تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

زن در ادبیات طنز‌آمیز ایران (9)

در برنامه پیشین اشاره کردیم که از دوره‌ی مشروطیت به بعد انتقاد از وضع اجتماعی زنان و تشویق آن‌ها به رفع حجاب و کسب آزادی‌های دیگر زیادتر شد. در همین رابطه به اشعار برخی از شاعران نواندیش و طرفدار آزادی و برابری زن و مرد اشاره کردیم.

در بخش پایانی این مطلب، به حدود زمانی دهه‌ی بیست تا سقوط رژیم پهلوی می‌پردازیم. در آن دوران آثار طنز‌آمیز در باره‌ی زنان در داستان کوتاه و رمان جلوه‌ی تازه‌ای یافت. برای نمونه، «صادق هدایت» در داستان «علویه خانم»، تصویری از زنی می‌دهد که در عین تظاهر به زهد و تقوا، با مرد دیگری رابطه دارد و از هیچ عملی رویگردان نیست. در این داستان که شرح مسافرت عده‌ای زوّار است که در چهار ارابه به مشهد سفر می‌کنند، «هدایت» درضمن دعواها و رقابت‌های گوناگون، شخصیت «علویه خانم» را با موشکافی ترسیم می‌کند و از تقدس‌مآبی و خرافه‌پرستی اشخاصی نظیر او پرده برمی‌دارد. در حقیقت انتقاد «هدایت» بیشتر متوجه اجتماع فاسدی است که زنانی چون «علویه خانم» را به وجود می‌آورد.

پس از این دوران بود که به طنز کشیدن زنان، دیگر برای حجاب و عقاید خرافی آن‌ها نبود. آن‌چه را که مردان در مورد زنان به سُخره می‌گرفتند، حق برابر طلبی زنان با مردان بود. این کار، در اجتماعی که سنت را بر این گذاشته بود که وظایف ویژه‌ای را شایسته‌ی زنان بدانند، گران می‌آمد.

موضوع دیگر افراط زنان در آزادی، انتخاب لباس، پوشش و آرایش، پس از رفع حجاب بود. در اشعاری که در این موارد سروده شده، مرد را به گونه‌ای تصویر می‌کند که از دست ولخرجی‌ها و زیاده‌روی‌های زن خود به‌تنگ آمده‌است.
شاعران زیادی در این زمینه شعر سروده‌اند. از جمله این شاعران «ابوالقاسم حالت» است که اشعار فراوانی از این دست در توفیق و روزنامه‌های دیگر به‌چاپ رسانده‌است. شعرهایی با عنوان «آرزوی تغییر جنسیت»، «لنگه‌کفش»، «پرحرفی خانم‌ها» و «خواست‌های زن»، نمونه‌هایی است که در این مورد سروده شده‌است.

همسر من، نه زمن، دانش و دین می‌خواهد
نه سلوک خوش و حرف نمکین می‌خواهد
نه خداجویی مردان خدا می‌طلبد
نه فسون‌کاری شیطان لعین می‌خواهد
نه چو سهراب، دلیر و نه چو رستم، پُرزور
بنده را او، نه چنان و نه چنین می‌خواهد
اسکناس صدی و پانصدی و پنجاهی
صبح تا شب، زمن، آن ماه‌جبین می‌خواهد
هی بدین اسم که روز از نو و روزی از نو
مبل نو، قالی نو، وضع نوین می‌خواهد
خانه‌ی عالی و ماشین گران می‌طلبد
باغ و استخر و دِه و مُلک و زمین می‌خواهد
ز پلاتین و طلا، حلقه سفارش داده‌است
ز برلیان و ز الماس، نگین می‌خواهد
مجلس‌آرایی و مهمانی و مردم‌داری
از من بی‌هنر گوشه‌نشین می‌خواهد
پول ‌آوردن و تقدیم به خانم کردن
بنده را او، فقط از بهر همین می‌خواهد
گر مرتب دهمش پول، برایم به دعا
عمر صد ساله ز یزدان مبین می‌خواهد
گر که پولش ندهم، مرگ مرا می‌طلبد
وز خدا شوهری احمق‌تر از این می‌خواهد

از دهه‌ی سی به بعد، بازتاب مبالغه‌گرایی و تقلید از فیلم‌های هالیوود و مجله‌های مد اروپایی و آمریکایی را در داستان‌های نویسندگان آن دوره می‌توان دید که مورد انتقاد قرار می دهند. از جمله «سعید نفیسی»، نویسنده، پژوهشگر و استاد دانشگاه آن دوران، در داستانی به نام «نیمه راه بهشت» که به سال 1331 نوشته، تصویری طنز‌آمیز از زندگی اولیاء امور و دانشگاهیان زمان خود می‌کشد و درضمن تصویری نیز از محافل اشرافی تهران به‌دست می‌دهد که در آن، زن و شوهر، هر دو به یکدیگر خیانت می‌کنند، اما هیچیک به روی دیگری نمی‌آورد.

