خانه > پرسه در متن > شعر > معمار شعر «سپید» | |||
معمار شعر «سپید»حمید حمیدیشعر نو به «مثابهی یک نظام زیباشناختی و به عنوان یک پدیدهی تاریخی رشدیابنده و یک سبک، با جنبش مشروطه پیدا شده است و آغازگران آن ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت، خانم شمس کسمایی و جعفر خامنهای بودهاند» نیما یوشیج در سال ۱۲۹۹ اولین کتاب شعر خود را به نام «قصههای رنگ پریده، خون سرد» منتشر نمود و در سال ۱۳۰۱ شعر «افسانه» را سرود و در مجلهی قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند: افسانه در شب تیره، دیوانهای کاو (شعر نو از آغاز تا امروز؛ محمد حقوقی ص ۶۵) شعر افسانه اولین پایهی شعر نو نیمایی بود که تأثیرات شگرفی بر جامعهی ادبی ایران به جا گذاشت و نیما به نام شاعر «افسانه» شهرت یافت. انتشار«افسانه» واکنشهای متفاوتی برانگیخت، اما نتوانست موفقیت چندانی به دست آورد، زیرا از یکسو مخالفین نیما نیروهای پر قدرتی بودند و از سوی دیگر ذهن و اندیشهی جامعه در آن زمان به قالب کلاسیک عادت کرده بود. شکستن عادت، و ایجاد یک بدعت، کار سهل و آسانی به نظر نمیرسید. از اینرو تنها نیما و تعداد محدود دیگری در مقابل حملات مخالفان مقاومت کردند که به مرور زمان این مقاومتها نیز کم و کمتر شد تا اینکه در سال ۱۳۰۵ نیما مجموعهی دیگری به نام «خانواده سرباز» را منتشر کرد که خود تلاشی دیگر در راه دریافتهای تازهی نیما از شعر به شمار میرفت. نیما در کنار خلق و چاپ آثار شعری خویش، به تبیین شناخت خود از جهان پرداخت. او بر خلاف شاعران کلاسیک، جهان را از منظر اجزاء مینگریست و معتقد بود که هر کلی نتیجهی جزء است و جهان از یک تشکل درونی برخوردار میباشد. او با طرح این نگرش، به نتیجهی دیگری میرسید که شعر نیز دارای وحدت و نظام درونی است که هر مصراع آن نقش یک عضو را در بدنهی مستقل بازی میکند. بریدن هر مصراع میتواند آن بدنه را ناقص نماید. تمام ابتکارات و انقلاب نیما در زبان، ناشی از همین اندیشه و نگاه هستیشناسانهی او به شعر صورت میگرفت. او بر این نظر بود که زبان، شکل خود را از محتوا میگیرد و چون محتوا بیاندازه متنوع است، زبان نیز میتواند اشکال غیرمحدودی داشته باشد. بنابر این نظر نیما، وزن هم پدیدهای است که از محتوا شکل مییابد و به تناسب تغییر محتوا، تغییر میکند.
