خانه > پرسه در متن > ادبیات و طنز > عبید و کتاب «زاکانینامه» | |||
عبید و کتاب «زاکانینامه»ناصر غیاثیعبید زاکانی بیتردید شاعر و طنزنویسی است بیپروا که در نقد اوضاع روزگارش ابایی از نام بردن از اندام جنسی مرد و زن ندارد. هنوز پس از سپری شدن قرنها میتوان آثار عبید را خواند و لذت برد و خندید و به فکر فرو رفت. البته در روزگاری که شمشیر تیز سانسور در برابر کتاب ایستاده است، انتظار نشر همهی آثار بدون سانسور او انتظار دوری است، بخصوص وقتی شیخ و واعظ آماج ریشخند عبید قرار میگیرد. هم از این روی پژوهش در آثار این طنزگوی بیپروای تاریخ ایران نیز که نوک تیز حملهی او ریا و دروغ و زشتی و پلشتی همهی مردم اعم از قدرتمداران و غیر قدرتمداران را نشانه گرفته است، به آسانی امکانپذیر نیست. کتاب «زاکانینامه» تالیف دکتر علی اصغر حلبی، یکی از این پژوهشهاست. ببینیم چگونه کتابی است.
زاکانینامه «زاکانینامه» کتابی است که قرار است «رساله درشرح احوال، آثار و نقد افکار مولانا عبید زاکانی» باشد و البته «همراه با گزیدهای از نوشته و سرودهها و توضیح آنها». ایشان در «تذکر» ابتدای کتاب آوردهاند: «عبید مکرر اشاره به ((شیخ))، ((واعظ))، ((خطیب))... میکند. ممکن است برخی از سادهاندیشان چنین بپندارند که عبید ...با این طبقات دشمنی داشته... ولی حقیقت خلاف این است؛ چه خود عبید و چه... همه خود شیخ و قاضی و عالمان دین هستند.» میشود چنین تصور کرد که دادن مجوز به این کتاب مشروط بوده به نوشتن چنین تذکری در ابتدای کتاب، چنان که در بسیاری از کتابهای دیگر شاهد آنیم. اما این که عبید نه دشمن که خلاف آن دوست شیخها بخوانیم و عبید را شیخ و قاضی و عالم دین، چیزی نیست مگر کاسهی داغتر از آتش شدن. تاریخ ادبیات ایران کشف این نکته را مدیون آقای حلبی است. البته بلافاصله در صفحهی بعد و در همان سطر اول میخواینم: «عبید زاکانی ... جزو رجال علم اخلاق، سیاست و علمالاجتماع» نیز بوده است. باری قرار است رسالهای بخوانیم در شرح احوال عبید، اما بیش از ۷۵ صفحه از ۲۳۶ صفحهی آن یعنی یک سوم کل رساله اختصاص دارد به شرح کشاف و درازدامن تاریخ و شجره نامهی سه خاندان و دو وزیری که اسمشان «در همۀ آثار موجود عبید بچشم میخورد.» گذشته از این برخی مطالب همین ۷۵ صفحه جای جای در سراسر کتاب تکرار میشود. برای آشنایی مختصر خواننده با اوضاع سیاسی اجتماعی دوران عبید – به مثل آن چنان که آقای پرویز اتابکی در کتاب «کلیات عبید» آوردهاند - کفایت میکند و نیازی به شرح کشاف جنگها و خونریزیها نیست. همین طور است آوردن نقل قولهایی از رسالههای عبید، چرا که در انتهای کتاب برگزیدهی آنها آمده است و نیز آوردن نقل قولهای طولانی و فراوان از این و آن کتاب در حد دو- سه صفحه، بدون ذکر منبع و البته بیشتر به زبانهای دیگر. اینها و نیز اختصاص دادن بیش از یک سوم کتاب به تاریخ دوران عبید را، اگر به قصد اضافه کردن به حجم کتاب نبوده باشد، نمیتوان به چیزی