تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با امین بزرگیان

جنبش سبز و احیای امر سیاسی

بهداد بردبار

امین بزرگیان سردبیر روزنامه گلستان ایران، روزنامه‌نگار ساکن فرانسه و تحلیل‌گر مسایل اجتماعی ایران است. نظر او را در مورد جنبش سبز و مسایل سیاسی اخیر جویا شدم.

امین چندی پیش یادداشت کوتاهی در مورد حمله انصار حزب‌الله به حسینیه جماران را از تو خواندم. درمورد فروپاشی هسته مرکزی هژمونی نظام بحثی را باز کرده بودی؛ در این مورد توضیح بده.

شاید در ابتدا لازم باشد مختصری درباره برداشتم از واژه «هژمونی» توضیح بدهم. هژمونی دردیدگاه آنتونیو گرامشی به موقعیتی اطلاق می‌شود كه در آن یک «بلوك تاریخی» متشكل از جناح‌های طبقه حاكم، رهبری فكری – اخلاقی طبقات فرودست را به‌دست می‌گیرد و نوعی اقتدار اجتماعی پیدا می‌كند.

فرایند دست‌یابی به هژمونی و حفظ آن معمولا از طریق تركیبی از «اعمال زور»‌ و «كسب رضایت مردم» میسر می‌شود.

درواقع درنظریه گرامشی، هژمونی قدرتی است اخلاقی- فکری که یک سیستم منسجم، بر متعلقاتش بدون بهره‌گیری عیان از ابزارهای سرکوب - هم‌چون پلیس - اعمال می‌کند؛ به‌گونه‌ای که افراد آن‌را پذیرفته، بازتولید کرده و «رضایت» دارند.

میزان قدرت یک «بلوک» رابطه مستقیمی با توانایی هژمونیک آن دارد.

به عنوان مثال جمهوری اسلامی دردهه ۶۰ به دلیل توانایی هژمونیکی‌اش قدرت فوق‌العاده‌ای ازخود بروز داد، و هم‌چنین امروزه در دنیای پیشرفته ارزش‌های سرمایه‌داری و دموکراتیک ازاین توانایی برخوردارند.

سلطه‌ای که دردهه ۶۰ اعمال می‌شد، و نیز سلطه‌ای که در نظام سرمایه‌داری حاکم است، با وجود تفاوت‌های بنیادین با یکدیگر، از این‌نظر که با رضایت شهروندان اعمال می‌شوند، به یکدیگر شبیه‌اند.

یکی از نشانه‌های این‌که یک بلوک سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی توانایی هژمونیک خود را ازدست داده است، این است که نظام حاکم از ابزارهای سرکوب به‌گونه‌ای مستمر بهره‌ گیرد و با زور «بازتولید» کند.

استفاده منظم یک نظام از دستگاه‌های سرکوبگر دولت هم‌چون ارتش، پلیس، زندان، دادگاه‌ها و غیره به تعبیر «لویی آلتوسر»، زمانی روی می‌دهد که دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت هم‌چون مدرسه‌، دانشگاه، احزاب، تلویزیون و غیره در بازتولید امر مسلط دچار اختلال شده‌اند؛ دراین وضعیت است که حفظ نظام، متضمن بهره‌گیری هرچه به‌تر و دقیق‌تر از ابزارهای سرکوب است.


امین بزرگیان، سردبیر روزنامه گلستان ایران، روزنامه‌نگار و فعال دانش‌جویی

به سؤال شما برمی‌گردم. آیت‌الله خمینی را شاید بتوان هسته مرکزی هژمونی جمهوری اسلامی نامید. شخصیت سیاسی و مذهبی وی توانایی این را یافت که نظام، دردهه ۶۰ هژمونی خویش را در بین لایه‌های اجتماعی گسترش دهد.

این هژمونی در دهه‌های بعدی توانایی‌اش کمرنگ شد. اما شخصیت آقای خمینی حداقل در بین اصلاح‌طلبان هم‌چنان مورد احترام بود.

اما با این ‌وجود یکی از قدیمی‌ترین تاکتیک‌های جریان مسلط برای حذف مخالفین، متهم ساختن آنان به مخالفت با آیت‌الله خمینی بوده‌است.

معنی این اتهام این بود که برخی از عناصر هژمونیک، هم‌چنان توانایی اقناعی خود را برای سرکوب دارند. اما مساله هژمونی در اتفافات اخیر ایران، تغییرات اساسی کرده است.