این نگاه «نو» نیما به شعر، موجهای دیگری در شعر به وجود آورد. با پیدایش نشریات نوگرا مثل بهار، نوبهار، دانشکده، آینده، مجله موسیقی و مجله سخن و ترجمهی اشعار فرنگی که توسط جوانان روشنفکر و تحصیلکردهی اروپا انجام مییافت، شعر در یک چرخش دیگر به سمت نثر کشانده شد و نوشتهها با نثر شاعرانه در اغلب نشریات راه باز نمود. چنانچه ملک الشعراء بهار در این باره مینویسد: «نثر شاعرانه یا شعر منثور، تازه معمول شده است و از فرنگیها تقلید کردهایم، به ندرت از صدی دو تا که قابل درج است در میان آنها یافت میشود. ولی متأسفانه در غالب جرائد از این اشعار منثوره به چشم میخورد.» برای نمونه شعری از سعید نفیسی در همین زمان به چاپ میرسد: جلگه در وداع آفتاب تابستان ازافرادی که کارشان در این راستا بیشتر مورد توجه قرار گرفت دکتر محمد مقدم بود. او با انتشار «راز نیمهشب راهی چند بیرون از پرده» در سال ۱۳۱۳ توجه همگان را به انقلاب دیگری که در شعر رخ میداد جلب کرد. با آنکه وی اظهار میدارد که قصد شعر گفتن را نداشته و آنچه خلق شده نه از سر آن بوده تا چیز تازهای به وجود آورد، لکن آثار او در این مجموعه نگاه جدیدی را در شعر مطرح میسازد. اسپندار نیم سوخته اکنون نیمی زشب تیره گذشته برخی معتقدند که «مقدم» با تاثیر از اشعار سپید والت ویتمن اشعار منثورش را سروده است. به هر صورت، شعر سپید با «راز نیمه شب» آغاز شده و با شاهینهای ۲۵-۱ پرتو دکتر تندر- کیا ادامه یافت. ولی چون از یک ساختار مستحکم زیباییشناسانه بهرهمند نبود، به تدریج سیر نزولی یافت. در طبقهبندی شاعران نو (از نیما تا امروز)، اگر خود نیما و گروهی از رهروان معاصرش همچون شاملو، اخوان ثالث، اسماعیل شاهرودی، فریدون توللی و... را «نسل اول» شعر نو قرار دهیم، در دهههای ۴۰ و ۵۰ (تقریبا تا مقطع سال ۱۳۵۷) نوبت به شاعران «نسل دوم» از جمله فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی، م.آزاد، یدالله رویایی، فریدون مشیری و... میرسد. در دههی چهل شاعران «نسل دوم» و گروهی از شاعران «نسل اول» برای دستیابی به تجربیات تازه در شعر، راه و روش ویژهی خویش را برگزیدند. از آن جمله میتوان از شاملوی بزرگ یاد کرد که زبان و فرم خاص خویش را در پیش گرفت که به «شعر سپید» معروف گردید. در این نوع شعر، شاعر انرژی و تلاش خود را صرف وزن و قافیههای تحمیلی نمیکند، حتی از شعر نیما هم که وزن و قافیههای ویژهی خود را دارد نیز عبور میکند و نمیگذارد هیچگونه قید و بندی، شاعر را در به وجود آوردن شعر ناب آزار دهد.
