خانه > پرسه در متن > باشگاه کتاب > نزدیک به صفر | |||
نزدیک به صفرمیترا داودی«نزدیک به صفر» نام رمانی است نوشتهی یک نویسندهی روس که این روزها کلی هیاهو به پا کرده و با این حال معلوم نیست نویسندهاش دقیقاً چه کسی است. این یک رمان جنایی و در همان حال یک رمان سیاسی است. یعنی دقیقاً مرکز قدرت سیاسی در کرملین را نشانه گرفته است و غیر از جذابیت داستان و ارزش ادبیاش، منتقدان آن را افشاگر روابط سیاسی پنهان در مسکو هم دانستهاند. جایی در مسکو. یک ناشر جاهطلب و کوشا با یک خانم روزنامهنگار قرار ملاقات دارد. آنها قرار است سر میز ناهار با هم مذاکره کنند. خانم روزنامهنگار میخواهد فساد دستگاه سیاسی در روسیه را افشاء کند. اما ناشر به او اخطار میدهد و به او میگوید اگر ماجرای فساد سیاسی را بنویسید، کسی خریدارش نخواهد بود. خانم روزنامهنگار عصبانی میشود و پرخاشکنان و با حالتی برافروخته میگوید: «من از همهی سیاستمداران قدرتمند متنفرم. از همهی این تبهکارها، از نمایندههای مجلس، از وزیر وزراء، از پلیسها، از اطلاعاتیها، و از هر کی که نزدیک به کانون قدرت سیاسییه نفرت دارم. من میخوام آزاد باشم و آزادانه زندگی کنم، برای همین ازشون متنفرم.» «شما از قدرت متنفر نیستید. شما از زندگی بدتون میآید، چون زندگی شما به شکلی نیست که دوستش داشته باشید.» اینها جملاتی هستند از رمانی که در واقع یک تسویه حساب بیپرده و صریح با واقعیتهای زندگی سیاسی و اجتماعی در مسکوست. این رمان را ظاهراً نویسندهای به نام دوبوویتسکی (Dubowitzki ) نوشته است. اما چنین شخصی وجود ندارد. سیاستمداران و قدرتمندان در کرملین مدتها از خودشان میپرسیدند نویسندهی این رمان کیست؟ آیا نویسندهی این رمان یکی از مخالفان کرملین است، یا یک نویسندهی پرفروش آمریکایی است که سر از رازهای سر به مهر کرملین درآورده و آنها را در قالب رمانی جذاب و پرفروش افشا کرده؟
حقیقت اما به زودی برملا شد و معلوم شد که نویسنده، خودش یکی از کارگزاران سیاسی بانفوذ در کرملین است. اما او کیست؟ پیشینهاش چیست؟ چه کسی در کرملین از چنین قلم توانایی برخوردار است؟ نویسندهای به نام ویکتور یرووجف که رمان او با نام «زیبارویان مسکو» گل کرد و به چندین زبان هم ترجمه شد و از استعدادهای ادبی روسیه به شمار میآید اعتقاد دارد که نویسندهی «نزدیک به صفر» کسی نیست جز ولادیسلاو سورکوف. او اعتقاد دارد که «نزدیک به صفر» یک اثر درخشان و نوشتهی یک مرد قدرتمند است. به نظر او در سراسر روسیه فقط سوروکوف میتواند چنین رمانی بنویسد. سوروکوف یک مرد چهل و شش سالهی درونگرا و کم حرف است که به عنوان مغز متفکر و نظریهپرداز سیاسی به کرملین خدمت میکند. رمانی که او نوشته، «نزدیک به صفر» با دقت و با شرح دقیق جزئیاتی که فقط یک خودی میتواند از آنها مطلع باشد جهانی را وصف میکند که از تحقیر دیگران و خشونت برهنه و بیقدر کردن انسانها نشان دارد. در این جهان فقط کسانی میتوانند زنده بمانند که قوی باشند و از روی نعش دیگران بگذرند.
