جورج اورول و میراث هندیاش
یوآخیم هلوتس ترجمهی ناصر غیاثی
جورج اورول، نویسنده، مقالهنویس و روزنامهنگار انگلیسی در هندوستان متولد شد. وقتی یک سالش بود، مادرش او و خواهرش را با خود به انگلستان بود. پدر اورول در تشکیلات استعماری مسئول کشت تریاک در هندوستان بود و تا آخر عمر نتوانست از هندوستان دل بکند. پدر اورول هر چند که در خدمت استعمار انگلیس قرار داشت، اما فرزندش که بعدها دو عنوان از مهمترین رمانهای ادبیات انگلیسی، یعنی قلعهی حیوانات و ۱۹۸۴ را آفرید در طول زندگیاش برای پایان دادن به استعمار فعالیت کرد. جورج اورول در جنگهای داخلی اسپانیا هم بر ضد فاشیسم جنگید و زخمی شد، اما توانست از مهلکه جان به در ببرد.
برای ارج نهادن به تلاشهای صداستعماری و آزادیخواهانهی جورج اورول امروز خانهای که او در آن در شمال هندوستان به دنیا آمد، مرمت میشود.
جورج اورول
نویسنده و میراث هندیاش
خانه در غرب شهر شمالی موتیهاری دههها به حال خود رها شده بود. در سفالهای سقف سوراخ بزرگی ایجاد شده بود و پنجرهها آدم را به یاد غارهای تاریک میانداختند. زادگاه جورج اورول امروز چنین وضعی دارد، خانهی مبارز راه آزادی و نجابت که به خاطر کتاب پرفروشاش ۱۹۸۴ در سطح جهانی و قصهی حیواناتاش «مزرعهی حیوانات» تبدیل به پرخوانندهترین نویسندهی انگلیسی قرن بیستم شد. اما تعلق خاطر اورول به هندوستان از یادها نرفته است و اینطور شد که گروهی متشکل از دولتمردان و هواداران انگلیسی اورول به راه افتاد تا خانه را مرمت کنند.
جورج اورول که نام اصلیاش اریک بلر بود در ۲۵ ژوئن ۱۹۰۳ در نور ملایم مونیهاری به دنیا آمد. پدرش ریچارد والمسلی بلر کارمند ادارهی تریاک ایندین سیویل سرویس بود. تریاک مهمترین صادرات انگلستان – هندوستان بود و هنوز هم روی چمن ملک در مونتیهاری یک انباری برای حمل و نقل این مواد به کلکته هست.
اورول تازه یک ساله شده بود که مادرش آیدا او را با خود به انگلستان برد. آیدا دختر یک تاجر فرانسوی، در برمه بزرگ شده بود که آن زمان منطقهی تحت تسلط انگلستان در جنوب آسیا محسوب میشد.
پدر بلر هم بعد از بازنشستگی به انگلستان بازگشت و پدرومادر اریک او را به مدرسهی شبانه روزی نخبگان اتون فرستادند. اما او به زودی سرزمین مادری امپایر را سخت تنگ یافت. زمانی که تازه ۲۱ سالاش شده بود، تصمیم گرفت به کشور تولدش هندوستان دوردست برگردد.
اورول تقاضای شغل افسری درIndian Imperial Police Force کرد. او را نه به مرکز هندوستان بلکه به برمه فرستادند. سفر از لیورپول توسط کشتی و از طریق کانال سوئز به طرف سیلون آغاز شد و سرانجام به رانگون رسید و از آنجا اورول به سفرش به ماندالای، جایی که مدرسهی پلیس بود، ادامه داد.
