خانه
>
قصه زمانه
>
برگزیدگان مرحله یکم
>
زیر پاشنه پا
|
داستان 79، قلم زرین زمانه
زیر پاشنه پا
همينطور که روی مبل جا خوش کرده بودم و پا گذاشته بودم روی ميز يکدفعه تصميم گرفتم دکور خانه را عوض کنم. بلند شدم و گفتم: « خب از کجا شروع کنيم ؟ »
اول همان مبلی را که رويش نشسته بودم چرخاندم و بعد رفتم سراغ بقيه و همه را بر گرداندم سمت ديوار. فرش را با مکافات از زير پايه ها کشيدم بيرون و جمع کردم و بردم توی اتاق. ميز وسط هال را دوباره کشيدم سر جای اولش و طوری عمودی گذاشتم که رو به آشپزخانه باشد. بعد گلدانها را آوردم و به ترتيب قد چيدم جلوی تلويزيون. کمی فاصله گرفتم و نگاه کردم، بد نبود ولی چيزی کم داشت. رفتم آبرنگ آوردم و شروع کردم به نقاشی روی صفحه تلويزيون. اول از آبی شروع کردم ولی روی صفحه تيره ديده نمی شد. نارنجی را امتحان کردم، جواب داد. می خواستم يک زن لخت بکشم با کمر باريک و سر و سينه درست که لم داده باشد و دستش را گذاشته باشد زير سرش و همينطور زل زده باشد به کسی که روی مبل وسطی می نشيند. همه چيزش خوب می شد بجز سينه ها. بايد با يک لکه کوچک در مي آمد ولی نمی شد. هی پاک می کردم و دوباره می کشيدم. آخر سر با يک لکه رنگ طوری که فقط معلوم باشد چيست سَمبلش کردم و تلويزيون را روشن کردم و صدايش را خفه کردم و آوردمش روی شبکه سوم تا منچستر و بايرمونيخ تا جان دارند زير پر و پاچه خانم بدوند. بعد رفتم روی ميز ناهار خوری را خالی کردم و صندليها را چيدم رويش. هر چيزی هم که روی ميز بود گذاشتم جای صندليها. در جاکفشی را باز کردم و هر چه بود کشيدم بيرون و بعد نوارها را از زير تلويزيون آوردم و چيدم توی جاکفشی و کفشها را چپاندم توی زير تلويزيونی. خيالم که از اين بابت راحت شد رفتم سراغ تابلوها ، همه را سر و ته کردم. بعد هم عقربه های ساعت را لق کردم و جفتشان افتادند روی عدد شش. چند تايی روزنامه آوردم و با سنجاق وصل کردم به پرده ها، به نظر که بد نمی آمد ، از دور که نگاه می کردی خوب هم بود.
بايرمونيخ داشت زير سر و سينه خانم له می شد، عوضش من فقط موسيقی کم داشتم، از توی جاکفشی يک سی دی ترومپت خرکی گير آوردم و ضبط را روشن کردم. بعد سيگارم را آوردم و رفتم نشستم روی يکی از مبلها و پاهايم را تکيه دادم به ديوار و به ترومپت مردک گوش دادم. سيگار که تمام شد ديدم جای پام روی ديوار مانده، يک لکه کوچک از پاشنه پا. آمدم تميزش کنم ديدم همانی شد که می خواستم، هر چی باهاش ورمی رفتم هی بزرگتر می شد، حجم پيدا می کرد اما پاک نمی شد. هر کار کردم نرفت. حالا يک لکه بزرگ روی ديوار هست، درست روبروی در ورودی خانه که هيچ کاريش هم نمی شود کرد.
|
آرشیو ماهانه
|