خانه > پرسه در متن > نويسندگان > خودکشی، علتها و پاسخهای ممکن | |||
خودکشی، علتها و پاسخهای ممکنناصر غیاثیدر روزهای پایانی سال ۱۳۸۸ خبری تکان دهنده منتشر شد: خودکشی منصور خاکسار، شاعر و مبارز سیاسی ۷۱ ساله در آمریکا. پس از صادق هدایت، اسلام کاظمیه و حسن هنرمندی، این خودکشی چهارمین نفر از نویسندگان و شاعران شناخته شدهی ایرانی است. یادداشت زیر، ضمن همدردی و تسلیت به بازماندگان منصور خاکسار، بویژه نسیم خاکسار، تلاش دارد مختصری به پدیدهی خودکشی بپردازد.
کدام یک از ما دستکم یک بار به فکر خودکشی نیافتاده یا به آن نیاندیشیده است؟ میان هنرمندان، سیاستمداران، دانشمندان، ثروتمندان و فقرا، مردم عادی و خلاصه در تمام سنین بودند افرادی که مرگ را بر زندگی ترجیح داده و با پای خود به کام مرگ فرورفتهاند. نامهایی چون نرو، هانیبال، کلایست، توخولسکی، همینگوی، کلاوس مان، سلان، وان گوگ، سیلویا پلات، ویرجینیا ولف، جک لندن، شتفان تسوایگ، والتر بنیامین تنها مشتی از خروار است. آیا همهی آنها به علت واحدی دست از جان شستند و به استقبال مرگ رفتند؟ آیا شهرت، ثروت، قدرت، محبوبیت و یا دانش مانعی برای دست زدن به خودکشی نیست؟ تاریخ از آخرین پادشاه سلسلهی شانگ به نام Di Xin در ۱۱۲۲ قبل از میلاد مسیح، به عنوان نخستین کسی که معروف و مقتدر بود و خودکشی کرد، یاد میکند و در اسطوره، آنتیگونه را مییابیم. علتها و نشانههای خوکشی پزشکی، روانپزشکی، روانشناسی، جامعهشناسی و نیز فلسفه و ادبیات و دین از زوایای متفاوت به بررسی خودکشی پرداخته و میکوشند علت یا نشانههای آن را بیابند. آن چه تاکنون مسجل شده این است: میتوان از تنهایی، یاس، افسردگی، بیماری، مشکلات خانوادگی، جدایی، طلاق، ناکامی در عشق و مرگ عزیز، ترس از آبروریزی و گاه اعتراض به وضع موجود، به عنوان دلایل عمدهی خودکشی نام برد. آنچه برای دیگران امری پیش پا افتاده و کم اهمیت است، در چشم کسی که میخواهد کمر به قتل خویش بندد، امری ناممکن مینماید. چگونه است که برخی دیگر نمیتوانند تاب بیاورند و نبودن را بر بودن ترجیح میدهند؟ یکی دو پاسخ از جامعه شناسی امیل دورکهایم (۱۸۵۸ – ۱۹۱۷) جامعهشناس فرانسوی انواع خودکشی را، بسته به رابطهی فرد به جامعه، به چهار نوع تقسیم میکند: خودخواهانه، ایثارگرایانه، نابهنجارانه، قدری گرایانه. براساس این نظریه میزان رابطه یا عدم رابطهی فرد با جامعه و نیز شرایط خود جامعه از علتهای اصلی خودکشی است. این نظریات دورکهایم با وجود گذشت سالها هنوز اعتبار دارد. برخی از جامعه شناسان نیز براین نظراند که وقتی ارزشهای مشترک یک جامعه دچار فروپاشی شده و اهمیتشان را از دست میدهند، تعداد خودکشیها بالا میرود. به عبارت دیگر هرچه ارزشهای مشترک یک جامعه افراد بیشتری را دربر بگیرد، تعداد خودکشیهای آن جامعه تنزل مییابد.
