قهرمان فرهنگ عامه تبدیل شد، تا امیلی ارهارت، زنی که برای اولین بار به تنهایی با یک هواپیمای تکنفره اقیانوس آتلاتنیک را در قرن ١٩ طی کرد، تا گری کوپر، قهرمان فیلم وسترن قرن ٢٠ هالیوود در «صلات ظهر»، اسطورههای آمریکایی شخصیتهای یکه و تنهایی هستند که تمایل تاریخی پیشقراولان مهاجر به آمریکا به تکروی و جدا افتادگی از سرزمین مادری (اروپا) را به نمایش میگذارند.
در نیم قرن گذشته، فرار مردم آمریکا از همدیگر، از شهرنشینانی شروع شد که به سمت حاشیهی شهرها کوچ کردند. در همین اوان، تعداد اعضای خانوادهها کمتر و ماهیت آنها کوچکتر شده است. اما در این میان، نزدیکترین شباهت به سولاریس تخیلی بعد از گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی آن صورت گرفته است تا آنجا که در دههی گذشته، بیشترین تماس و رابطهی بین افراد جامعه در دنیای اینترنت صورت گرفته است.
سر وصدای جذابیت رابطهی بشر در شبکههای متنوع اینترنتی گوش زمین را کر کرده است، میانگین دوستانی که آمریکاییها در فیس بوک دارند به ١٣٠ نفر میرسد و در همهی رسانههای عمومی نیز عشق و دوستی به علائق و انگیزههای جنسی نسبت داده شده است و دوستیهای لحظهای، سبک و گذرا حرف اول را میزند. اما در این میان، از دوستی واقعی بین افراد خبر چندانی نیست.
ارسطو سه نوع دوستی را بین انسانها قائل شده بود؛ اولینشان، دوستی و رابطهای است که در داد و ستدهای زندگی کاربرد عملی دارد، دوم، دوستیای که پایهاش دستیابی به لذت و ایجاد اوقات سرگرمکننده است. از نظر این فیلسوف یونانی مهمتر از همه دوستیای است که با تمام وجود باعث رشد جان و شعور انسانها میشود. دوستیای که ارمغانی جز محبت و صفا بین افراد ندارد.
امروزه در آمریکا، نصف جمعیت بزرگسال کشور خارج از زندگی زناشویی، و نزدیک به ٣٠ درصد مردم به صورت خانوادههای یکنفره زندگی میکنند. آمار تحقیقات مداوم و متفاوت در سه دههی گذشته به طرز چشمگیری از کاهش روابط دوستانه بین آمریکاییها خبر میدهد.
آمار افزایش حضور حیوانات خانگی در خانهها، در تمام کشورهای غربی به شکل سرسامآوری بالا رفته است. سگ، گربه، پرنده، ماهی و این اواخر انواع دیگر حیوانات اهلی و وحشی نیز جایگزین بهترین دوستان انسانها شدهاند. جان کاسیاپو، روانشناس دانشگاه شیکاگو، که مطالعاتی دربارهی تنهایی انسانها دارد، بهدرستی به این نکته اشاره میکند که : «بسیاری از آمریکاییها تنها هستند نه به خاطر اینکه تماس اجتماعی کمتری دارند، بلکه ارتباط آنها با دیگران بیمعنی و سبکسرانه شده است».
عوامل مختلفی دست به دست هم دادهاند تا انسان معاصر آمریکایی بیرون از پیوند خانوادگی شانس و انگیزهی کمتری برای ایجاد رابطهی صمیمی و دوستانه داشته باشد و با سرعتی نگرانکننده در لاک خود فرو رود و تنها بماند.
افزایش درصد طلاق باعث از همپاشیدن شبکههای دوستی برقرار شده بین زوجها میشود. به عبارتی، با ضعیف شدن بنیان خانوادههای جوان، زمینههای شکلگیری روابط دوستانهی پیرامونی نیز مجال بروز نمییابد. نیاز به سنگ صبور و داشتن دوست بسیار صمیمی و همفکر که بر اساس آشنایی درازمدت قادر به راهگشایی مشکلات شخصی افراد میشوند، از درجهی اعتبار ساقط شده است چون در مواقع بحرانی، افراد دست یاری به سمت سنگ صبورهای حرفهای دراز میکنند و با پرداخت پول، از مشورت روانشناسان برای حل معضلات خصوصی بهره میگیرند.