مهاتما گاندی و فیل
در ماندالای سالهایی برای اورول آغاز شد که قرار بود از نظر سیاسی به عنوان ناظری روزنامهنگار و نویسنده او را تحت تاثیر قرار بدهد. هندی و برمهای یاد گرفت و فرآوردههای اصلی ماندالای یعنی به قول خودش «معابد بودایی، پاگوداها، کشیشها و روسپیها» را کشف کرد. ۱۹۲۷ استعفا داد و کلاه مناطق استوایی پلیس و چوبدستی افسری را به کناری نهاد و با انبوهی مواد خام برای داستانهای کوتاه و رماناش «Burmese Days» به انگلستان بازگشت.
نخوت طبقاتی که حضرات استعمارگر انگلیسی با آن در مقابل بردههایشان ظاهر میشدند، اورول را منقلب کرد. خود را از اسم بورژواییاش رهانید و بخش بسیار اندوهزای تجربیاتاش را به صورت رپرتاژی تخیلی به نام A Hanging درآورد. در این رپرتاژ اورول اعدام یک مرد بینام و نشان را به خاطر جنایتی بینام و نشان توصیف میکند. تنها امر عادی در این مورد خاص سازماندهی اعدام توسط پلیس استعماری بود.
کار در محدودهی جنگلی رودخانهی بزرگ Irrawady در برمه اورول را برای زندگی بعدیاش به عنوان ظرفشور و خانه به دوش مقاوم کرد و طی آن داستان Down and out in Paris and London او را به شهرت رساند. پس از آن دوباره سراغ «Burmese Days»، شبکهای از دسیسهچینیها و امتیازات ویژه صاحبهای اروپایی در سایهی امپایر که به آرامی در حال فروپاشی بود، رفت.
این مضمون را در داستان «Shooting an Elephant» بار دیگر پی گرفت. یک فیل کاری جان سخت که انسانی را زیر پا له کرده بود، قرار شد توسط یک افسر پلیس کشته شود. اما پس از هر شلیک حیوان دوباره بلند میشد تا سرانجام به زمین افتاد. فهم این نکته سخت نبود که منظور از فیل قلمرو جهانی انگلستان بود. قلمرویی که خود را در هندوستان در برابر یک خطر میدید: جنبش استقلالطلبانهی مهاتما گاندی. این که آیا اورول خبر داشت گاندی یک بار در موتیهاری دوردست نزدیک مرز نپال رفته و پس از یک تظاهرات دستگیر شده، معلوم نیست.
خانهی محل تولد جورج اورول در هندوستان
در هندوستان امروز هم آدم بیشتر اوقات از میان آستانهای شکننده پا به درون واقعیت میگذارد و این را کسی بهتر از معلم انگلیسی، براج ناندان راجی که سالهاست در بخش هنوز قابل سکونت خانهی بلر زندگی میکند، نمیداند. او در ابتدا چیزی در مورد تاریخ این خانه نمیدانست. شکسپیر و شاعری به نام ویلیام وردسورث تدریس میکند.
مرد برهنهی فروتن
همهی اینها در ژوئن ۲۰۰۳ وقتی ناگهان توریستهای اورول جلوی خانهی او ظاهر شدند تغییر کرد. آنها میخواستند به یاد استادشان که در آن سال صد ساله میشد، نگاهی به ساختمان بیندازند. از آن زمان راج معلم، امین این مکان تاریخی است که یک دروازهی هلالی شکل و گروهی از درختان رازقی به آن منتهی میشود.
در عین حال سر پا ماندن این خانه به معجزه شبیه است. ۱۹۳۴ یک زمین لرزه به خانه خسارت وارد کرد؛ پس از آن با تبدیل شدن به مأوایی برای سگهای ولگرد از آن سوءاستفاده شد. به نظر میرسید وقتی یک بنیاد خصوصی هندی تلاش کرد سر و سامانی به ملک بدهد، سپیده دمی تازه همراه با سال اورول طلوع میکند. اما آنها به خاطر مخارج بالا نقشه را رها کردند.
بعد کلایو کولینس، پروفسور ادبیات در لندن، و همسرش مونیکا آمدند. آنها کار عاقلانهای انجام دادند و کنار رود گنگ در پاتنا یک اتومبیل با راننده اجاره کردند که آنها را به سلامت به مونیهاری در شمال ایالت بیهار ببرد.