غیر از فضل فروشی تعبیر کرد. جای چنین توصیفهای طولانی در کتابهای تاریخ است و نه وقتی قصد به دست دادن نمایی کلی از اوضاع عصر عبید یا هر شاعر و نویسندهی دیگر در میان است. در تعاریف آقای حلبی مینویسند: «آثار عبید بر دو گروه است: جدی و هزلی، یا ادیبانه و شوخطبعانه». به عبارت دیگر ایشان «جدی» را مترداف «ادیبانه» و هزلی را مترادف «شوخطبعانه» گرفته اند. اما خود ایشان چند صفحه بعد میگویند: «نباید چنین نویسندهی زبردست بزرگ را در شمار هزالان و هجوگویان شمرد.» خواندن تعریفهای آقای حلبی از مفاهیم مورد بحث در کتاب نیز خالی از لطف نیست: در تعریف هزل آوردهاند: «(facetiae) آن است که به لفظ نه معنای حقیقی و نه معنی مجازی آن اراده کنند و آن ضد جدّ است.» در تعریف هجو: «(satire) عبارت از این است که معایب کسی یا گروهی یا چیزی را به نظم یا نثر بیان کنند.» و سرانجام در تعریف طنز مینویسند:«(irony) عبارت از این است که زشتیها یا کمبودهای کسی یا گروهی یا اجتماعی را برشمارند.» تعریف آقای حلبی - گذشته از این که از ایشان دین و مذهب را برابر میگیرند- از مذهب و سیاست نیز خواندنی است:«مذهب یکی از ژرفترین عواطف بشر است و همۀ کارهای او را ((کنترل)) میکند... مذهب یکی از نیرومندترین عواملی است که انسان دارد که فراگیر و همگانی است، زیرا در هر کار فرد نفوذ مییابد...» یا در تعریف سیاست: «سیاست عبارت است از مشارکت مردم در کارهای حکومتی، رهبری و تعیین شکلهای آن، مقاصد آن، و مجموعۀ فعالیتهای دولت.» در بررسی انگیزههای سرودن هزل و هجو آقای حلبی آنجایی که میخواهند نشان بدهند، «چه انگیزه و عواملی موجب نوشتن یا سرودن هزل و هجو... میگردد»،میپرسند: «آیا این انگیزهها فردی است یا جمعی، طبیعی است یا غیرطبیعی، سیاسی است یا غیرسیاسی؟» اما توضیح نمیدهند چگونه ممکن است انگیزهی یک طنزنویس، طبیعی یا غیر طبیعی باشد. نخستین انگیزهای که ایشان برای هزل نویس یا هجاگو میبینند این است: «هجاگو با نفرت شخصی، تحقیر و تفریح شرورانه برانگیخته میشود.» و آخریناش: «یکی از عوامل مهم گرایش هجاگویان و هزل نویسان به هجو و طنز و مسخرگی نقص جسمی یا زشتی صورت یا کمبود روحی و نیز پذیرفته نشدن در مجامع بزرگان و همانندان آن است.» ماکیاول، ولتر و عبید مؤلف کتاب جای جای افکار و اندیشههای ماکیاول و ولتر را با عبید میسنجد و همسانیهای بسیاری بین آن دو و عبید کشف میکند. ایشان ۱۳ صفحه در شرح اندیشههای ماکیاول، اغلب نقل قول از کتاب "شهریار"، از جمله مینویسند: «شهرت ماکیاولی به این است که در نظر او طرق و وسایلی که امیر یا پادشاه – یا هر کس دیگری – برای پیشبرد مقاصد سیاسی بکار میبرد و مقصود از آن حفظ یا بسط قدرت است، اخلاقیت یا عدم اخلاقیت اهمیت ندارد» و سپس نتیجه میگیرند: «عبید زاکانی شاید بیشتر از همۀ گویندگان و اندیشمندان ایران در این باره با [به] ماکیاولی شباهت دارد.» باید گفت، ماکیاول در «شهریار» طنز ننوشته است، اما