دوستی و عشق برادرانه که بویژه در قرنهای ١٨ و ١٩ میلادی در ادبیات، موسیقی و فرهنگ عامه به اهمیت و کیفیت دوستی عمیق دامن میزد و رد پای زیبا و پرقدرتش را در ادبیات رمانتیک میشود جستجو کرد، بعد از انتشار اندیشههای داروین و نتیجهگیریهای افراطی از فرضیهی تکامل او، دچار بحران اخلاقی، عقیدتی و زیباییشناسانه شد. تاکید و ترجیح دستاوردهای داروین بر رقابت به عنوان دلیل اصلی تکامل، از نقش همکاری و همزیستی کاست و اهمیت انواع سهگانهی دوستیِ طبقهبندیشدهی ارسطو را زیر سئوال برد.
در پایان قرن ١٩ میلادی، وقتی که فروید اکثر فعالیت ها و روابط بشر را با الگوی نیازهای جنسی محک زد، ضربهی اساسی و جبرانناپذیرتری به روابط دوستانهی آدمها وارد شد. از طرفی تاثیر و تاکید بر سکس در اواسط قرن بیستم و امکان بروز و نمود تمایلات همجنسگرایانه در جامعه از طرف دیگر، باعث شد تا دوستان صمیمی و همجنس از ترس و یا خجالت ناشی از انگ و تابوی همجنسگرایی، حضور در مکانهای عمومی نظیر رستوران، سینما و پارک را به راحتی سابق پذیرا نباشند.
در گذشته، تعریف دوستی با همکاری عجین بود، دوستی باعث اتحاد نظامی واقتصادی میشد. دوستی با همسایه، همقبیله و هممنطقهای در دوران آتشسوزی و بلایای طبیعی، قحطی وکهنسالی اهمیت حیاتی پیدا میکرد. افراد از دوستانشان کار و فن یاد میگرفتند. دوستی حتی در شکل وسیعتر به شکلگیری قوانین مبادلهی کالا و ارزشها و در ادامه به توسعهی تمدنهانهای اولیه دامن میزد.
انسان دنیای معاصر با ایجاد شبکههای خدماتی، درمانی و حقوقی نیازهای اولیهی «دوست» را از دست داده است. برقراری امنیت محل زندگی، خدمات حرفهای نظیر بهداشت و درمان، هدایت و مشاورهی اخلاقی و مذهبی، آموزش و حتی نگهداری از افراد کهنسال، بر دولتها و شرکتهای بسیار بزرگ خصوصی محول شده است. بشر معاصر موقعیتی را تدارک دیده است که برای اولین بار میتواند از هر نظر مستقل و تنها به زندگی ادامه دهد.
استقلال انسان معاصر این تصور را بر او ایجاد کرده است که میتواند همهی نیازهای خود را خریداری کند و بیش از پیش به دنیای «خود» پناه ببرد. داشتن دوستان «صمیمی» انرژی و وقت زیادی طلب میکند که انسان معاصر ضرورتش را حس نمیکند و حوصلهاش را ندارد. خانم باربار ارهنریخ، منتقد مسائل اجتماعی، این گرایش جدید انسانی را «فرقهایی» میداند «که همیشه مشغول است». او میگوید: «تنهایی و گوشهنشینی بهایی است که انسان معاصر در ازای راحتی و دسترسی به انبوه نیازها و خواستهها، میپردازد».
این واقعیت را باید در نظر گرفت که در داستان آیزاک آسیموف، بشر به کمک آدم ماشینیها در سیارهای پرت و جدا افتاده سکونت میگزیند، سیارهای که برای زندگی انسانی ساخته نشده بود.
پانوشت:
Daniel Akst, America: Land of Loners? The Wilson Quarterly http://www.wilsonquarterly.com/article.cfm?AID=1631
|
نظرهای خوانندگان
کارل چابک نمایشنامه نویس اهل چک اسلواکی در سالهای بین 1960 نمایشنامه ای نوشت که در ایران بنام آدم های ماشینی ترجمه شد.در این اثر نویسنده از تبدیل شدن انسان به مشتی روبات که در کار خانه ای بر علیه سازندگانشان شورش میکنند
-- مسعود چم آسمانی ، Aug 16, 2010تصویری زیبا و واقعی ارائه داد.
موضوع نمایشنامه با واقعیتهای زندگی ماشینی در این قرن کاملا مطابقت دارد.
