خانه > قصه زمانه > نامزدهای دریافت جایزه > نه هست | |||
نه هستسر صبحي داشتم توي رختخوابم وول مي خوردم که تلفن زنگ زد،حال بلند شدن و جواب دادن را نداشتم ،پتو را سفت تر بغل کردم لامصب از مهناز هم گرمتر بود وبراي آنکه لذتش بيشتر بشود ،صدايي از خودم درآوردم : |
لینکدونی
آخرین مطالب
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
kheyli ziba bud,lahne ravi,pechedegeye ravi va donyaye vaghe ke malum nabud cheghadr vagheie hast ya nah hast!
-- sina ، Aug 17, 2007كم وبيش همه ماها توذهنمون درگير هست ونه هست است و يك سري خاطرات از گذشته ميان و ميرن اما مهم آن است چنين زيبا و گيرا روي كاغذ بياري خواننده را با خودش بكشونه . جالب بود موفق باشي
-- kardan ، Sep 8, 2007زیبا بود. من هم امروز، ساکن طرشتم. نه خبری از توت هست نه زنبور. ولی ورق و عرق و ایضن زرورق به قوت خودش باقیه.
-- هادی ، Sep 11, 2007از دو جای نوشتهی شما خوشم نیومد. یکی اونجا که دهاتیها را خطاب کرده بودید و یکی آنجا که دوست ترکتان را دو لوکس خوانده بودین.
از اینها که بگذریم، من گمون میکنم رستم فقط سزارینی باشه، نه سیاوش!
و یک انتقاد کوچک، داستان شما، بیشتر از اینکه حرف داشته باشد، کلمات زائد داشت. حرافی بود. خیلی کوتاهتر از اینها میشد نوشتش.
ولی از حق نگذریم، قدرت قلمتان خوب بود و مستحق راه یافتن به بخش نیمهنهایی را داشتید.
سربلند باشید.
خیلی جالب بود
-- سیما ، Sep 13, 2007جنس نوشتنت عالیه
با اين كه حس يك تكه از زندگي را اولش داشت، بقيهاش هم....
-- ديداد ، Sep 18, 2007اما خودمونيم بورژوازي هم براي خودش عالمي داره!
گرچه زندگي كردنش مزرخفه.