خانه > قصه زمانه > برگزیدگان مرحله یکم > هفت دقیقه سکوت | |||
هفت دقیقه سکوتهفت نفري مي شديم . دور ميز نشسته بوديم . ميز قهوه اي سوخته بود . مستطيلي دراز که صندلي هاي سنگين چوبي دور آن چيده بودند . هيچ کس نمي دانست چه اتفاق مي افتد . ژاکلين آمد تو ، يک سيني بزرگ چاي دستش بود . همه مان به پايش بلند شديم ، خنديد ، گفت : بشينيد خواهش مي کنم . من با خودکاري بازي مي کردم . ژاکلين سيني را گرفت طرف من . |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|