یکی دو پاسخ از روانشناسی یک نظریه میگوید، بسیاری از آنهایی که خودکشی کردهاند، دوران کودکی بسیار سختی داشتهاند. سختی این دوران میتواند زاییدهی جدایی پدر و مادر، مرگ یکی از آن دو و یا هر دو باشد. این افراد در کودکی به قدر کافی از مهر پدر و مادر برخوردار نبوده و به همین خاطر «من» آنها به رشد مطلوب نرسیده است. نظریهی دیگر از آن فروید و فرویدیهاست. فروید به وجود دو غریزهی ابتدایی در انسان قایل است زندگی و مرگ که به ترتیب یکی در سازندگی و عشق تجلی مییابد و دیگری در ویرانگری و پرخاشگری. طبق آرای فروید انسان میخواهد به کمک این دو غریزه به آن آرامش درونی دست پیدا کند که در دوران جنینی تجربه کرده بود. فروید اعتقاد داشت چنان چه غریزهی مرگ متوجهی بیرون آدمی نشود به درون او سرایت کرده و فرد را به خودکشی وا میدارد. به عبارت دیگر عمل خودکشی به مثابهی بازگشت خشنوت از بیرون به درون است. شخصی که خودکشی میکند، به خود خشونت میورزد. وقتی کسی عزیزی را از دست میدهد – واقعی یا نمادین فرقی نمیکند – خود را با او یکی میپندارد. هم چنین است در مورد کسی که از او متنفر است. به این ترتیب کشاکشی بین عشق و نفرت در او پا میگیرد. آن دسته از احساسات منفی که پیش از این متوجهی شخص دیگری بودند حالا به تنفر از خود تبدیل شده و این به نوبهی خود منجر به افسردگی میگردد. خودکشی بیان دیگر یا ادامهی این تنفر (از خود) است. فرد خود را به خاطر تنفراش گناهکار میداند و نیاز دارد خود را به مجازات برساند. در چنین جهنمی چه مجازاتی بالاتر از مرگ؟ اغلب مردم اما با غریزهی مرگ کنار میآیند. به این ترتیب که به آن سمت و سوی دیگر داده و متوجهی دیگران میکنند. اما آدمهایی که دست به خودکشی میزنند این غریزه را متوجهی خودشان میکنند، چرا که از یک سو اسیر تنفر از خویشاند و از سوی دیگر ناتوان از کنار آمدن با آن. پژوهشهای جامعهشناسی این نظریهی فروید را تایید میکند: در زمان جنگ میزان خودکشی تنزل مییابد، چون انسان غریزهی مرگ یا خشنوت و ویرانگری خویش را متوجهی دشمن میکند. به همین خاطر در جوامعی که میزان قتل بالا است، میزان خودکشی پایین است. عکس این نیز صادق است. با این وجود باید گفت که میان تمام نظریههای یادشده و دیگر نظریهها ، نمیتوان هیچ نظریهای را یافت که از پس توضیح کامل علل خودکشی برآمده باشد. و یک پاسخ از زبانشناسی دو پژوهشگر از دو دانشگاه تگزاس و پنسیلوانیا به بررسی آثار نُه نویسندهی آمریکایی، انگلیسی و روسی نشستند که خود را کشته بودند. این دو به کمک نرمافزار ویژهی زبانشناسی ۳۰۰ شعر را مورد پژوهش قرار دادند. این نرمافزار میتواند واژههایی پیدا کند که مربوط به احساسات منفی میشوند و یا واژههایی را بیابد که به خود شاعر و نویسنده بازمیگردند. این پژوهش نشان داد، هر چه نویسندهای در آثارش بیشتر از «من» حرف بزند، بیشتر در معرض خطر احتمال خودکشی قرار دارد. در آثار شاعران و نویسندگانی که خودکشی کردهاند، به طرز بارزی ضمایری مثل «من»، «به من»، «مرا» و «از آن من» به چشم میخورد. این ضمایر نشانهی تمرکز روی خویش و جدا شدن از دیگران است. به مثل سیلویا پلات در آثار متاخرش از ضمایری استفاده میکرد که کمتر به احساس جمعی، به وابستگی به محیط پیراموناش اشاره داشتند. بکار بردن هر چه کمتر «ما» حاکی از انزوای رو به رشد او بود. نتیجهی دیگر این پژوهش این بود که آن نُه شاعر و نویسنده در آثارشان بیشتر از واژههایی استفاده میکردند که معنای ضمنی جنسی دارند. از زبان آمار مردها بیشتر از زنها خودکشی میکنند. زنها سه برابر مردها میکوشند دست به خودکشی بزنند. هیچ مرگی مثل خودکشی بین بازماندگان مُرده حس اندوه، شرمساری، گناه، ناامیدی و بیچارگی باقی نمیگذارد. در آمریکا هر نیم ساعت یک نفر دست به خودکشی میزند. مردها بهطور معمول با اسلحه خودکشی میکنند و زنها با قرص خواب. در انگلستان گاز معمول است، در اتریش به دار آویختن، در کشورهای اسکاندیناوی خوردن سم. بیشتر خودکشیها در کشورهای چکسلواکی، فنلاند و اتریش انجام میگیرد. کمترین میزان خودکشی در یونان است و ایرلند. در دوران رکود اقتصادی میزان خودکشی بالا میرود، در زمان رونق اقتصادی ثابت میماند و در دوران جنگ کم میشود. معتادین به دارو، الکل و دیگر مواد مخدر بیشتر از بقیه در معرض خودکشی قرار دارند. در تمام جوامع انسانی خودکشی تابو و مذموم است و قریب به اتفاق ادیان خودکشی را تقبیح میکنند. از زبان صادق هدایت: « نه، كسي تصميم به خودكشي نمي گيرد. خودکشی با بعضی هست. در خمیره و در سرشت آنهاست، نمیتوانند از دستاش بگریزند.» هرمان هسه: «خودکشی یک راه گریز اضطراری همواره موجود است.» نیچه: «اندیشه به خودکشی، اسباب تسلای نیرومندی است. آدمی به یاری آن بسی شبهای بد را به خوبی از سر میگذارند.» و سرانجام چزاره پاوزه: «کسی نیست که یک دلیل خوب برای کشتن خودش نداشته باشد.» |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
نويسنده و محقق گرانمايه جناب آقای غياثی درست حدس زديد چون "ترس از آبروریزی" در اين مورد بسيار دقيق و مناسب است.
