تاریخ انتشار: ۵ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
به مناسبت صدمین سال درگذشت مارک تواین

یک قرن با مارک تواین و آب‌نباتش

میترا داودی

نویسنده‌ای که به نام مارک تواین می‌شناسیم و رمان‌های هکلبری‌فین و تام‌سایر به قلم او تقریباً به همه‌ی زبان‌های مهم دنیا ترجمه شده، در واقع ساموئل کلمنس نام دارد.

کلمنس‌ها آنقدر فقیر بودند که مجبور شدند تنها برده‌ای را که داشتند بفروشند. نام این برده «جنی» بود و از سرنوشت او هیچ اطلاعی در دست نیست.

مارک تواین در نوامبر ۱۸۳۵ در چنین خانواده‌ای در فلوریدا زاده شد. رودخانه‌ی میسی سی پی در زندگی و آثار تواین اهمیت زیادی دارد.

«مارک تواین» تکیه کلام ملوان‌ها بود و یادآور زمانی است که تواین به عنوان ملوان روی کشتی کار می‌کرد و رودخانه‌ی میسی سی پی جزیی از زندگی روزانه‌ی او شده بود.

در جوانی در یکی از داستان‌هایش که با عنوان «ویلسن کله‌شق» منتشر شد، ماجرای مرد قماربازی را روایت می‌کند که بخت سر میز قمار از او روی برمی‌گرداند و ناگزیر مادرش را می‌فروشد.

مادر او «رکسی» نام دارد. رکسی از این‌که پسرش او را فروخته، بی‌خبر است. وقتی او را سوار کشتی می‌کنند، از جهت حرکت چوب‌هایی که روی آب شناورند متوجه می‌شود که کشتی به سمت جنوب حرکت می‌کند.

برای سیاه‌پوستان شمال آمریکا در آن زمان چیزی وحشتناک‌تر از این نبود که آن‌ها را در جنوب آمریکا به بردگی بفروشند.

«رکسی» در این داستان مثل «جنی»، خدمتکار بخت‌برگشته‌ی دوران طفولیت مارک تواین، در مقایسه با دیگر سیاهپوستان پوستی نسبتاً روشن دارد، موهایش خرمایی رنگ است و زنی است فوق‌العاده زیبا. او یک سیاه‌پوست دورگه است و با این حال برده‌ی زرخریدی بیش نیست.


«مارک تواین» تکیه کلام ملوان‌ها بود و یادآور زمانی است که تواین به‌عنوان ملوان روی کشتی کار می‌کرد و رودخانه‌ی میسی سی پی جزیی از زندگی روزانه‌ی او شده بود

«ویلسن کله‌شق»، داستان پیچیده‌ای دارد. قهرمان این داستان وکیل است و اثر انگشت جمع می‌کند. جنایتی اتفاق می‌افتد و وکیل موفق می‌شود جنایتکار را بیابد.

او مردی است دورگه. او را محاکه می‌کنند و به حبس ابد محکومش می‌کنند. اگر او سفیدپوست بود، در زندان می‌پوسید. اما سیاهپوست است و بردگان ارزشمندتر از آن هستند که بشود آن‌ها را به زندان انداخت.

فرماندار، مرد محکوم را تبرئه می‌کند و چنین است که محکومیتی دیگر، به مراتب دشوار از تحمل حبس ابد آغاز می‌گردد. محکوم را سوار کشتی می‌کنند تا او را در جنوب به فروش برسانند.

ساموئل آلیاس مارک تواین پس از مرگ پدرش حروفچینی را فراگرفت، در فرصت‌های فراغت داستان می‌نوشت، به عنوان ملوان روی کشتی کار می‌کرد و وقتی که کشتی‌رانی در روی رودخانه‌ی میسی سی پی در اثر جنگ داخلی متوقف شد، ابتدا مدتی در معدن نقره شروع به کار کرد و سپس به عنوان گزارش‌گر و خبرنگار در روزنامه‌ها مطالبی منتشر می‌کرد.

گزارش‌هایی که او از هاوایی فراهم می‌آورد زبان‌زد خاص و عام بود. دفتر روزنامه، او را برای تهیه‌ی گزارش‌هایی همراه با گروهی از زائران مسیحی به فلسطین اعزام کرد.

در راه اما مارک تواین عاشق دختری شد به نام اولیویا. پس از این سفر آن‌ها گاهی همدیگر را ملاقات می‌کردند. وقتی چارلز دیکنز که در آن زمان پنجاه و پنج سال داشت و در اوج شهرت و محبوبیت بود برای داستان‌خوانی به آمریکا آمد، تواین و اولیویا در این داستان‌خوانی شرکت کردند.

اولیویا، هم زیبا بود، و هم، آن طور که روایت می‌کنند یک زن فرشته‌صفت بود. پدرش انحصار خرید و فروش ذغال سنگ را در دست داشت و از مردان بانفوذ و ثروتمند دوران خودش به شمار می‌آمد.

او به زودی موفق شد مارک تواین را با خود هم‌دست کند. تا وقتی که تواین در روزنامه کار می‌کرد، اجازه نداد آگهی تجاری رقبای پدر اولیویا در روزنامه‌ها به چاپ برسد.

تواین از اولیویا خواستگاری کرد. اما اولیویا نمی‌پذیرفت. تواین بددهن و پرخاش‌جو و مشروب‌خوار بود و همیشه بوی سیگار می‌داد.

اولیویا از بوی سیگار نفرت داشت. از مشروب‌خواری هم بدش می‌آمد. تواین سوگند خورد که از همه‌ی این‌ها دست بکشد و حتی سیگار را ترک کند. اولیویا سرانجام تسلیم شد.