گروهی اعتقاد دارند که شاملو از شعر نیمایی فاصله گرفت و تلاش او پایدار نماند. در حالی که شعر شاملو، شاخهای از همان شعر نیماییست و شعر غیرنیمایی به حساب نمیآید؛ تنها وزن از آن حذف میشود اما زیربنا و ساختار و نوع نگاه و فلسفهی درونی همان است. شعر غیرنیمایی بیشتر از زمان چاپ کتاب «خطاب به پروانهها»ی دکتر رضا براهنی که در آن مانیفست شعر پسانیمایی را مطرح کرده بود و به صراحت پرسیده بود: «چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم» نمود پیدا کرد و بعد با اشعار علی باباچاهی و نظریات او در غالب شعر در وضعیتی دیگر ادامه پیدا کرد و سپس توسط شاگردان مستقیم و غیرمستقیم براهنی و کسانی مانند علی عبدالرضایی و مهرداد فلاح به سمت و سویی دیگر کشیده شد که همه از شاعران غیرنیمایی به حساب میآیند. لازم است اشاره شود که تمام اشعار شاملو هم شعر سپید نیست. قسمت عمدهای از شعرهای او در همان قالب و اوزان نیماییست. در ارتباط با این مطلب که میگویند تلاش شاملو پایدار نماند، باور دارم که تلاش او یکی از پایدارترین و موثرترین حرکتهای شعر فارسی است و به خوبی در شعر فارسی جا افتاده و تثبیت شده است. شاملو در خود کلمات و نوع آرایش و چینش کلمات، آهنگ ویژهای میبیند که دیگر نیازی به وزن تحمیل شعر کهنه ندارد. به قول فروغ فرخزاد: «من جمله را به ساده ترین شکلی که در مغزم ساخته میشود به روی کاغذ می آورم و وزن مثل نخی است که از میان این کلمات رد شده بیآنکه دیده شود، فقط آنها را حفظ میکند و نمیگذارد بیفتد». «آهنگهای فراموش شده»ی احمد شاملو در سال ۱۳۲۶ انتشار یافت. انتشار این کتاب شاملو را به عنوان چهرهی جدید ادبی مطرح ساخت و شعر منثور را به مثابهی یک روش در فرهنگ ادبی ایران احیا نمود. اما باز هم در وجه عمومی مورد پسند قرار نگرفت. چنانچه شمس لنگرودی مینویسد: «به هر ترتیب، شعر منثور، به رغم پیشینهی نسبتاً طولانی و انتشار هفت یا هشت کتاب مستقل، که سخت مورد تأیید بسیاری از پیشتازان و نوآوران نیز قرار گرفته، هنوز به طورعام پذیرفته نمیشود. البته علتش معلوم است؛ در جامعهای که شعر شکسته و نیمایی مورد قبول واقع نمی شود، انتظار پذیرش شعر بیوزن و بیقافیه بیهوده است» پس از آنکه در سال ۱۳۳۰ مجموعهی دیگری از شاملو به نام «قطعنامه» انتشار یافت، شعر سپید که تا آن زمان به شعر آزاد شهرت داشت، خود را به عنوان یک قالب و سبک تثبیت نمود. تعداد زیادی از جوانان و روشنفکران به آن رو آوردند و مجموعههای فراوانی نیز منتشر گردید. همانگونه که اشاره کردیم شعر «سپید»، همراه با آثار منتشره از احمد شاملو بعد از ۱۳۳۰ مطرح شد و به عنوان یک سبک ادبی مورد شناسائی قرار گرفت. اما ریشهها و زمینههایی که موجب پدید آمدن این روش گردید، به زمان مشروطه برمیگردد. هنگامی که جنبش مشروطه سراسر ایران را فرا گرفته بود و اعتراضات متعددی آغاز شده بود، شاعران نیز در پی همراهی با این جریان برآمدند. تعدادی چون ملک الشعراء بهار، ایرج میرزا، عارف قزوینی و... از پیروان درباریان خارج شدند و به جمع مردم پیوستند. آنها به سرودن اشعار اجتماعی و انقلابی روی آوردند و عدهای هم در دربار ماندند و به توصیف خال لب و گیسوی یار پرداختند.