من که مثل همیشه فقط همین قسمت اول رو میخونم و بقیه رو به ارضای فلهای ورزش «نویسنده» و یا "مترجم" وامیگذارم.
آقا یا خانوم ونداد زمانی، مگر همه باید عین شما به تنهایی هزار- هزار باشن؟ شوما از ترس تنها بودن دائم لباس و ماسک "عوض" میکنین. میرسد روزی در آینده که بین ماسک و لباس ها گم میشین و نمیدونین بالاخره کی هستین؟! این سزای بوقلمون صفتی و خیانت به خود است که با انگیزه خیانت به دیگران شروع شده بود.
باش تا صبح دولتات بدمد
شوکران
-- بدون نام ، Aug 16, 2010قصه تنهایی بشر محدود به امریکا نیست. همینجا توی ایران گروه بسیار بزرگی از همدوره ای هایم را می شناسم که دل شان می خواهد تنها زندگی کنند. اروپا که یک دو نسل پیش شاید هم بیشتر خودشان را ایزوله کردند.
-- دیوید ، Aug 16, 2010در فیلم توت فرنگی های وحشی اینگمار برگمن همه دعوای زن و شوهر فیلم بر سر این است که چرا بجه دار شدند.
تنهایی خیلی هم بهتر از زندگی ( ببخشید) گله وار ما جهان سومی هاست. هم انسانی تر است و ضرری هم برای این زمین در حال خفه شدن ندارد. آقای زمانی من نفهمیدم قصد اصلی شما از مقالاتی که تهیه می کنید چیست. یک روز یک چیز می نویسید یا ترجمه می کنید که زیر همه اعتقادات می زند و یک روز هم مقاله های اشک تمساح چاپ می کنید که ای بابا غربی ها تنها شدند! یا زنگی زنگ شوید یا امپراطور رم!
-- tanha ، Aug 16, 2010انتخاب های این جناب ونداد خان از متونی که برای ترجمه بر می گزینه همانطور که قبلا هم گفتن یادآور سردبیر و هییت تحریریه کیهان در ایران است! نمی دانم کجا زندگی می کنی اما مطمئنا آمریکا زندگی نمی کنی یا اگر امریکا هستی بی شک نتونستی با اجتماع این کشور رابطه برقرار کنی و بشناسیشون. این نوشته سوای اینکه ترجمه ی امانت مداری باشه یا نه که نمی دونم، اما فقط می تونه از یکی که در آرزو و نوستالژِی سبک گذشته و قدیمی ها در زندگیست بر بیاد. در آمریکا بر خلاف اروپا خانواده ی تک فرزند یا بی فرزند پیدا کردنش سخت است. به علاوه اینکه مردم عادی امریکا اغلب خیلی مدرن زندگی نمی کنند و اتفاقا هنوز معتقد به مذهب و زندگی خانوادگی هستند. نویسنده ی مطلب هر کس که هست که خیلی پرت و پلا مطالب رو در هم بافته. اینکه توی فیس بوک خیلی ها دوستان بی شمار دارند، اتفاقا دلیلش برعکس نتیجه گیری و درک نویسنده هست، این ها همه دوستان دنیای واقعی هستند که سعی می کنند بعد فاصله در زندگی واقعی را با ارتباط داشتن از طریق نت کم کنند. در ثانی بیشتر این افراد را تینیجرها و جوانان مجرد تشکیل می دهند وگرنه مردم تو آمریکا آنقدر مشغول کار و ساختن زندگی بهتر شخصی برای خود و خانواده هستند که اصلا این حرف که روابط در نت خلاصه بشه بی معنا میشه چون برای داشتن روابط آنلاین دایمی یکی از شروط الافی و بیکاریست مثل اکثر جوانان در ایران که اینجا کمتر پیش می آید.
-- شهرزاد ، Aug 16, 2010به هر حال آنقدر این نوشته درز و سوراخ داره واسه گرفتن اشکالاتش که از حوصله ی من خارج است. فقط یک نکته رو بدان و خودت را این همه برای تبلیغ دروغ به ایرانیان داخل به زحمت ننداز ونداد خان، اکثریت مردم بیشتر می فهمند از آنچه که یک شخص بخواد بفمه، اگر زندگی در اروپا و امریکا بد بود بیشتر مهاجرین از صدها سال پیش بازگشت می کردند به موطن اصلیشون پس از تجربه ی زندگی در جایی این به بدی! اما می بینیم که تقریبا هیچکس این کار را نمی کند، مگر بعضی افراد که برای مرگشون به ایران بازمی گردند که به ذهن من این را می آورد که غرب جای زندگی و ایران جای مردن است. و البته تلخ است این واقعیت.