به نظر من حمله طرفداران احمدی‌نژاد به بیت آقای خمینی در خلال سخنرانی خاتمی‌، درواقع حمله به حاملان هژمونی نظام است، اما این‌بار نه ازسوی منتقدین و مخالفان سیستم که ازسوی حاکمان. این اتفاق ناشی از چیست؟

جریان احمدی‌نژاد مایل است نشان دهد – به جریانات متعادل‌تر جریان حاکم و ایدئولوژیک‌ها - که دیگر هیچ اصل هژمونیکی باقی نمانده است؛ تا با استفاده از آن بتوان نظام سیاسی را بازتولید کرد.

این ادعا دقیقا متضاد با جریانی است که به ‌اصلاح نظام معتقد است و یا در درون جریان راست، با احمدی‌نژاد مخالف است.

یکی از مشکلات جدی جریان تندروی حاکم با اصلاح‌طلبان این بوده است که به‌سبب پیوندهای جریان اصلاح‌طلب با عناصری از هژمونی نظام (غیراپوزیسیونی بودن آن‌ها) امکان سرکوب حداکثری آن‌ها هیچ‌گاه مهیا نشده است.

وضعیت بغرنجی که اکنون موسوی و کروبی برای حاکمیت ایجاد کرده‌اند، ناشی از همین مسأله است.

آن‌ها جریانات اپوزیسیونی نیستند که بتوان آن‌ها و طرفداران‌شان را به‌راحتی سرکوب کرد.

اقدام به حذف کامل آن‌ها کاری است مخاطره‌آمیز. این مخاطره اتفاقا ناشی از پیوندهای آنان با هژمونی نظام است نه شکاف‌های‌شان.

احمدی‌نژادیون ابتدا تلاش کردند این تصویر را بازنمایی کنند که سبزها به هیچ یک از عناصر هژمونیک نظام باور ندارند؛ (مثلا در رسانه‌های‌شان نشان می‌دهند که عکس آقای خمینی را سبزها پاره کرده‌اند یا به مناسک عاشورا‌ بی‌احترامی کرده‌اند)

اضافه بر این، به گونه‌ای سادیستی تلاش کردند که مخالفین خود را اپوزیسیون نظام نشان دهند و پیوندهای مخالفین را با عناصر هژمونیکی نظام قطع کنند (تلاشی که از سوی اقتدارگرایان مسبوق به سابقه است).

اما پس ازعدم موفقیت در ایجاد شکاف بین هژمونی و حاملان اصلاح‌طلب آن‌ها در این مرحله سعی می‌کنند نشان دهند که هیچ اصل هژمونیک دیگری وجود ندارد، تا بتوانند دستگاه‌های سرکوب‌گر را به ‌گونه‌ای تام به راه بیندازند.

زیراماشین سرکوب زمانی می‌تواند به گونه‌ای تام به حرکت درآید که هیچ اصلی به غیر از «حفظ سیستم» درمیان نباشد.


امین بزرگیان: تعطیلی زندگی به نفع سیاست، تجربه‌های تلخ عده‌ای معدود چریک را زنده می‌کند که در میان چشمانی که دیروز دست یاری به آن‌ها داده بودند، در گوشه‌ای تیرباران شدند. و زندگی بدون سیاست، داستانی می‌شود که بعد از هر سرخوردگی تجربه کرده‌ایم؛ زیستی انباشته از امیال فردی.

در یک وضعیت دیالکتیکی تلاش جریان احمدی‌نژاد برای به‌کارانداختن تام ماشین سرکوب در واقع تلاشی است برای این‌که بگوید مخالفین، سقوط سیستم را می‌خواهند و بالعکس. چیزی که تا به حال مخالفین نخواسته‌اند.

احمدی‌نژادیون می‌دانند زمانی می‌توان با این جنبش مقابله کرد که نشان دهد عناصر این جنبش، اپوزیسیون و خواستار سقوط سیستم هستند.

آن‌ها برای مقابله واقعی با این جنبش راهی ندارند غیر از این‌که همه مخالفین (هرکس حتی بیت خمینی) را اپوزیسیون کنند تا امکان سرکوب تام فراهم شود.

یعنی بیش از آن‌که مخالفین خواستارسقوط سیستم باشند، حافظان سیستم، خواستار اینند که مخالفین سقوط سیستم را بخواهند.