-- محمود سالاری ، Mar 30, 2010با آرزوی موفقيت برای شما و همکارنتان در سايت زمانه.
+ خودکشی غزاله علیزاده در دهه هفتاد
-- ramin ، Mar 30, 2010اين "قدری گرایانه" که نوشته ايد يعنی چه؟!
-- سئوال ، Mar 30, 2010رامین خان ممنون از یادآوری. شما درست می گویید، غزاله علیزاده در دهه ی هفتاد خودکشی کرده بود.
-- ناصر غیاثی ، Mar 30, 2010«در تمام جوامع انسانی خودکشی تابو و مذموم است»
-- میرزادهی گورزاده ، Mar 30, 2010خیر! به عنوان نمونه در ژاپن چنین نیست.
خوب بود اقای غیاثی لیستی از منابعی را که استفاده کرده است ذکر می کرد. آیا این ترجمه مقاله ای است در مورد خودکشی و یا مقاله ای که خود نویسنده نوشته است. معلوم نیست.
-- hasan ، Mar 30, 2010این عدد «چهارمین» نویسنده و شاعر شناخته شده ایرانی که خودکشی کرده از کجا آمده؟ اونهای دیگه پس چی؟ از جمله غزاله علیزاده. این جمله باید تصحیح شود.
-- غزاله ، Mar 30, 2010من هم می خواستم غزاله علیزاده را عنوان کنم- که اتفاقا نویسنده بسیار خوبی هم بود- و جوان برای مردن
-- بدون نام ، Mar 30, 2010خودکشی در سن 71 سالگی خودکشی نیست راحت مردن است . کسی که در 71 سالگی خودکشی می کند دوست ندارد اثار پیری و فلاکت را ببیند به اندازه کافی عمر با عزت کرده است .
-- درس اموز ، Mar 30, 2010خود کشی در 17 سالگی غیر معقول و ناپشندیده است به هر حال به یک ادم شاعر و روشن فکر در سن 71 سالگی نباید خرده گرفت که چرا در این سن بالا خودکشی کرده چون تحمل پیری واقعا نکبت بار است اما به هرحال از نظر اجتماعی خودکشی بداموزی دارد برای بچه ها خطرناک است و جالب نیست اما پرانتز رباز کنیم و در فکرمان به این مسئله فکر کنیم و یادداشت بنویسیم که سن 71 سالگی کجا و سن 17 سالگی کجا ؟؟؟؟
در سن 71 سالگی خودکشی یک شاعر شاید معروف شدنش را به همراه داشته باشد چون 7 دهه زندگی را پشت سر گذرانده و به روزها و سال های اخر عمر نزدیک شدن است البته این برداشت شخصی من است از این قبیل خودکشی ها در سن بالای 70 سال >>؟
موضوع خود کشی ایرانیان تبعیدی، ابعادی وسیع دارد و تنها امثال حسن هنرمندی و اسلام کاظمیه و مجتبی میرباران و منصور خوش خبری و ژاله (مرضیه، پ) در پاریس ... و منصور خاکسار را شامل نمی شود. بگذریم از خودکشی های بسیاری که خوشبختانه به سرانجام نرسید و نمی رسد. خودکشی ناموفق فاطمه توکلی در ترکیه و خیلی های دیگر در اروپا و آمریکا (...) زنگها را به صدا در آورد اما کسی نشنید.
درست است که شرایط زندگی در خارج کشور ابتلائات خاص خودش را دارد و آثار آن اینگونه نیز بروز می یابد. اما همه داستان، این نیست.
***
«خلیل رحمتی» (کاک خلیل) از فعالین سابق سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) که از سال ۱۳۶۴، زیر فشار مناسبات محفلی حاکم، از سازمانش فاصله گرفته بود و از اوایل دهه ۹۰ به عنوان تبعیدی سیاسی در شمال آلمان، زندگی می کرد، روز ۲۷ اسفند سال ۸۴، خودسوزی و خودکشی می کند، او برادر « مسعود رحمتی» مسئول نظامی کمیته کردستان سازمان فدایی بود که سال ۱۳۶۱در جریان یک درگیری مسلحانه با پاسداران در جاده بوکان ــ سقز، جان باخت.