تواین نامه‌های عاشقانه هم می‌نوشت، هر چند که این نامه‌ها بیش‌تر از عشق او به خودش نشان دارد؛ یک مرد از خودراضی تمام عیار که فکر می‌کند عاشق و دلباخته و دلخسته‌ی معشوقه‌اش است، اما درواقع می‌خواهد از فرصتی که به دست آورده، نهایت استفاده را ببرد. در یکی از نامه‌های عاشقانه‌اش می‌نویسد:

«مردانی مثل من کمیاب هستند. ما مردانی منحصر به فرد هستیم. مثل گل‌های قرن‌ایم که در هر خاکی رشد نمی‌کنند.»

اولیویا در نامه‌ای به مارک تواین پاسخ داد: «می‌دانم زندگی‌ام را تباه می‌کنی. اما چاره‌ی دیگری جز ازدواج با تو ندارم.»


خانه‌ی مارک تواین

معلوم است که مارک تواین پس از ازدواج با اولیویا به وعده‌اش عمل نکرد. در سال ۱۸۷۴ از لندن در نامه‌ای به همسرش می‌نویسد:

«لیوی، عزیز دلم، لطفاً وقتی من می‌رسم یادت بماند که یک بطر اسکاچ، یک قاچ لیمو و مقداری شکر بگذاری توی حمام.

از وقتی به لندن آمده‌ام، هر روز قبل از خواب و قبل از صبحانه و شام مشروبی خورده‌ام که به آن ککتیل می‌گویند و از این چیزهایی که اسم بردم درست شده. پزشکی که در کشتی کار می‌کرد به من آن را توصیه کرد.

چون فکر می‌کرد به این مشکل یبوستم... و من پیش خودم تصور می‌کنم که نیمه‌شب به خانه می‌رسم، و وقتی که زنگ در را به صدا درمی‌آورم، کی در را به رویم باز می‌کند؟ بعد بوس بوس و باز هم بوس. و تو. بله. و من در حمام. ککتیل‌ام را می‌نوشم و لباس‌هایم را درمی‌آورم و در همان حال تو منتظر من هستی.»

تواین وقتی از اروپا بازگشت، در ویلای هارتفورد که به همسرش تعلق داشت، رمان «ماجراهای تام سایر» را نوشت.

در یکی از گزارش‌هایی که از هاوایی مخابره کرده بود، در روزنامه عکسی از او با پادشاه هاوائی انتشار یافته. زیر عکس این جمله چاپ شده است:

«امیدوارم روزی ستمکارانی که باعث گرسنگی، تشنگی و درماندگی مردم هستند، به مجازات برسند.»

یکی از نگرانی‌های اولیویا این بود که مارک تواین در انظار عمومی به عنوان یک هزل‌نویس شوخ‌طبع جلوه کند. او می‌خواست زن یک نویسنده‌ی بزرگ باشد.

مارک تواین به راستی که نویسنده‌ی بزرگی بود. دو شاهکار دیگرش را، یعنی «ماجراهای هکلبری‌فین» و «زندگی در میسی سی پی» در ویلای اولیویا در فاصله‌ی بین سال‌های ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۴، یعنی فقط در یک سال نوشت. اگر حمایت‌های بی‌دریغ اولیویا و ثروت او نبود، ممکن بود مارک تواین نتواند چنین آثاری بیافریند.

کودکی و نوجوانی مارک تواین در فقر و نداری گذشته بود. شاید به همین دلیل یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار او همدردی با فقراست.

از مهم‌ترین ویژگی‌های شیوه‌ی نگارش او که در زمان خودش تازگی داشت، ساده‌نویسی و ایجاز و طنز است.

تواین در آثارش لایه‌های مختلف اجتماع، اعم از فقیر و غنی را مقابل یکدیگر قرار می‌دهد و با لحنی که از استهزاء نشان دارد، فلاکت‌های آن‌ها را به خوبی برملا می‌کند.

تواین چه در رمان‌هایش و چه در گزارش‌های مطبوعاتی‌اش از رشوه‌خواری و فساد در دستگاه اداری، و از ریاکاری مذهبی و تظاهر متشرعان مسیحی فاسد به دینداری و هم‌چنین از تبعیض نژادی و آزمندی ثروتمندان انتقاد می‌کند.

مارک تواین در آثارش یک نویسنده‌ی بی‌طرف نیست. او از محرومانی مانند هکلبری‌فین که در حاشیه‌ی جامعه زندگی می‌کنند و به نوعی روح سرکش آمریکای جوان و پرشر و شور آن زمان را به نمایش می‌گذارند جانبداری می‌کند.

بی‌تردید مهم‌ترین دستاورد مارک تواین برای ادبیات جهان اقلیمی‌نویسی است. لهجه‌ی اقوام در آثار او بازآفرینی می‌شود و با وصف دقیق مکان‌ها موفق می‌شود تصویری از اقلیم داستانش به دست دهد.

کلبه‌ی عمو تم در کنار ماجراهای هکلبری‌فین و تام‌سایر از مهم‌ترین رمان‌های اقلیمی در ادبیات آمریکا به شمار می‌آیند. بعدها نویسندگانی مانند فاکنر و همینگوی آثار خود را متأثر ازین سبک ادبی پدید آوردند.

تواین از اهمیت آثارش در ادبیات جهان به خوبی آگاه بود. او می‌دانست که نامش در ادبیات جهان جاودانه می‌شود. در سال ۱۸۸۴ نامش را ثبت کرد و به یک کارخانه‌ی آب‌نبات‌سازی فروخت: «آب نبات مارک تواین»

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)