تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

در انتظار دن کیشوت ایرانی

ونداد زمانی

فرصتی دوباره یافتم تا به بازخوانی دوباره دن کیشوت بپردازم؛ رمانی که مدتی‌ است به اولین داستان مدرن نوشته شده در غرب ملقب گشته است. سری به آخرین نقدها و برداشت‌ها در باره نوشته سروانتس زدم. اطلاع داشتم که از دید پست‌کلونیال (پسااستعماری) در باره این متن چه می‌‌گویند؛ اینکه سروانتس توانسته با قدرت تخیل بی‌‌نظیر خود آینه تمام‌نمایی باشد از دوران سقوط و سراشیب استعمار اسپانیایی که عصر طلایی‌اش را می‌رفت که پشت سر بگذارد.

اسپانیایی که مناطق تصرف شده از طرف مسلمانان را باز‌پس‌ گرفته بود. اسپانیایی که دستور اخراج و حراج اموال یهودیان را صادر کرده بود و با این کار گویی به اکثریت طبقه متوسط خود پشت پا زده بود. اسپانیایی که دستور اخراج مسلمانان کشاورز ساکن اندلس را هم صادر کرده بود و با این عمل بخش بزرگی از نیروی کار کشور را از دست داده بود. اسپانیایی که به‌یک‌باره نه‌ طبقه متوسط داشت و نه نیروی کار ارزان. اسپانیایی که دست به فجیع‌ترین خشونت‌های مذهبی‌ زد و با انگیزاسیون نه فقط کشتار به راه انداخت بلکه به یک باره همه موزائیک اجتماع را به هم ریخت. دیگر حتی آن‌ها که از ترس جان و مال خود به مسیحیت گرویده بودند هم در امان نبودند.

حکومت مذهبی‌ اسپانیا به هر شهروند مسیحی‌ این اجازه را می‌‌داد تا انگشت تهمت را به هر کس دیگر اشاره رود و اگر شخص مظنون نمی‌توانست مسیحیت خود را اثبات کند، اموال‌اش به سه قسمت تقسیم می‌شد؛ یک ثلث به دولت می‌رسید، یک ثلث به کلیسا و ثلث آخر به کسی‌ که تهمت را به فرد مظنون زده بود. با این حساب بخش بزرگی از جامعه در فضای سرشار از شک و بی‌اعتمادی روزگار می‌‌گذراند. اسپانیایی که همه هم و غم خود را معطوف به آن کرده بود تا با چپاول طلای آمریکای تازه کشف و تسخیر شده مشکل بحران اقتصادی ناشی‌ از تغییرات زورگویانه‌اش را نسبت به سایر اقلیت‌های مذهبی‌ جبران کند، در پی‌ انباشت طلا در کشور چیزی نصیبش نشد جز گرانی و از دست رفتن ارزش پول اسپانیا.

این همه تغییر در سرزمینی که هر آن‌چه که به نظر واقعی‌ می‌‌توانست باشد در یک چشم هم زدن، غیرواقعی‌ می‌ شد، حربه تمام عیاری می‌‌گردد در دستان توانای سروانتس تا قهرمانی را خلق کند که حتی تا آخر داستان معلوم نخواهد گشت که آیا او‌ می‌داند که چه می‌کند؟ آیا شوالیه پیر و زهواردررفته با آن‌ زره‌ مسخره‌اش می‌داند که به جای کمک به مظلومان، پی‌درپی‌ باعث دردسر آن‌ها می‌گردد؟ چرا همیشه تصادفاً حمله‌هایش منجر به زخمی شدن کارمندان کلیسا می‌شود؟ حتی خواننده داستان سروانتس نمی‌داند که راوی اصلی‌ کیست.

راوی اولیه می‌گوید که داستان را در «بازار دست‌فروشان» از پسربچه‌ای خریده است و با این کار قدم اول را پی‌ می‌گیرد در سمت بی‌اعتباری داستان و قهرمان. بعد از مدتی راوی اول حتی مترجم سالخورده درون بازار را که دست‌نوشته قدیمی (داستان دن کیشوت) را برای او‌ ترجمه می‌کند نیز به زیر سؤال می‌برد. سروانتس دلایل جدی دارد تا حکومت اسپانیا را به سخره بگیرد و ماهیت مخرب سیاست‌های حکومت را رندانه به نقد بکشد. به نظر می‌رسید هیچ چیزی در تاریخ واقعی‌ اسپانیا و داستان دن کیشوت سر جای‌اش نبود. ترسیم سقوط دوران طلایی اسپانیا امکان نداشت از این کامل‌تر درون یک داستان تبلور یابد.

همه مشکل دن کیشوت، قهرمان داستان در این است که او‌ کتاب زیاد می‌‌خواند و وقتی از اولین سفر تنهایش زخمی و داغان بر می‌گردد، دوستان نزدیک‌اش، به‌خصوص پدر روحانی دستور سوزاندن کتاب‌های او‌ را می‌دهند. کتاب‌های او‌ مثل همه مردمی که به دادگاه مذهبی فرا خوانده شدند‌ از خود امکان دفاع ندارند. کتاب‌ها (مجرمین) در ابتدای دادگاه کمابیش شناسایی می‌شوند و بسیاری از آن‌ها بی‌گناه و حتی مفید تشخیص داده می‌‌شوند ولی‌ در ادامه همه‌شان به درون آتش ریخته می‌شوند.