این تحولات که برخی از شاعران را نیز با خود همراه ساخته بود، سبب گردید تا گروهی از شاعران برای بیان مفاهیم انقلابی و اجتماعیشان در صدد ایجاد زبان تازهای برآیند. آنان تنها مخاطب خویش را مردم میدانستند و شعر را وسیلهای برای ترغیب مردم به انقلاب قرار دادند. به همین جهت لازم بود تا زبانی را برگزینند که با مردم آشنا باشد و برای اکثریت مردم قابل درک و فهم باشد. بدین لحاظ به زبان گفتار (زبان کوچه) روی آوردند که نمونهی آن را در شعر ایرج میرزا میبینیم: تو که ماه بلند در هوایی این رویکرد به زبان مردم، کم کم به ایجاد سبک نوینی در شعر انجامید؛ واژههای تازه و اصطلاحات عامیانه در آن راه یافت و شعر از حالت فرمایشی خارج گردید. صنایع بدیع و رعایت قوانین بلاغی، رنگ و رونق خویش را از دست داد. برداشت تازهای از تعریف شعر به وجود آمد که این برداشت بیشتر متکی به دو امر بود: ۱- تحولات سیاسی که منجر به گرایش شاعران به سمت زبان مردم گردید. این دو امر، بیشتر از پیش، شاعران مشروطه را تشویق مینمود تا قالب سنتی را کنار نهاده به زبان جدیدی روی آورند. تعداد بیشماری از شاعران از جمله ملک الشعراء بهار، ایرج میرزا، عارف قزوینی، عشقی، لاهوتی پرچم شعر مشروطیت را بلند کردند و پس از آن جمع دیگری با پیشقدم گردیدن تقی رفعت مخالفت شدید خویش را با قالب سنتی بیان داشتند و علناً با طرفداران سبک قدیم به جنگ برخاستند. این گروه حتی بهار و طرفدارانش را در حمایت از محافظه کاران مورد سرزنش و نکوهش قرار دادند. تقی رفعت که خود در ترکیه درس خوانده بود و زبان ترکی، فرانسوی و فارسی را خوب میدانست، مشروطهخواهان را مرتجع قلمداد میکرد و بر شاعران قدیم خصوصاً سعدی حمله میبرد و در روزنامهی تجدد، که خودش سردبیر آن بود و بعد در مجلهی آزاداندیشان، به دفاع از نوگراییاش پرداخت چنانچه در شماره ۱۲۵ نشریهی تجدد، ضمن خطاب به جوانان دانشکده نوشت: « ... اگر ادیب یا شاعر هستید، بدانید که شاعر یا «پیرو» نیست، «پیشوا» است... بر ضد جریان شنا کنید... برای فردا بنویسید ... تابوت سعدی گهواره شما را خفه میکند، عصر هفتم بر عصر چهاردهم مسلط است ولی همان عصر کهن به شما خواهد گفت: هر که آمد عمارت نو ساخت، شما در خیال مرمت کردن عمارت دیگران هستید.. در زمان خودتان اقلاً آن استقلال و تجدد را به خرج دهید که سعدیها در زمان خودشان به خرج دادند...» نزاع نو و کهنه میان رفعت و بهار و طرفداران آنها از سال ۱۲۹۴ شروع شد و سالها ادامه یافت. هر یک از این دو گروه، در نشریات مختلف از اندیشههای خود دفاع میکردند و گاهی این دفاعیات به مشاجرات تندی تبدیل میگشت. اختلافات این دو گروه را میشود به صورت زیر بیان نمود: ۱- گروه نخست که تغییر در ساختار بنیادین زبان کلاسیک را مردود میشمرد، خود از دو دسته تشکیل میگردید: الف: آنها که پیش از مشروطه میزیستند یا در هنگام مشروطه زندگی میکردند و معتقد بودند که شعر فارسی دارای یک نظام ازلی است که هر گز قابل شکستن نیست؛ ساختمان شعر از خیال، وزن، قافیه، استعاره، کنایه، تأثیر و دیگر صنایع لفظی و معنوی تشکیل گردیده است. برداشتن هر یک از این خشتها از ساختمان شعر، موجب فروپاشی تمام بنای آن میشود. از جانب دیگر اذهان جمعی در طی ادوار متعدد تاریخی با همین سبک و سیاق خو کرده است. به هم ریختن این موارد اذهان عامه را فلج خواهد کرد و در نتیجه رابطهی شعر و مخاطب را از بین خواهد برد. ب: آنهایی که همگام با مشروطه در کنار