Aug 2007


خاطره‌خوانی - بخش بيست‌ویکم:
و از عشق رویین‌تن شدم

در بیست و یکمین قسمت از خاطره‌خوانی، رضا دانشور خاطره‌هایی می‌خواند از دو شنونده‌ی زمانه: «دیدم که زیبایی‌اش لنگری‌ست. یقین کردم که امروز همون فردای گمشده‌ای‌ست که روز دیگری‌ست. و تا همین امروز، که اولین سالی‌ست که سال تحویل را نه در کرج و تهران و شیراز و کنجون، بلکه در توسان آمریکا هستیم و پرستویی هم روی شاخه‌هایمان آشیانه کرده، هرگز بازش ننهادم. و از هیچ باکم نیست...»



خاطره‌خوانی - بخش بيستم
غريبه در وطن

بعد از «خداحافظ تهران» کسان دیگری هم خاطرات خودشان را از سفر به ایران برای ما فرستادند که در فرصت‌های بعدی برایتان خواهم خواند. اما این هفته سفر سفری است متفاوت. آقای مسعود میرانی، صاحب این خاطره، یک دانشجوی ایرانی بوده که در آمریکا پیش از انقلاب تحصیل می‌کرده و پس از انقلاب به کشورش و بعد به زادگاهش، آبادان، برمی‌گردد و ورودش هم‌زمان می‌شود با آغاز جنگ.



خاطره‌خوانی در راديو زمانه - بخش نوزدهم:
«آنا کارنینا»

صدای بلندگو دوباره بلند شد و هشدار داد که مواظب باشید؛ جیب‌برها در کمینند. کیف آویزان بر شانه‌ام را در بغل گرفتم و با دلخوری، نگاهی به دور و بر انداختم. به آنی، منظره‌ای نگاهم را به‌خود کشید و چشمم را گرفت.در طرف چپم، زنی میان‌سال صاف ایستاده بود و با چهره‌ای مجذوب، کتاب می‌خواند. نام روی جلد کتاب را خواندم: «آنا کارنینا»



برنامه‌ی خاطره‌خوانی - بخش هجدهم
مجسمه- دو

امشب بازهم درباره‌ی «مجسمه» خاطره‌ای می‌شنویم، با جزئیات بیشتر. آن هم از زبان مهندس کامران دیبا که طراح و معمار موزه‌ی هنرهای معاصر و نخستین مدیر و بنیان‌گذار آن است. رضا دانشور در برنامه‌ی «خاطره‌خوانی» دلیل روایت مفصل‌اش را از این خاطره توضیح می‌دهد.