از زبان قهرمان این رمان که همه کس و همه چیز را ریشخند میکند میخوانیم: «سیصد میلیون غلام حلقه به گوش در آزادی زندگی میکنند. بعضی هاشان میشوند مبارزان اسلامگرا، بعضیها روزنامهنگار میشوند و بعضیها هم سهامدار و سهامباز. این غلامان حلقهبه گوش که در آزادی وحشی شدهاند، مسخره و در همان حال خونآشام و درندهخو هستند. آنها با پستی و بیشرفی زندگی میکنند، با پستی و بیشرفی دیگران را میکشند و با پستی و بیشرفی میمیرند. اما در هر حال سر غنایم با هم دعوا دارند.» یرووجف که این رمان را میشناسد و ستایش میکند مینویسد: «سارکوف در رمانش نشان میدهد که میل و ارادهی روسها به دگرگونی موقعیتشان در زندگی به جایی نمیرسد، آن هم به این دلیل که این سرزمین پر از تبهکار و جنایتکار است. تبهکاران و جنایتکارانی که واقعیتها را به نفع خودشان تحریف میکنند. همهی شخصیتهای «نزدیک صفر» تبهکارند. روشنفکران درماندهاند و کاری از دستشان برنمیآید و مردم بیچاره از آنها هم درماندهترند. آیا نویسندهای در حد کافکا به کرملین راه پیدا کرده؟ کافکا در کرملین؟ با وجود آن که چنین فکری وسوسهانگیز است و میتواند خبر خوبی برای رسانهها باشد، اما از کافکا همچنان خبری نیست. واقعیت سادهتر از این حرفهاست: ولادیسلاو سوروکوف یک مرد بانفوذ وبه اصطلاح گردنکلفت سیاسی در کرملین است. مردی که از آموزش درجه یکی برخوردار بوده و با این حال به هیچگونه اصل اخلاقیای اعتقاد ندارد. مردی که بعد از فروپاشی سوسیالیسم در روسیه ترقی کرد و گلیمش را هم توانست خیلی خوب از آب بیرون بکشد. او که در چچن به دنیا آمده، مدتی در ارتش روسیه خدمت میکرد، مدتی در خارج از روسیه جاسوس بود و در زمان حکومت یلتسین در دستگاه او به عنوان محافظ خدمت میکرد، بعدش هم به بانکداری روی آورد و مدتی هم مدیر یک شبکهی تلویزیونی بود. یک اعجوبهی همهفن حریف. یکی از آن هفتخطهای روزگار است که بالاخره در سال ۱۹۹۹ در خدمت پوتین درآمد و شد نظریهپرداز کرملین.
سوروکوف به دموکراسی هدایتشده، از نوع ایرانی که البته نسخهی بدل روسیاش است اعتقاد دارد. در اوقات فراغت این شخص داستان مینویسد و برای گروههای راک زیرزمینی در مسکو که کمتر کسی حتی اسم آنها را شنیده آهنگسازی میکند و ترانه میسازد. در جهان سورکوف همه چیز قابل خرید و فروش است. از قدرت سیاسی و اخلاق بگیر تا برس به حتی جان انسانها. نرخ هر چیز بستگی دارد به توانایی تو در معامله و مناسبات عرضه و تقاضا. تنها آنها که در زندگی دستشان به هیچ جا بند نیست، میتوانند دم از اخلاق بزنند. یرووجف مینویسد: «رشوهخواری و فساد اخلاقی در روسیه مانند آسانسوری است که آدم را با خودش به طبقات بالای جامعه میبرد. اگر این آسانسور توقف کند، زندگی هم با آن متوقف میشود.» سوروکوف در رمانش مینویسد: « در روسیه رشوهخواری و فساد اخلاقی چفت و بست اجتماع است و به روابط انسانها با هم جهت میدهد. بدون رشوهخواری، فساد اخلاقی و جنایات سازمانیافته این کشور فلج میشود.» یرووجف در نقد این کتاب مینویسد: «در روسیه انسانها به سادگی میتوانند ناامید باشند. خیلی راحت میشود گفت: زندگی سخت و وحشتناک و مشکلات زیاد است و هیچ چیز به درستی کار نمیکند و هیچ کس وظیفهاش را درست انجام نمیدهد. واقعاً به معجزه شباهت دارد که در دورانی که جهان با بحران اقتصادی دست و پنجه نرم میکند، مردم هنوز دارند زندگی میکنند و با وجود فقر زنده ماندهاند.» سوروکوف، مرد سوم کرملین که در رأس هرم قدرت جاخوش کرده است، نه تنها یکی از مسببان این بدبختیها و فجایع اجتماعی است، بلکه با قلم توانایی که دارد چهرهی واقعی کرملین را برملا میکند. آیا ممکن است روزی در ایران هم یکی از همین اطلاعاتیها، بازجوها، جاسوسها و قاتلها دست به قلم ببرد و یک تریلر سیاسی بنویسد؟ فکرش را بکنید که قاتل بختیار نویسنده از کار دربیاید. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|