نکته مهم در این است که اصرار احمدی‌نژادیون بر به‌کار انداختن ماشین سرکوب برای حفظ ساختار درواقع اعتراف به پایان دوره سلطه هژمونیک نظام است.

این تفکر برای نظام جمهوری اسلامی بسیار خطرناک است. حمایت بسیاری ازایدئولوژیک‌ها (کسانی که به نوعی اصالت برای جمهوری اسلامی معتقدند) از موسوی و کروبی در واقع تاییدی است بر این نکته که اصرار احمدی‌نژاد بر ورود به فاز سرکوب تام، در واقع چیزی اپوزیسیونی در برابر توانایی‌های هژمونیک نظام است.


همه ما هم‌واره فکر می‌کنیم که این‌دفعه دیگر کار تمام است؛ و جالب این‌جاست که حداقل صدسال است که در حسرت یک روزنامه آزاد یا محکمه عادل می‌سوزیم

جمهوری اسلامی یک نظام ایدئولوژیک با آرمان‌ها و تاریخجه‌ای مشخص است. طیف نزدیک به احمدی‌نژاد چه‌طور می‌تواند طرفداران سنتی نظام را اقناع کند؟

ده‌ها تن از مدیران میانی و طبقه‌ایی که در عرف عمومی حزب‌اللهی قلمداد می‌شدند در طول بیست و چهار سال با دولت‌های میرحسین، هاشمی و خاتمی همکاری کردند.

آیا نظام با ریزش نیروهای وفادار و به اصطلاح خودی روبه‌رو خواهد شد؟

اتفاقا یکی از مقدماتی که سازمان احمدی‌نژاد را به این‌جا رساند که در مواجهه با مخالفان می‌باید دست به دامان بخش سخت‌افزاری حکومت شد، همین مساله نارضایتی مدیران میانی ازسیاست‌های دولتی در این چند سال اخیر است.

مدیران میانی اولین گروهی بودند که به مخالفت با سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد پرداختند. حجم مدیرانی که با سر کار آمدن احمدی‌نژاد از چرخه قدرت بیرون انداخته شدند، آن‌قدر زیاد بود که عملا دولت احمدی‌نژاد شکلی شبیه دولت انقلابی را پیدا کرد.

مدیران اخراج‌شده تبدیل به منتقدانی شدند که هر یک از سوابق زیادی در مناصب حکومتی برخوردار بودند. این بیرون‌افتادگان بروکراتیک، زبانی پیدا کردند و به دیگر منتقدین نزدیک شدند.

نزدیک ‌شدن کارگزاران سازندگی و احزاب اصلاح‌طلب در چهار سال اخیر ناشی از همین بیرون‌افتادگی بود.

اگر یکی از تفاوت‌های جنبش سبز را با جنبش‌های اعتراضی قبلی درایران، قدرت و عمومیت این جنبش بدانیم بی‌شک یکی از دلایل مهم این قدرت، هم‌راهی بخش بزرگی از بروکرات‌ها و مدیران میانی با این جنبش است.

همان چیزی که از آن به «یارگیری جنبش» تعبیرمی‌شود. اعتراضات هاشمی رفسنجانی (به‌عنوان چهره سمبولیک بروکرات‌های نظام) به دولت نیز در تحکیم و گستردگی انتقادات درمیان مدیران، کمک شایان توجهی کرده است.

دولت احمدی‌نژاد به سبب فقدان مدیران با نفوذ در بین لایه‌های اداری جامعه عملا از توانایی «ضربه‌گیری» آن‌ها برخوردار نبوده است.

مدیران میانی در هر نظام سیاسی و اقتصادی، مدیریت خرد را برعهده گرفته و از سرازیر شدن مسایل، مشکلات و انتقادها به ارکان بالاتر دولت جلوگیری می‌کنند، در واقع ضربه‌گیر دولت هستند.

دولت احمدی‌نژاد عملا با سیاست‌هایش این امکان را کم‌تر داشت، هرچند که همین انفصال از مدیران سابق بود که برای احمدی‌نژاد محبوبیتی در میان فرودستان ایجاد کرد.

در شش ماه گذشته معترضان نشان دادند که به‌رغم واکنش‌های تند نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها هراسی از احتمال دستگیری و سرکوب ندارند.