مردم قرار گرفتند. اینان تحول در شعر و ادبیات را در پی دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی لازم میشمردند و بر این نظر بودند که زمان جدید، زبان جدید میطلبد، هماهنگی با زمان و شرایط،، شرط اصلی موفقیت یک اثر است. منازعات ادبی و فنون بلاغی نمیتواند ما را در بند خود قرار دهد. ما باید با امکانات جدیدتری در تعاملات سهم بگیریم. شعر تنها برای خال لب و زلف عنبرین ساخته نشده بلکه میتواند ابزار مهمی در جهت پیشبرد تصورانسانها واقع گردد. شعر، ظرفیت هر گونه تحول و پذیرش هر نوع پیام را دارد. انحصار و محدودیت در آن راه ندارد. بنابراین میتواند برای نشر انقلاب به کار گرفته شود. ۲- گروه دیگر که رفعت در رأس آن قرار داشت با پشتیبانی از اندیشههای نوگرایانهی ادبی جنبش جدیدی را در درون جریان مشروطه به وجود آوردند که بعداً به «مکتب رفعت» نام گذاری گردید. رفعت در دفاع از تجددگرایی اینگونه نگاشت: «ادبیات قدیمی ما از منابع اولیهی خودش دور افتاده، در یک حوزهی وسیع تراکم یافته و به حال رکود و سکون در آن رختخواب فراخ مستقر و متوقف شده است. یک سد سدید، که اختیار داریم آن را یک سد محافظهکاری بنامیم، این امواج متراکم ادبی را در آن حوض وسیع محبوس داشته است. وقتی که ما میگوئیم: «متصدی هستیم در این زمینه جریانی به وجود بیاوریم» طبعاً معلوم میگردد که مقصود و نقشهی ما عبارت از رخنه انداختن در بنیان این سد سدید استمرار و رکود است.» رفعت برای اثبات نظریاتش، به تغییر در ساختار شعر کلاسیک دست زد و تساوی طولی مصراع و مقام معین قوافی را در هم شکست. این عمل او موجب شد تا تعدادی او را مورد حمله قرار دهند و تعداد دیگر به طرفداری و دفاع از او برخیزند. بدینگونه رفعت مکتب تازهی ادبی را بنیاد نهاد و راه را برای ظهور «نیما» هموار نمود و خود پس از اندک زمانی، از یادها رفت و کسانی چون ابوالقاسم لاهوتی، خانم شمس کسمایی، جعفر خامنهای و بالاخره نیما یوشیج مکتب او را ادامه دادند. با این بیان روشن میگردد که رفعت نخستین شاعر نظریهپردازی است که علیه قالب کلاسیک قیام نمود و راه و فرم تازهای برگزید و رستاخیز جدید ادبی را به وجود آورد. چنانچه شمس لنگرودی مینویسد: «رفعت نخستین شاعر نوپردازی[نظریه پردازی] بود که اولین سنگ بنای شعر نو را گذاشت و رفعت فراموش شد» یا در جای دیگر میگوید: «تقی رفعت، نخستین شاعر نوپرداز در شعر فارسی نبود، او نخستین تئوریسین و نخستین منادی شعر نو بود. نخستین شعر نو را در ایران، ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۲۸۸ یعنی یک دهه پیش از تقی رفعت سروده بود» نخستین شعر نو سروده لاهوتی «وفای به عهد» نام داشت: وفای به عهد اردوی ستم خسته و عاجز شد و بر گشت اما نخستین شعر شکستهی نیمایی در سال ۱۲۹۹ توسط خانم شمس کسمایی سروده شد که در مجلهی آزادستان تبریز به چاپ رسید: زبسیاری آتش لطف و مهر و نوازش ادامه دارد... |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
درود بر شما
-- بدون نام ، Aug 21, 2010من از یکی از مقالات شما در کتابی استفاده کردم. مقاله ی شما به مناsfت سالگرد شاملو و در تاریخچه ی شعر سپید بود . در ان مقاله یک پاراگراف در مورد شاملو از تقی پورنامداریان ذکر کرده بودید. حالا من به دنبال آدر س کامل اون کناب هستم که جملات پورنامداریان را از ان برداشته بودید. در ضمن اگه ممکنه فهرست منابع و ماخذ این مقاله رو برام بفرستید. با سپاس بی شایبه .