خانه > قصه زمانه > برگزیدگان مرحله یکم > حمام | |||
حمامعباس سرش رو از توري بريده سقف داخل كرده بود و كف پشت بام دراز كشيده بود.با غيظ گفت:اه اينجا كه پر از بخاره.هيچي معلوم نميشه.سعيد نگران اطراف رو مي پاييد:از خر شيطون پياده شو ميگي هيچي معلوم نميشه بيا بريم ديگه.عباس با ذوق سرش رو بيرون آورد و گفت:نه خره بيا كم كم چشمت عادت مي كنه.بيا حوري ها رو نگاه كن بهشت اينجاست.و با عجله دوباره سرش رو كرد توي توري پاره.همون جور كه سرش تو بود گفت:يادت باشه دفعه بعد هم جمعه بیایم.همه جمعه ها ميان حموم. بيا تو هم نگاه كن. همشون لخت لختن ديگه معلوم نيست كي دوباره بتونيم بيايم ها.سعيد روي يك خرپشته نشست و با دلخوري گفت: لازم نكرده .تو نگاه مي كني بسه. دفعه ديگه اي هم در کار نيست.حالا هم بدو تا كسي نيومده بزنيم به چاك.عباس سر عرق كرده اش رو آورد بيرون و با سرخوشي گفت: خيله خب. انقدر داد نزن. پنج تا تيله سه پر گرفتي واسه يه ربع كشيك.بذار ببينم اين كه انقدر سينه هاش گنده است كيه؟نفسش را حبس كرد و سرش را تو كرد: اِ خوشگلاشو سوا مي كنه .داره پشت هووش رو كيسه مي كشه. بيا بيا نگا كن. يه وقت خاطر خواه دختر اقدس خانوم نشيا. كچله. كلاه گيسش رو گذاشته رو زانوش داره شونه مي كنه. كله اش مو نداره. عوضش تنش مثل ميمونه.بايد مثل ننه اش،بره تو خمره واجبي دو ساعت خيس بخوره. بيوه اكبر آقا مثل اينكه جدي جدي وضعش خرابه. هيچي که به خودش نبسته يه جوري هم نشسته که همه چپ چپ نگاش مي کنن .ولي آبجي مون اصلا تو باغ نيست. مثل اينکه تا فيها خالدونش معلومه. برو خدا رو شكر كن که مردي. زن جماعت وقتي پير مي شه ، خيلي ناجوره. ننه بزرگ علي سينه هاش رو شكمشه.كم مونده برسه به زانوهاش. |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|