شدت گرفتن درگیری‌های معترضان با نیروهای امنیتی در روز عاشورا نمایان‌گر این واقعیت است که خشم آنان شدت گرفته. برخی از نیروهای اپوزیسیون درگیری‌های خیابانی را به‌عنوان رادیکال شدن جنبش تعبیر می‌کنند. نظر تو درباره امکان تداوم جنبش سبز در خیابان چیست؟

اگر بخواهم خلاصه به این سؤال پاسخ بدهم که، لازمه تداوم جنبش چیست؟ به‌نظرم تداوم «امکان سیاست» است.

ابتدا لازم است منظور خودم را از «سیاست» مشخص کنم. حضور عینی (تنانه) مردم در عرصه عمومی برای رسیدن به خیری عمومی و جهان‌شمول، به‌گونه‌ای که پلیس را به عکس‌العمل وادارد را من به تأسی از جورجیو آگامبن، سیاست می‌گویم.

«سیاست» در این معنا، در تقابلِ‌ با سیاست رسمی یا عرصه مدیریت و چرخش نخبگان،‌ كنترل و كارشناسی و سنجش و برنامه‌ریزی امور است.

سیاست در این‌جا در واقع به معنای كنش‌های خلاقانه «مردم» و در تقابل با سیاست پشت درهای بسته است.

البته این به معنای نفی سیاست‌ورزی نیست - که البته کار یک سیاست‌مدار است - بل‌که مساله اصلی من در استفاده از سیاست در این معنا معطوف به این است که جنبش سبز تا زمانی تداوم می‌یابد که ما بتوانیم این معنا از سیاست را زنده نگه‌داریم.

اگر ما به سیاست در این معنا نگاه کنیم، مهم چیزهایی است که در این فرایند سیاسی شدن جامعه به‌دست آورده‌ایم؛ فارغ از این‌که بخواهیم پایانش را بدانیم و مدام بپرسیم: آخرش چی میشه؟.

البته باید گفت سیاست به این معنا دغدغه بسیاری از منتقدین نظام سرمایه‌داری است. تا جایی‌که «هابرماس» مدام می‌پرسد: «جوامع امروز را چگونه می‌توان دوباره سیاسی کرد؟»

بی‌شک یکی از مهم‌ترین سرنخ‌هایی که می‌تواند به ما بگوید که چگونه می‌توان «امکان سیاست» که دراین شش ماهه اخیر در ایران ایجاد شده است را تداوم داد، بازنگری درخودجنبش و دلایل موفقیتش تا این زمان است. به نظر من یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت جنبش سبز تا الان «غیراپوزیسیونی» بودن آن بوده است.

درجواب سؤال اول گفتم که سازمان احمدی‌نژاد برای کنترل و سرکوب تام جنبش نیازمند این است که به همه نشان دهد که جنبش سبز خواستار سرنگونی نظام است.

بی‌شک یکی از مهم‌ترین اهداف برای سرکوب تام، گرفتن امکان سیاست ازجنبش است.

موتور اقناعی سازمان احمدی‌نژاد برای سرکوب تام جا انداختن این است که جنبش سبز می‌خواهد سیستم را سرنگون کند.

اگر این سازمان بتواند این کار را بکند، اولین نتیجه عینی آن متوقف شدن یکی از مهم‌ترین امکانات جنبش سبز از ابتدای آن است؛ یعنی یارگیری.

درجواب سؤال دوم به اختصارگفتم که جنبش سبز چگونه یارگیری کرد و در صفوف مخالفان اصلاحات شکاف انداخت. تا جایی‌که بسیاری ازحامیان جنبش کسانی شدند که چندی پیش به مرکز دولت چسبیده بودند.

حال اگر سازمان احمدی‌نژاد بتواند قانع کند که سبزها دنبال سقوط نظام‌اند، نه‌تنها می‌تواند ماشین سرکوب تام را به کار اندازد - که طبیعتا هزینه فعالیت سیاسی بالا می‌رود و شکاف تاریخی سیاست و زندگی سرباز می‌کند و سرخوردگی می‌سازد - و بالطبع فضا را دوباره غیرسیاسی کند، که در دیگرسو باعث می‌شود بسیاری از حاملان جنبش سبز، بار خود را زمین گذاشته، و به جای‌گاه امن خود در حکومت بازگردند.

دوباره تاکید می‌کنم که اهمیت جنبش تا به حال به این بوده است که شکل اپوزیسیونی نداشته است. این وضعیت احمدی‌نژادیون را خلع‌سلاح می‌کرد.

