تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

كوي دوستِ يك فاضلِ همسر گزيده!


وقايع وبلاگيه شانزدهم

گوش دهید و دریافت کنید
آقا سيد ياسر ميردامادي كه از شيوخ وبلاگستان و از مريدان حكيمان عالي مقامان ميرمصطفي خان ملكيان و عبدالكريم آقاي سروش است و جديدا بعد يكي دوبار اثاث‌كشي، در ملكوتِ داريوش خان محمدپور ساكن شده گفت حالا كه كار در وبلاگستان بجايي رسيده كه هر اخموروي سبيل از بناگوش دررفته‌ي عبوسي هم طنازي پيش گرفته، پس من هم از اين ببعد گه‌گاه بهمين كار مشغول مي‌شوم. بعد هم نقل كرد كه مشاراليه يك روز به خانه يكي از رفقاي قديم مي‌رود كه اسبقا خيلي متشرع و مذهبي بوده و سابقا آثار همين حكماي فوق الذكر يعني سروش و ملكيان را مي‌خوانده و بكمال تعجب مي‌بيند كه وي مشغول الفيه و شلفيه بيني از طريق اينترنت است و مطلقا هم به رو و ايضا جاي ديگر مباركش هم نمي‌آورد كه يك طلبه بزرگواري مثل آقا سيد ياسر در آنجا حضور يافته و حتي اين سيد جليل‌القدر را هم دعوت مي‌كند كه در آن مشاهدات در معيت وي شركت كند!

لاكن ايشان هم كه بتازگي عيال اختيار كرده، جوابا مي‌گويد «همسرگزیده را به تماشا چه حاجت است/ چون کوی دوست است به سایبر چه حاجت است» كه اين رفيق ايشان هم بكمال بي‌شرمي يك چيزهايي درباره پياله شير و حاجت بماده گاو مي‌گويد و بعقيده و فعل خود الحاح مي‌نمايد. بعدِ اين، آقا سيد ياسر بصرافت مي‌افتد كه رفيقش را ارشاد بكند كه يادش مي‌افتد همان دفعه قبل هم ايشان را بخيال خود بواسطه آشنايي با كتب همان حكماي فوق‌الذكر ارشاد كرده بود كه به اين حال و روز افتاده. لذا منصرف مي‌شود و نمي‌كند.

بقيه ماجرا هم مغفول ماند و حتي احتمالا بنا بمصالحي، آقا سيد ياسر گفت تمام اين ماجرايي كه گفتم مجعول بود كه البته بنا به سوابق وي، چنين بنظر نمي‌رسد.

ديگر آنكه لواخاتون زند كه از محترمات عناصر اناث وبلاگستان است بواسطه افعال و حركاتي كه از ايراني‌ها در فرنگ و علي‌الخصوص امريكا ديده و شنيده بود كمال نارضايتي را بروز داد. از قرار تقرير مشاراليها، اين‌طور هم كه اكثرا نشان داده‌مي‌شود نيست كه همه ايراني‌هاي مقيم آن بلاد مدارك و همت عاليه داشته و مستوجب افتخار باشند بلكه بعكس، خيلي از ايراني‌ها در آن ممالك به تن‌پروري و پرگويي و كم‌كاري و زياده‌خواهي و زبان‌نداني و مقعد فراخي مشهورند بنحوي كه خيلي از صاحب‌كاران التماس دارند كه ايراني پيش ايشان نفرستند. از قرار معلوم، گويا مشاراليها در يك جمع فرنگي‌بوده كه حاضرين اين‌ها را مي گفته‌اند و از اين جهت خيلي فشار به لواخاتون مي‌آيد بطوري كه وقتي وي اين‌ها در وبلاگستان نقل مي‌نمود، بحمله صرع مبتلا و در همان حال چندبار جيغاً و ويغاً از ايراني‌بودن و مليت خود ابراز تنفر و انزجار نمود. لاكن بعد آن بواسطه كاهگلي كه يك جوان فهميده‌اي از وبلاگستان زير بيني وي گرفت، بحال نسبتا عادي برگشت.

ديگر آنكه مريم بانوي مومني كه وبلاگ خواب زمستاني تحت اداره وي است اعلان داد كه نوشتن براي مشاراليها در حكم وضع حمل است به خصوص از آن جهت كه بعد هر بار نوشتن، عين تازه‌مادران افسرده مي‌شود و مثل طفلان ناقص‌الخلقه كه بعد تولد، هيچ كارشان نمي‌شود جز تحمل و غصه خوردن، تحريرات و مكتوبات وي هم براي مشاراليها چنين حالتي دارند و تازه بعد چند روز" يكي عجيب‌ترش بيرون مي‌جهد"؛ كه چون وي سابقا به شغل نويسندگي و ژورناليستي مشغوليت داشت و يحتمل كه في‌الحال هم كه بهمين كار مشغوليت داشته باشد، استبعادي ندارد كار بالا بگيرد و... خداوند رحم فرمايد!

ديگر آنكه يكي از محصلان ايراني در امريكا را پليس آن ولايت مي‌خواسته از قرائت‌خانه‌ي دانشگاه ببرد كه جوانك سر باز زده و في‌الفور هم ماموران علي رغم آنكه وي مي‌گفته عذر سلامتي دارد، چماق برقدار بجهت وي استعمال مي‌كنند. از اين ماجرا چند نفر فيلم و فتوگراف گرفته كه بسرعت بواسطه اينترنت و وبلاگستان و اقمار مصنوعي همه جا پخش شد و بخاطر شكنجه آن جوانك خيلي‌ها معترض شدند به دولت بهيه مملكت امريكا. كه اين در وبلاگستان هم خيلي عكس‌العمل داشت و بسياري منجمله آقا مهدي صاحب ژرف و نازلي خاتون شارب مطلا و نيماخان اكبرپور و البته بلاگر دائم الاعتراض ميرزا نيكان بناي اعتراض را گذاشتند.

لاكن خيلي عجيب است كه برخي ديگر از جنابان بلاگرها كه به محض انتشار چند تصوير از نسوان پليسه در طهران كه بروال همه پليسان دنيا، چماق بدست داشتند يا چند دانشجوي كتك‌خورده، هوارِشان هفت آسمان را مرتعش مي كرد، خيلي بجهت اين كار كه آن هم وسط قرائت خانه دانشگاه واقع شده، چندان عكس‌العملي از خود بروز ندادند. كه از اين جهت يادآور آن بامي‌ست كه دو هوا داشت بنحوي كه در يك طرف آن مخصتر ناخنكي به يك ضعيفه اعتراضات زيادي برمي‌انگيخت و لاكن در آن طرف ديگر، از افعال و اعمالي كه ذكرش در اين راپورت قبيح هست هم غمض عين مي‌شد!

تمت. بيست و نهم 1385 جلالي، مطابق بيستم نوامبر 2006 سال مسيحي

ميرزا محمود، خفيه نويس دارالصوت زمانه

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

روز به روز از نثر زیبای قبلیتان فاصله میگیرید.

-- فریدون-ی ، Nov 21, 2006

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)