بیهار با ۹۴ میلیون جمعیتاش به گونهای از دولت بحران زدهی اورولی شهرت دارد. آدمرباها اینجا شرارت میکنند، شورشیان مائوئیستی و ارتش خصوصی مالکین املاک بزرگ دست به کارند.
اما میهمانان انگلیسی وقتی سرانجام خانهی سفید را دیدند به وجد آمدند. گویی این خانه در زمان یخ زده باشد. کولینز در تارنمای orwelltoday.com نوشت: «تنها تفاوت این بود که روی چمن یک ریکشای موتوری پارک شده بود.» این تارنما توسط طرفدار پرشور اوورل به نام جاکی جورا اداره میشود. «به تمام طرفداران اوورل توصیه میکنم آنجا هم به زیارت بروند. به هرحال با این کار باعث میشوید ادارات بیهار به فکر خانه باشند.»
و عملاً هم این فراخوان در مرکز ایالت پانتا به ثمر نشست. چرا که اواخر دسامبر دولت ایالتی تصمیم گرفت، خانهی بلرها را از اساس مرمت کند، همراه با یک آشپزخانهی کوچک که در آن خدمتکاران موقع غذا این طرف به آن طرف میدوند تا غذا را داخل خانه ببرند.
یک فرد مقدس نباید مشروب بخورد و سیگار بکشد
مرمت اساسی خانهی محل تولد اورول وظیفهی وزیر فرهنگ بیهار ویوک سینگ است. این وزیر قول میدهد:«ما میخواهیم مانع بشویم که خانه به فراموشی سپرده شود.» یک نقشهی اصلی تهیه دید و معمارها و مهندسین ساختمان و عکاسان را به موتیهاری فرستاد تا همه چیز را اندازه بگیرند و نظم بدهند. سینگ به اشپیگل آنلاین گفته است: «جورج اورول اینجا متولد شده و همین مایهی مباهات ماست. اما میدانیم که او هم به هندوستان افتخار میکرد. و دقیقاً همین احساس را باید خانهی مرمت شده نشان دهد.»
هندیها فراموش نکردهاند که اورول یکی از آخرین کارهایش، مقالهی «Reflections on Gandhi» را که در سال ۱۹۴۹ نوشته بود، به شخصیتی مثل مهاتما گاندی تقدیم کرده بود. در این مقاله اورول «مرد فروتن برهنهی پیر روی یک سجاده» را تحسین میکند که متحدیناش را میان فقرای هندوستان یافت و کشور را با ابزار سیاسی و بدون خشونت به استقلال رساند. تغییری که زمانی که اورول در برمه پلیس بود، هنوز غیرقابل تصور مینمود.
موقعی که اورول مقالهی گاندی را به پایان میرساند، مدتها بود مبتلا به سل بود. اما کسی که پیشترها سیگارش را خودش میپیچید و در پوب آبجو میخورد، نتوانست جلوی خود را در نقد شیوهی زندگی قناعتآمیز گاندی بگیرد. در ادامهی مقالهاش آورده بود.«به یقین چنین است که یک قدیس نباید مشروب بخورد و سیگار بکشد، از این روی یک فرد عادی نباید خود را جای یک فرد مقدس بگذارد.»
جورج اورول در بیست و یکم ژانویهی ۱۹۵۰ در بیمارستانی در لندن درگذشت.
منبع
|
نظرهای خوانندگان
نویسنده این مقاله اطلاع بسیار خوبی از پدر و تبار این ارول بزرگوار داشت ولی اینکه آقای ارول از دوستان و روشنفکران چپی خود جاسوسی میکرد و به سازمان امنیت انگلیس گزارش میداده و ایشان عضو پلیس امنیتی بریتانیای کبیر بود چیزی ننوشت !
-- ایراندوست ، May 20, 2010