آن‌ها برای مقابله واقعی با این جنبش راهی نداشتند غیر از این‌که همه مخالفین را اپوزیسیون نظام جا بزنند؛ تا هم امکان سرکوب تام فراهم شود، و هم در فرایند یارگیری جنبش خلل وارد کنند؛ و این یعنی پایان امکان سیاست.

جنبش براندازانه بازنمایی می‌شود و سرکوب توجیه. نتیجه‌ای که رخ می‌دهد این است که با بالا رفتن هزینه برای مداخله سیاسی، رابطه بین سیاست و زندگی قطع می‌شود و باز همه می‌گویند: «این‌ها همه سروته یک کرباسند» یا «سیاست پدر و مادر ندارد».

تجربه‌ای که در تاریخ ایران بسیار و در اشکال متفاوت تکرار شده است که شاید از دردناک‌ترین این تجربه‌ها اتفاقات ابتدای انقلاب، و از دست رفتن آن امکان تاریخی فوق‌العاده بود. اگر این اتفاق بیفتد شک نکنید که بازهمه به خانه بازخواهیم گشت.

من این‌جا لازم می‌دانم به دونکته اشاره کنم:

الف) توهمی وجود دارد و به گونه‌ای تاریخی (تحت آموزه‌های ماتریالیسم تاریخی) همواره وجود داشته که این جنبش در نهایت منجر به پیروزی خواهد شد. سؤال من این‌ است که چه کسی هم‌چنین تضمینی داده است؟

مگر کنش‌گران درجنبش‌های قبلی هم چنین فکری نمی‌کردند؟ همه ما هم‌واره فکر می‌کنیم که این‌دفعه دیگر کار تمام است؛ و جالب این‌جاست که حداقل صد سال است که در حسرت یک روزنامه آزاد یا محکمه عادل می‌سوزیم.

هیچ تضمینی برای موفقیت جنبش سبز وجود ندارد به‌جز این‌که پاهای‌مان را بر زمین بگذاریم، شعر را بگذاریم برای بعد از موفقیت و کاری کنیم که فضای سیاسی به دست آمده را از دست ندهیم.

برای حفظ «سیاست» و استمرار حضور بدن‌ها در خیابان، ما نیازمند این‌ایم که سیاست را زندگی کنیم نه این‌که یکی را به نفع دیگری تعطیل کنیم. راز حضور «شبح‌گونه» مردم در سیاست همین‌جاست.

تعطیلی زندگی به نفع سیاست، تجربه‌های تلخ عده‌ای معدود چریک را زنده می‌کند که در میان چشمانی که دیروز دست یاری به آن‌ها داده بودند، در گوشه‌ای تیرباران شدند. و زندگی بدون سیاست، داستانی می‌شود که بعد از هر سرخوردگی تجربه کرده‌ایم؛ زیستی انباشته از امیال فردی.

به نظر من تأکید مجدد سبزهای مخالف، بر غیراپوزیسیون بودن، ماشین سرکوب رامتوقف کرده، منجر به ریزش نیروهای آن‌ها شده و قدرت اقناعی سازمان احمدی‌نژاد را برای ایدئولوژیست‌ها ناممکن می‌سازد؛ در واقع امکان سیاست، زندگی را تداوم بخشیده و قدرت گرفتن جنبش را هرچه بیش‌تر فراهم می‌سازد.

ب) این استدلال من اصلا نافی تغییر نظام نیست. نتیجه «سیاست» ممکن است به تغییر نظام بینجامد، همان‌گونه که ممکن است به اصلاح نظام.

تغییر یا اصلاح نظام همان‌گونه که موسوی دربیانیه‌هایش به امر مسلط هشدار داده است، بیش از هر چیز بستگی به دماسنج «خریت» حاکم دارد.

به گفته «چارلزتیلی» پاشنه آشیل هر انقلابی اشتباهات حاکم است. حاکم در خرداد ماه ۱۳۸۸ یک اشتباه کرد و فرصتی ایجاد شد برای «سیاست»، این رخداد ممکن است با تداوم اشتباهات حاکم، طومار نظام را درهم بپیچد.

اما ما به مثابه کنش‌گران تغییر نباید، امکان سیاست به وجود آمده را پای چیزی که بالذات ارزشمند نیست (نام حکومت) قربانی کنیم.