چنان‌که پیش از این نیز گفته شد، چون زنان از امر آموزش و تحصیل بهره‌مند نبودند، قلم، طبیعتاً در دست مردان بود. در دوره‌های بعد، ما شاهد نویسندگانی بودیم که زن بودند و از زبان زنان، درد مشترک را بازگو می‌کردند. اما در همان دورانی هم که تحصیل و آموزش زنان امر رایجی نبود، بودند زنانی که تحصیل کردند و با شهامت و مبارزه‌ی قلمی، جوابگوی این داوری های نادرست بودند. یکی از این زنان آزاده، «بی‌بی‌خانم استرآبادی» بود که در سال 1312جوابیه‌ی محکمی در قبال رساله‌ای به نام «تأدیب‌النساء»، که توسط آخوندی نوشته شده بود، ارائه داد.
«بی‌بی ‌خانم» این نسخه‌ی خطی را «معایب‌الرجال» نام نهاد. او شدیداً به محتوای رساله‌ی «تأدیب‌النساء» تاخت که با شیوه‌های بسیار عقب مانده و قرون وسطایی به تربیت زنان می‌پردازد و نجات زنان را در گرو اطاعت از شوهران خود و خدمت به آن‌ها می‌داند. «بی‌بی خانم» که زنی تحصیل‌کرده و از طبقه‌ی متوسط جامعه بود با طنزی گیرا، در جواب «نصیحت‌نامه‌« «تأدیب‌النسا»، آن را «فضیحت‌نامه» ‌خواند و به تمامی مطالب آن نکته به نکته،جواب داد و در پایان، در چهار مجلس، به انتقاد از شرابخواری، قماربازی، کشیدن چرس و بنگ و خوش‌گذرانی‌های مردان پرداخت.

کتاب دیگری که در همین دوره نوشته شده، متعلق به شاهزاده‌ی قاجار، «تاج‌السلطنه»، دختر «ناصرالدین‌شاه» قاجار است که زبان فرانسوی را آموخته و با نوشته‌ی نویسندگان و سبک نوشتاری نویسندگان غرب به‌ویژه فرانسوی‌ها آشنایی دارد.
این شاهزاده‌ی قاجار با آن‌که در دربار قاجار و در رفاه کامل زیسته، اما با آشنا شدن به حقوق فردی و اجتماعی زنان اروپا، در جهت روشنگری زنان ایران گام برمی‌دارد و در جمعیت زنان مبارز آن دوره شرکت می‌کند. بخشی از خاطرات او که به‌جا مانده، در بر دارنده‌ی عقاید جالب سیاسی و اجتماعی برای مبارزه با فساد و عقب‌ماندگی و بهبود وضع زنان در ایران است. خاطرات او اثر ارزنده‌ای است از اوایل نهضت آزادی زن در ایران. «تاج‌السلطنه» می‌نویسد:

«خیلی میل دارم یک مسافرتی به اروپا بکنم و این خانم‌های حقوق‌طلب را ببینم و به آن‌ها بگویم وقتی‌که شما غرق سعادت و شرافت، از حقوق خود دفاع می‌کنید و فاتحانه به مقصود موفق شده‌اید، یک نظری به یک قطعه آسیا افکنده، تفحص کنید در خانه‌هایی که دیوارهایش سه ذرع یا پنج ذرع ارتفاع دارد و تمام منفذ این خانه، منحصر به یک درب است و آن هم به توسط دربان محفوظ است و در زیر یک زنجیر اسارت و یک فشار غیرقابل تحمل، اغلب سر و دست شکسته، بعضی‌ها رنگ‌های زرد پریده، برخی گرسنه و برهنه، قسمتی از شبانروز منتظر و گریه کننده و باز می‌گفتم این‌ها هم زن هستند.»

به گفته‌ی «تاج‌السلطنه» زندگی زن‌های ایران از دو چیز ترکیب شده:
یکی سیاه و دیگری سفید. در موقع بیرون آمدن و گردش کردن، هیاکل موحش سیاه عزا و در موقع مرگ، کفن‌های سفید. و من یکی از همین زن‌های بدبخت هستم و آن کفن‌ سفید را ترجیح به آن هیکل موحش عزا می‌دهم.»