به نظر من خودکشی «خلیل رحمتی» به صف آرايی جناح عباس توکل ــ حسین زهری (بهرام)، و جناح مصطفی مدنی ــ حماد شیبانی و، در یک کلام به «تفنگ کِشی و برادرکُشی» در «روستای گاپیلون» مربوط است.
در فاجعه گاپیلون رفقا و برادران دیروز، به چشمهای هم خیره شده، به روی یکدیگر اسلحه کشیدند. در این حادثه پُر مکر و ننگ، اسکندر، کاوه، حسن از مقر رادیو، و عباس و هادی از جناح معترضین در خون خویش غلطیدند و جسم ۶ نفر دیگر از طرفین زخم برداشت و البته زخم های ناپیدایی را هم در روح و روان دیگران باقی گذاشت.
خودکشی حسن ( لر)، نیز، که پس از فاجعه گاپیلون (واقعه ۴ بهمن سال ۶۴)، برای ادامه مبارزه، به اتحادیه میهنی کردستان عراق (یه که تی) و سپس به کومه له، پیوست به اینگونه برادرکشی ها مربوط است.
سال ۱۳۶۶ حسن ( لر)، تحت فشار شرایط ناامیدی و سرگردانی، با شلیک گلوله به خود، فریاد اعتراض سر داد.
اگر بر لبان «نیوشا فرهی» غنچه لبخند پژمرده شد به فجایعی چون گاپیلون هم مربوط است.خود سوزی «نیوشا فرهی» ، (در مقابل دفتر سازمان ملل در نیویورک در سال ۱۳۶۶) ، فقط اعتراض به سخنرانی سید علی خامنه ای، نبود.
جان باختن مبارز فدایی (مریم) [فرشته بوزچلو] که در عراق خودکشی کرد نیز بی ارتباط با فاجعه گاپیلون نیست.
همچنین خودکشی «حسین جامعی» از فعالین اولیه سازمان فدایی، عنصر تأثیر گذار در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان، قابل تأمل است. او از پایه گذاران نشریه ۱۹ بهمن در شرایط پیش از انقلاب و از مروجین دیدگاههای بیژن جزنی در این نشریه بود. حسین جامعی در سال ۲۰۰۲، خود را در انگلیس حلق آویز کرد.
«کامران فرمانده»، نیز پس از چندین سال تحمل شرایط دشوار زندگی در ترکیه، تحت شرایط روحی تخریب شده ای، ۱۸ نوامبر ۲۰۰۲، از طریق استفاده از مواد سمی خود را سر به نیست کرد.
آیا تکه تکه شدن سازمان فدایی و وقایعی چون فاجعه گاپیلون که بخشی از نیروی سازمان فدایی را به سوی یأس و سرخورده گی سوق داد، در این مرگ و میرهای جانسوز نقشی نداشته است؟
رجوع کنید به مقاله زیر که در گویا نیوز درج شده است:
گويای حکايتیست آن شمع خموش، خودکشی منصور خاکسار،
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/03/102229.php
بسیار جالب بود :)
-- بدون نام ، Mar 31, 2010خودکشی های دیگر خواهانه که در زمان جنگ و یا مبارزات سیاسی بیشتر خود را نشان می دهد هم قابل توجه است . اکنون بمب گذاران انتحاری از این روش استفاده می کنند در جنگ ایران و عراق روی مین رفتن ها برای باز کردن معبر و در دوران مبارزات علیه سلطنت خودکشی چریک ها با سیانور برای نیافتادن به دست ساواک و لو نرفتن اطلاعات سازمان سیاسی از نموه های خودکشی های دیگر خواهانه و یا فدا کردن فرد برای منافع جمع ، دین و ائین ، میهن و و و و و است
خودکشی ای که در میان همه اقوام تقبیح شده است خودکشی از موضع استیصال و در دوران تشدید ناکامی ها است و گرنه خودکشی های دیگر خواهانه معمولا مورد تقبیح قرار نگرفته و برخی اوقات مورد تمجید نیز قرار می گیرند .
خودکشی نادرست و مذموم معمولا به دلیل اعنقاد به نابود شدن فرد خودکشی کننده پس از عمل خودکشی و رها شدن از درد و رنج و ناکامی پس از مرگ است است و در صورت باور به تداوم زندگی به صورت دیگر پس از خودکشی - بسته به میزان این باور و نوع حیاتی که برای خود متصور می شود - کاهش می یابد .
-- محمد ، Apr 1, 2010