سیاست امکانی‌ست برای حصول به حقیقتی کلی، برابری‌ای که درابتدا و در صفوف به‌هم فشرده تجربه می‌شود و شکاف‌هایی که عیان می‌شود؛ دراین میان چیزی که مهم نیست پایان داستان است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

شاید از بهترین مطالبی است که در باره جنبش سبز خوانده ام

-- محمد حسن صفورا ، Jan 15, 2010

عالی بود

-- اکبری ، Jan 15, 2010

بی نظیر بود. بدون شک بهترین تحلیل و دیدی بود که از جنبش سبز خونده بودم. تبریک به زمانه و تحولات اخیرش.

-- سونیا ، Jan 15, 2010

کاش کسانی که فقط به فکر تغییر نظام اند این نوشته رو میخوندند و میفهمیدن که ما الان به این خواسته ها نیاز داریم.حتی اگر دنبال سکولار کردنیم راه حلش چیزی نیست که اونا میگن ما باید از درون و از ابزارهای خود دولت استفاده کنیم اراب ضد خودشون
به نظرم این مصاحبه ازوم این موردو خیلی خوب، تشریح کرده

-- سیما ، Jan 15, 2010

بسیارخواندنی وجذاب ومبتنی برواقع بود.خیلی برای من جالب بودکه این سخنان راتاکنون اززبان تئوری پردازان نشان دارنشنیده بودم .تعریف هزمونی وتطبیق ان برشرایط امروزایران وگزینه های پیش روی جنبش سبزواهداف احمدی نزادیون تاکنون اینچنین رسااززبان کسی بیان نشده بود.

-- حنیف ، Jan 15, 2010

سایت زمانه بی شک طلایه دارآزادی بیان برای فارسی زبانان است .پیشنهادمیکنم ازمعلومات وتحلیلهای این دوست عزیز بیشتراستفاده شود.

-- حنیف ، Jan 15, 2010

این گفتگو، نکاتی بسیار نادر را در کشاکش سیاسی در ایران در خود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است... ایول

-- رحمان جوانمردی Rahman Javnamrdi ، Jan 15, 2010

این گفتگو، نکاتی بسیار نادر را در کشاکش سیاسی در ایران در خود دارد که کمتر به آن پرداخته شده است... ایول

-- رحمان جوانمردی Rahman Javnamrdi ، Jan 15, 2010

مصاحبه جالبی بود، بعد از مدتها یک تحلیل خوب به معنای واقعی کلمه خوندم. مرسی زمانه

-- کوروش ، Jan 15, 2010

"نباید، امکان سیاست به وجود آمده را پای چیزی که بالذات ارزشمند نیست (نام حکومت) قربانی کنیم. " دلم برای یه تحلیل نرمال و واقعی لک زده بود.
اگرهدف،قبول مسؤلیت برای خدمت اصلح باشد این نوع رفابت !!

-- بهمن آبادی ، Jan 16, 2010

از این گفتار جنابعالی حض کردم. مطالب علمیی فرمودید که ما را هم اگاه فرمودید از انچه که تا بحال نمیدانستیم و هم انکه به پیشرفت و موفقیت این جنبش سبز امیدوار فرمودید. با افرادی نظیر سرکار حتمأ موفقیت در پیش است.

-- رضا ستوده ، Jan 16, 2010

بسیار زیبا، منطقی و واقع بینانه

-- منا ، Jan 16, 2010

this was the best realistic analysis and most convincing argument from such a young man.i did enjoy it

-- esmail maleki ، Jan 16, 2010

گفتگوی خیلی جالبی بود. اما به نظرم می توانست راهکار هم بدهد. مثلا چه طور جنبش بر خصلت غیر براندازانه تاکید کند. یا این که از این پس چه طور در خیابان ها حضور پیدا کند. یا اصلا حضور در خیابان تا کی ادامه یابد. و سقف و کف خواسته ها چه باید باشد؟

-- بدون نام ، Jan 16, 2010

خلاصه این مقاله از نظر من>
«راهی که می رویم و تمرینی که می کنیم، خود هدف است»
پس خواصته های مان را عمل گرایانه و ایجابی مطرح کنیم.
ممنون از این تحلیل قوی!

