خانه > رضا دانشور > Aug 2008 | |
Aug 2008بدرود با خاطرهخوانیعباس عاملی در خاطره خود میگوید: «رفته رفته یقینش به اینکه زنهای غربی فاسد، خراب و آسان هستند، چیزی که در ایران گفته میشد، تبدیل به شک شده بود. معهذا متعجب بود که پس چرا آنها که این همه خوشاخلاق هستند و جواب سلام آدم را میدهند، به رختخواب نمیآیند؟! یا به قول خودش پس چرا راه نمیدهند؟!» ما اخراج شدهایمح ـ تقیزاده در نقل خاطرهای از جلسه پاکسازی خود میگوید: «دادگاه اداری پشت یکی از درهای یک شکل دالانی دراز بود. مخصوصا دو سه دقیقهای دیر رسیده بودم. حالم از نشستن در اتاقهای انتظار گرفته میشد. دقالباب کردم. صدایی گفت بفرمایید. صدا داد میزد از حلقوم آخوند میآید. در را که باز کردم شکام بیشتر شد. اگرچه دیگر داشتن ته ریش همگانی شده بود و مشاهدهی آن در صورت کسی که هم رییس، هم دادستان و هم قاضی دادگاه باشد جزو هیچ کدام از عجایب هفتگانه دنیا محسوب نمیشد.» آنجای دیگرحالا، پس از سالهای دراز، با توجه به تعداد روزافزون جستجوکنندگان طلای جای دیگر، که آن را در تصویری که از سرزمینهای غربی داشتند، جستجو میکردند، میتوانیم این خاطره را مثل آینهای بدانیم از ذهنیت نسل کودکانی که قرار بود یا از راه شهادت در جبههها یا از جادههای شنریزی شدهای که جهاد سازندگی میساخت به یکی از این بهشتهای آسمانی یا زمینی برسند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|