عبید در رسالهی "اخلاق الشراف" با در برابر هم نهادن «مذهب منسوخ» و «مذهب مختار» طنز مینویسد، کنایه میزند و از قدرتمندان انتقاد میکند. به همین خاطر است که وجه والا و مطلوب را «منسوخ» نام مینهد و وجه جاری را «مختار.» ماکیاول میخواهد با زبانی جدی رهنمود چگونه حکومت کردن بدهد، اما عبید با زبان طنز حکومتیان را به تمسخرمیگیرد و با در برابر هم قرار دادن دو مذهب منسوخ و مختار نعل وارونه میزند. آقای حلبی با آوردن نقل قولی در یک صفحه از ولتر و البته بدون ذکر منبع، در ذم جنگ نتیجه میگیرند: عبید «آدمی را به یاد ولتر میاندازد.» رونویسی اما نکتهی اساسی این کتاب چیز دیگری است ورای آن چه آمد.آقای حلبی در معرفی سه خاندان و دو وزیر نامبرده در بالا و رابطهی آنها با عبید، صفحات بسیاری و کلمه به کلمه از مقدمهی عباس اقبال که در سال ۱۳۲۱ منتشر شده، در کتاب خود و به نام خود آورده و همه را نتیجهی پژوهشهای خود قلمداد میکند. در بررسی اندیشههای عبید، یک سره هر آنچه را که عباس اقبال در مقدمهاش نوشته بود، رونویسی کرده و به نام خود منتشر میکنند بی آن که کمترین اشارهای به نقل قول بودن مطالب کرده باشند. این شیوهی رونویسی از مقدمهی زنده یاد عباس اقبال بر کلیات عبید به فراوانی و به کرات در رسالهی آقای حلبی به چشم میخورد و در سراسر کتاب ادامه مییابد. طرفه این که پرویز اتابکی مقدمهی اقبال را در کتاب «کلیات عبید زاکانی» خود آورده است. چاپ چهارم این کتاب در سال ۱۳۸۴ و توسط انتشارات زوّار منتشر شده و چاپ اول «زاکانی نامه» در همان سال و توسط همان ناشر انتشار یافته است. چگونه است که خود ناشر متوجهی این کپی پاسته کردن نشده است؟ چند نکته ادعاهای اثبات نشده و در حد نظریهی صرف در این کتاب کم نیستند. برای اجتناب از اطناب فقط به یک نمونه بسنده میکنم: «مثنوی عشاقنامه را عبید در عرض دو هفته نظم کرده است». در توضیح «ریش نامه» که البته باز کلمه به کلمه از مقدمهی عباس اقبال رونویسی شده، میآورند:«ریش نامه ... رسالۀ کوچکی است... آمیختهیی از نظم و نثر در مذهب ریش و جور و جفایی که خوبرویان زمان گذشته و حال از این عارضۀ دلخراش یعنی روییدن موی بر روی دیدهاند و میبینند.» (تاکید از من است). خوانندهی کتاب میتواند تعدادی واژهی نو و تازهساز مانند «خندهآمیز»، «خندهانگیز»، «تضادآمیز»، «دردانگیز»، «خندهناک» و از همه شیرینتر «واژهگرایان» یاد بگیرید. و سرانجام نخست این که بخش عمدهی کتاب رونویسی از مقدمهی عباس اقبال بر کلیات عبید، بدون ذکر منبع است. دو دیگر عنوان کتاب فریبدهنده است زیرا «زاکانینامه» آن رسالهای نیست که مولف روی جلد کتاب وعدهاش را میدهد. سه دیگر کتاب نه «گزیدهای از نوشتهها و سرودهها» عبید، بل گزیدهای از گزیدههاست، چرا که به مثل از «موش و گربه»، «اخلاق الاشراف»، «اشعار هزلیه و تضمینات» هیچ ردی در این کتاب نیست. شناسنامهی کتاب: |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|