-- سعید ، Jan 16, 2010

این گفتگوی مکتوب یعنی جای هیچ نقدی ندارد که اینچنین با کامنت های عجیب و غریب از ان تمجید شده است. به کامنت های سایر مطالب زمانه نگاه کنید. کمتر مطلبی پیدا می شود که اینچنین یکجانبه برای مطلبی کامنت گذاشته شود.
به نظر می رسد چپ ها قرار است زمانه را با این تعارف و تمجید در اختیار خود بگیرند. مسئولان زمانه مراقب این تعریف های هدف دار باشند.

-- یک دوست ، Jan 16, 2010

besyar kamel va rasa bood

-- nasser ، Jan 16, 2010

مصاحبه جالبی‌ بود، با سپاس از آقای بردبار که سوالت مهمی‌ را مطرح و بحث را هدایت کردند.

-- مانا ، Jan 17, 2010

شما بر پایه ی کدام تحقیقات میدانی به این نتیجه رسیده اید که "هژمونی" جمهوری اسلامی بر جامعه ایران با رضایت مردم صورت گرفته؟ آیا این نتیجه گیری غلط از آنجا ناشی نمی شود که گروهی از سیاست بازها برای اینکه اشتباهات خودشان را در آن سالها پنهان بکنند شایع کردند که زمینه ی آنهمه جنایت را هواداری مردم و "کاریزمای" خمینی آماده کرده بود؟ بر اساس داده های واقعی و اسناد موثق، رژیم جمهوری اسلامی در دهه ی 60 بیش از دوازده هزار فعال و مبارز سیاسی را تیرباران کرده و دهها هزار نفر را به زندان انداخته و اکثرشان را شکنجه کرده و صدها هزار نفر را با فشارهای وحشتناک اجتماعی-سیاسی از کشور فراری داده. اونوقت شما اسم اینرا می گذارید رصایت مردم؟ آیا فکر نمی کنید نظامی که "رضایت مردم " را داشته باشد نیازی پیدا نمی کند که اینهمه جنایت خلق بکند. و مگر توی همان تعریف گرامشی از هژمونی نمی گویید: (درواقع درنظریه گرامشی، هژمونی قدرتی است اخلاقی- فکری که یک سیستم منسجم، بر متعلقاتش بدون بهره‌گیری عیان از ابزارهای سرکوب - هم‌چون پلیس - اعمال می‌کند؛ به‌گونه‌ای که افراد آن‌را پذیرفته، بازتولید کرده و «رضایت» دارند.)؟ شما چگونه توانستید این تضاد تعرف گرامشی را با واقعیات سالهای 60 در ذهنتان حل بکنید و دست به نوشتن ببرید؟

-- علی ، Jan 17, 2010

یار گیری چیه!! مردم ترسشان ریخته آمده اند توی خیابون. ترس ها که بیشتر بریزند "یار" های تازه تری هم به مرم اضافه خواهند شد. خیلی از اطرافیان شاه در هفته های آخر انقلاب "یار" مردم شده بودند!!

-- محمود ، Jan 17, 2010

اقای امین بزرگیان متشکرم. بالاخره یک تحلیل عالی خواندم.

-- Ali ، Jan 17, 2010

نوشته بسيار خوب است اما دو نکته را اگر اضافه کنيم تصوير عوض می شود
1 - کارکرد "النصر بالرعب" که از ابتدا بخش جدائی ناپذير از نظام جمهوری اسلامی بوده است را، نبايد به عوض مقبوليت نظام تا قبل از جنبش سبز گذاشت.
2 - احمدی نژاد در سرکوب ها کا ره ای نيست. اصولا" قوای انتظامی در ايران در دست دولت نيست. مطلقا" و کاملا" دست آقای خامنه ای است. نقش احمدی نژاد را تا اين اندازه برجسته کردن نشان از عدم درک درست از سازوکارهای نظام دارد.
بااينهمه بسيار جذاب و منطقی و منسجم است و بسياری نکات يادگرفتنی دارد.

-- بلخی ، Jan 18, 2010

تحلیل زیبایی بود!
زنده باد سیاست-زندگی!

-- یاشار ، Jan 18, 2010

ممنون. واقعا آموزنده و مفید بود. امیدوارم جوانان سبز بخوانند. کاش میشد در سایت بالاترین این مقاله را در بخش سیاست مطرح (داغ) کرد.

-- ثریا ، Jan 20, 2010

تحلیلی بکر و ستودنی بود.
ممنون

-- بدون نام ، Jun 4, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)