در روزگار رفع حجاب اشعار زیادی در مورد تعدد زوجات، حجاب و مقام زن نوشته شد و از آن میان شعر «زن در ایران» از «پروین اعتصامی»، که در سال 1314 سروده شده، به این مسائل از دیدگاه یک زن نگاه می‌کند:

زن در ایران، پیش ازین گویی که ایرانی نبود
پیشه‌اش جز تیره‌روزی و پریشانی نبود
زندگی . مرگش، اندر کنج عزلت می‌گذشت
زن چه بود آن روزها، گر زان‌که زندانی نبود
کس چو زن، اندر سیاهی قرن‌ها منزل نکرد
کس چو زن در معبد سالوس قربانی نبود

از میان نویسندگان و شعرای زن در ایران، شاید هیچ کس تا آن زمان مانند فروغ فرخزاد با بی‌پروایی و صراحت در باره‌ی احساسات، عشق و خواست‌های زنانه‌ی خود سخن نگفته بود. او نه تنها بر سرنوشت از پیش تعیین شده‌ی زن، که مرد آن را تعیین کرده، می‌شورد و می‌تازد، بلکه نقش و همت زنان را نیز به تمسخر می‌کشد که بجای تلاش برای بدست آوردن حقوق فردی و اجتماعی خویش، در سایه‌ی ثروت و رفاه مردانی که با آن‌ها زندگی می‌کنند، شدیداً دچار رخوت و بی‌اعتنایی شده‌اند. شعر دلم برای باغچه می‌سوزد، کنایه‌ای است بر این حال و احوال:

وخواهرم که دوست گل‌ها بود
و حرف‌های ساده‌ی قلبش را
وقتی که مادر او را می‌زد
به جمع مهربان و ساکت آنها می‌برد. . .
او خانه‌اش در آن سوی شهر است
او در میان خانه‌ی مصنوعیش
و زیر شاخه‌های درختان سیب مصنوعی
آوازهای مصنوعی می‌خواند
و بچه‌های طبیعی می‌سازد
او
هروقت که به‌دیدن ما می‌آید
و گوشه‌ی دامنش از فقر باغچه آلوده می‌شود،
حمام ادوکلن می‌گیرد

در نطر فروغ، زنانی که به سرنوشت خود بدون اعتراض گردن می‌نهند و با صدایی سخت کاذب به مرد می‌گویند که دوستت دارم و می‌خواهند در بازوان چیره‌ی یک مرد، ماده ای زیبا و سالم باشند، چون صفر، در تفریق و جمع و ضرب، حاصلی پیوسته یکسان دارند.

در شعر «عروسک کوکی»، فروغ با احساس و درکی بجا و درست از پوچی رابطه‌ی سنتی میان زنان و مردان سخن می‌گوید:

می‌توان همچون عروسک‌های کوکی بود
با دو چشم شیشه‌ای، دنیای خود را دید
می‌توان در جعیه‌ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه،
سال‌ها در لا‌به‌لای تور و پولک خفت
می‌توان با هر فشار هرزه‌ی دستی،
بی‌سبب فریاد کرد و گفت
آه، من بسیار خوشبختم

نویسنده‌ی مقاله، حسن جوادی در پایان مطلب خود می‌نویسد:
«در اوایل انقلاب که کشاکش بین موافقین و مخالفین حجاب ادامه داشت، مقالات و اشعار بسیاری در این باب در مجلات مختلف و مخصوصاً در نشریاتی چون «حاجی بابا» و «چلنگر» نشر یافتند ولی اکنون بیشتر این‌گونه حرف‌ها در نشریات خارج از کشور دیده می‌شود. باید گفت تا وقتی که کشاکش بین زن و مرد ادامه دارد، موضوع اختلاف آن‌ها همیشه سوژه‌ی تازه‌ای برای طنزنویسان خواهد بود»

* * *

این مجموعه از برنامه‌ها بر اساس مطلب «زن در ادبیات طنز‌آمیز ایران» نوشته‌ی «حسن جوادی» منتشر در شماره 13 ماهنامه‌ی «اندیشه آزاد»، چاپ سوئد، بهار سال 1369 بود که در تنظیمی رادیویی ـ گفتاری فراهم و تهیه شده است.

برنامه را از [اینجا بشنوید]
برنامۀ پیشن را هم در [اینجا]
خاطرات «تاج‌السلطلنه» در کتابخانه‌ی زمانه [اینجا]

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

بخاطر چندتا شعر و حضور خود در اجتماع و گفتن اینكه منم آدمم برباد رفتم. شما چه می‌گویید

-- سوسن ، Dec 20, 2007

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)