امید اینکه ایرانیان ایرانی بسازند در خور زندگی و نه مرگ.
Aghai ke faghat ghesmat aval maghaleh ra khandid
-- khanande hamishgi maghalat aghay zamani ، Aug 16, 2010dorost ast ke dare dizy nazar dadan baz ast vali hayyeh shoma kojast. shoma la-aghal be ehtram anhaii ke nevashte shoma ra mi khanand lotf kardeh va bedoon khandan neveshteh nazar tond va az sar asabaniat nadehid
شهرزاد خانم این مقاله همانطور که در پایین نوشته درج شده ترجمه ای است از سایت The Woodrow Wilson International Center for Scholars که مرکز تحقیقان دانشگاهی است. این طور جاها نمی توانند (مثل نظری که فردی به نام شوکران در بالا در مورد مقاله داده است) نخوانده نظر دهند و مطلب بنویسند. بحث تنهایی بشر با شروع قرن بیستم و زندگی صنعتی وجود داشته است واز مارکس تا تی اس الیوت شاعر در باره آن صحبت کرده اند. شما را به هر کس و هر عقیده ای که دارید لطفا مطلب را بدون قضاوت بخوانید و این آقای اَکست که اگر به خودتان زحمت بدهید و گوگلش کنید http://www.bookbrowse.com/biographies/index.cfm?author_number=688
که در نشریات معتبر امریکا قلم می زند فقط از زاویه یک امریکایی و با توجه به تاریخ فرهنگی وسیاسی امریکا به تنهای روزافزون کشورش اشاره کرده و آنرا خوشایند ندیده است. این طور هم نیست که هر چه بگوید درست است مثل اشاره ای که خودتان کردید در باره فیس بوک. اما خانم محترم می شود به این توافق ضمنی رسید که مطلب جامعی را به رشته تحریر در آورده است.
در مورد آقای ونداد زمانی هم می خواستم نکته ای را اضافه کنم. ایشان از معدود روزنامه نگارانی هستند که از قضا از شیوه غربی به مسائل و موضوعات اجتماعی و فرهنی و حتی ادبی نگاه می کنند و تلاش مداومی دارند که زوایای مختلف را برای خوانندگان فراهم کنند.
ببخشد از جسارت بنده
خانم یا آقای تنها
-- بدون نام ، Aug 16, 2010شما که می گویید یا زنگی زنگ شوید یا امپراطور رم! اولا که ضرب المثل درست فارسی - یا زنگی زنگ یا رومی روم- است.
دوما حالا چه عیبی دارد دنیا سیاه و سفید نباشد. ناسلامتی 50 سال شده که تلویزیون های دنیا هم همه چیز را رنگی نشان می دهند
به نکات جالبی اشاره شده است که مدتهاست ذهن روشنفکران غربی را به خود مشغول کرده است.(بعضی از کامنت گذاران یا مطلب را نمی خوانند یا از دنیای تحقیقات بسیار بدورند).
-- بدون نام ، Aug 16, 2010تنهایی بهترین هدیه تمدن بشری است با این وجود باید نگران این نوع تنهایی های سیر شده از مصرف و تجمل غربی بود.
-- بدون نام ، Aug 17, 2010دوستان عزیز، کی به شما اجازه داده در مورد مترجم قضاوت کنید؟ دوست ندارید نخونید! دموکراسی یعنی همین!!
-- بابک ، Aug 17, 2010خوب در ایران چه ... روابط فامیلی پوچ .... پشت هم بدگویی و دوروی و در مواقع لازم تنها گذاشتن یکدیگر...
-- بدون نام ، Aug 17, 2010مثل همیشه مطلب جالبی بود
-- بدون نام ، Aug 17, 2010مرسی
اين متن كاملا بدبينانه است ،مي تونيد از اونهايي بپرسيد كه در امريكا زندگي مي كنند ،آقايوني كه دمكراسي را مسخره مي كنند بهتره يه سري به كشورهاي اسلامي از جمله ايران بزنند واون موقع است كه مي بينند صلاحيت صحبت كردن راجع به دمكراسي را ندارند.
-- آرش ، Aug 18, 2010