تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

وقایع وبلاگیه چهارم

عیمران خان صلاحی، کسی که وبلاگستان را باد می گرفت

گوش دهید

خبر رسید که عیمران خان صلاحی حکایتی نسب که از اعاظم شاعران و نویسندگان و طنازان ممالک محروسه بود فوت شد و فی الفور جماعت کثیری از اهل وبلاگستان بجهت این، عزادار شدند. و این عیمران خان از آن جماعتی بود که وبلاگستان را به چیزی نمی گرفت و از قراری که ریتا خاتون اصغرپور که ساکن در قلاع گل آقاست گفته آن مرحوم وبلاگستان را باد هوا می گرفته و پا به آنجا هم ابدا نگذاشت. ایضا از قرار اخبار این عیمران خان دار الحکومه و امورات حکومتی را هم در حد و حدود وبلاگستان قرب گذاشته، آن نواحی هم پانگذاشته و از این جهت مغضوب نیز بوده. چندباری هم فراشان تا دم چوب و فلک کشانده بودندش لاکن هر بار از مهلکه خلاصی یافته. علی ایحال که این واقعه خیلی وبلاگستان را متاثر کرد و کثیری از بلاگرهای ذوی الاحترام من جمله آقا سید ابراهیم خان نبوی صاحب دوم دام و افندی هادی خان خرسندی و میرزا نیکان صاحب دیوان و رویا بانوی صدر و میرزا ناصرخان خالدیان مجالس خیلی درخوری را در خصوص عیمران خان منعقد کردند. ذیلا یک شعری که آن مغفور در وصف آکتریسی مسمی به سوفیا لورن که در ایام ماضی و در جریده توفیق سروده بوده بنقل نادرخان جدیدی بجهت تکمیل راپورت منضم است:
حالت گردن و ترکيب سرت را بروم...جگرت را بروم         
زانو و باسن و ساق و کمرت را بروم...جگرت را بروم!        
هيکل سکسي و ماهت که سراپا ناز است....پر ز دست انداز است
تپه و کوه سراسر هنرت را بروم....جگرت را بروم!        
زير آن سينه خدا از چه "فنر" کار گذاشت....گر که منظور نداشت؟!
دنده و مهره و پيچ و فنرت را بروم....جگرت را بروم         
نشنيدي سخنم را و نديدي محنم....اي بت سيم تنم  
بصرت را بروم، گوش کرت را بروم!.... جگرت را بروم!        
کاخ حسني تو و ريزد ز سرا پاي تو ناز ... شدم از شوق دراز!
سالن و پنجره و بام و درت(!) را بروم.... جگرت را بروم!        
ساقهاي تو پريچهر که از عيب بري است ... دو ستون هنري است
اي هنرمند گرامي هنرت را بروم! .... جگرت را بروم!
خدا رحمتش کند و حوریان و سوفیان را نصیبش فرماید.
 
 
دیگر آنکه از قرار اخبار موثق از طریق علی اصغر خان سیدآبادی، آقایان وکلای مجلس شورا به صرافت نجات شریعت از فسق و اباحه گری افتاده، عن قریب است که تشت رسوایی فاسدان و فاسقان را بواسطه راپورت مفصلی که به عدلیه ارجاع داده اند از بام بیندازند پایین. و از جمله ایشان آقا سهراب سپهری شاعر است که بجرم الفیه شلفیه نویسی رسوا شده چون نوشته "و مضامير شباندام تو را مثل يك قطعه آواز به خود جذب كند" و این اندام آقایان را محرک آمده بوده. و فریدون خان مشيري هم چون مکتوب داشته که "گفته بودي كه چرا محوتماشاي مني/ و آنچنان مات كه يك دم مژه بر هم نزني/ مژه بر هم نزنم تا كه زدستمنرود/ ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدني" بجرم چشم چرانی رسوا شده. و میرزا نیمای یوشیج گیلانی مشهور هم که شباهنگام در شاخ تلاجن چشم به راه نامحرم بوده هم لاجرم مجرم است و از این دست زیادند و حضرات هم خیلی در تعاقب این کار. از قرار شایعات مقرر شده یک تمثالی از حضرت امیرمبارزالدین هم تراشیده، سر در آنجا نصب کنند، بحول الهی.
 
دیگر آنکه جناب میرحسین درخشان ابوالبلاگر فرمود دارالحکومه که امسال جلوی ثبت اسم برخی محصلین تحصیلات عالیه و مسبوق به عضویت در دسته جات تحکیم وحدت را گرفته خیلی خوب کرده و چه در امریکا و چه در فرنگ همین کار معمول است چون این ها می خواهند به حکومت یاغی بشوند. صاحب وبلاگ محترم جمهور هم مفصلا جواب و مشارالیه را غسل مفصلی داد که هنوز کامل خشک نشده است. یک خبری هم در وبلاگستان شیوع یافته که عن قریب جناب ابوالبلاگر به ریاست جریده یومیه کیهان طهران منصوب شود که البته خبر مویدی نیست.
 
دیگر آنکه یک چند وقتیست که به خلاف دائم، جنگ و دعوایی در ناحیه وبلاگ جناب نیکان صاحب دیوان مشهود نیست که این اسباب نگرانی شده. بعید نیست که بعضی بلاگرهایی که ایشان قبلا متعرض آنها شده، مثل میر حسین آقای ابوالبلاگر و نازلی خاتون کاموری مطلا و میرزا پارساخان صایبی و سیما بانوی شاخساری صاحب فرنگوپولیس و یک کرور بلاگر دیگر، با هم جمع شده باشند و خدای نکرده سر و ته سید اولاد پیغمبر را زیر آب کرده باشند.
 
تمت چهاردهم مهر 1385 مطابق ششم اکتبرسال 2006 سال مسیحی
میرزا محمود، خفیه نویس دارالصوت زمانه
 
Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)