به دن کیشوت برگشتم چون به شدت جای خالی رمانی که بتواند سی‌ سال گذشته ایران را نه تنها ترسیم کند بلکه بتواند آیینه‌ای باشد که همه آن‌چه که در برابر وجدان عمومی کشور اتفاق افتاده را با هنرمندی رندانه در برابر ملت منعکس نماید، حس می‌کنم. کاری که سروانتس با اسپانیا کرد. وقتی که با نقدها و برداشت‌های جدیدتر از دیدگاه پست‌مدرن در باره دن کیشوت نگریستم، وقتی که فهمیدم بیش از پیش از قابلیت‌های این رمان ۴۰۰ ساله می‌گویند، وقتی‌ که از آن‌ به عنوان یک متن متافیکشن (فراداستانی) و پست‌مدرن یاد می‌کنند، من سراسیمه‌ترا از همیشه به انتظار داستانی‌ ایرانی می‌مانم. در انتظار دن کیشوت ایرانی.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

عالی بود.

-- امیراشکان ، Oct 22, 2009

من هم مثل ونداد می اندیشم. ولی نه به یک رمان. بلکه به یک نمایش در صحنه! آیا ممکن است؟ خدارا چه دیدی.یا...هو

-- Dalghak.Irani ، Oct 22, 2009

از نویسنده و بقیه دوستان میخواهم که شعر بلند مهدی اخوان ثالث بنام " مرد و مرکب " را دوباره و با دقت بخوانند. " مرد" همان دن کیشوت ماست که در این سی سال در این مملکت شلتاق کرده و اکثریت ساده دل را با امید واهی دلخوش کرده است و در اخر کار....

-- اقا منوچهر ، Oct 22, 2009

از نویسنده و بقیه دوستان میخواهم که شعر بلند مهدی اخوان ثالث بنام " مرد و مرکب " را دوباره و با دقت بخوانند. " مرد" همان دن کیشوت ماست که در این سی سال در این مملکت شلتاق کرده و اکثریت ساده دل را با امید واهی دلخوش کرده است و در اخر کار....

-- اقا منوچهر ، Oct 22, 2009

ممنون خیلی خوب بود... شاید دایی جان ناپلیون را بتوانیم یک نمونه ی ایرانی دن کیشوت بدانیم... هرچند می دانم که منظور شما یک نمونه ی بومی کپی شده از دن کیشوت نیست... رمانی که به اندازه ی این نخستین رمان تاریخ بتواند شرایط زمانه ی کشورش را بازتاب دهد... راستی چرا منتظر بمانید؟! خودتان شروع کنید!!

-- pinoccio ، Oct 23, 2009

دوست عزیز تنها راهی که اسپانیا را می توانست و توانست از شر اسلام خلاص کند که به زور شمشیر انجا را تسخیر کرده بود و مردم را مسلمان زوری...همان راهی بود که در پیش گرفته شد..یعنی زدن ریشه از اصل بنیان های اجتماعی و فکری اسلام..در جامعه اسپانیا..و عمل جراحی خونینی برای در اوردن ان غده سرطانی..و البته دوران نقاهت سخت..و بلاخره بهبودی ان جامعه و بازگشت به خویشتن اصلی خود و هویتشان...اگر این گونه عمل نمی کردند..مثل ما ایرانیها باید تا ا1400 سال گرفتار این غده سرطانی شویم..و حال اگر بتوانیم ان را از کالبد بیمار جامعه دور هم بیندازیم..با ریشه دواندن این تفکر در اعماق وجود ایرانیان چه میشود کد؟؟؟رضا شاه ..هم کار همانند اسپانیا هایی را شروع کرد..ولی متاسفانه نیمه رها کرد..و دوباره این غده سرطانی چرکین شد و رشد کرد..
دوست عزیز تنفر اسپانیایی ها از مسلمانان به حدی هست که همه مردم عادی انها از اعماق وجود خواستار بازگشت به خویشتن خود بودند...حتی هم اکنون هم در اسپانیا به مسلمانان کشور های همسایه و دیگران مردم با بدبینی نظر میکنند..و این تنفر تاریخی را هنوز میتوان در چهره انها با ریز بینی مشاهده کرد

-- سایانا ، Oct 23, 2009

چرا خودت شروع نمی کنی بنویسی؟

-- بهار یزد ، Oct 24, 2009

yeki az doostan asrar fravan krd keh in neveshteh ra bkhaanm. neveshteh khbi bood vli be arzo dghdagh v entezar bzrgy eshareh krd.

-- homan ، Oct 26, 2009

ماندانا و علی
سلام
سلام
نادیده نگیرید ٠عقل آبی٠ کار پارسی یور و یا رمان مجابی ٠ شهر بندان٠ که تلاش کرده اند در این راستا... هر چند به آن مفهوم هه جانبه که شما حقأ انتظار دارید هنوز دست پیدا نکردیم

-- ماندانا و علی ، Oct 26, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)