زن در ادبیات طنزآمیز ایران
زن در ادبیات طنزآمیز ایران (8)
در برنامهی زنان مجلهی گفتاری جنگ صدا، در هفتههای متوالی به «جایگاه زن در ادبیات طنز آمیز ایران» پرداختهایم. در برنامهی پیشین به اشعار «صابر» و مجلهی طنزآمیز «ملانصرالدّین» اشاره کردیم و اکنون به دنبالهی مطلب میپردازیم.
* * *
یکی دیگر از کسانی که در آثار خود دید منتقدانه به رفتار نادرست مردان نسبت به زنان دارد، «علی اکبر دهخدا»ست. گفته میشود که «دهخدا» در طنزنویسی از نوشتههای روزنامهی «ملانصرالدین» تأثیر پذیرفته و در «چرند و پرند» نه تنها در مورد رفتار نادرست مردان به زنان، که در بارهی خرافهپرستی زنان نیز مقالات بسیار نوشتهاست. در اینجا به نقل کوتاهی از او که در بارهی سوء استفاده از مذهب و اجحاف مرد نسبت به زن اشاره میکنیم:
«حاجی ملا عباس در اصل، چاروادار بود. بعد از فوت شدن خرهایش به تهران آمده، دستفروشی میکند. روزی پیش یکی از آخوندها میرود که برایش صیغهای دست و پا کند. او بهتدریج هرچه پول داشته سر این کار میگذارد. آخوند چون میبیند مرد، دیگر پولی در بساط ندارد، با کورهسوادی که داشته او را به لباس ملایان درمیآورد و از آن پس نان عباس در روغن است و عاقبت هم با دختر یتیم تاجری که فوت کرده، ازدواج میکند و چه بلاهایی که بر سر این دختر نمیآورد! حال، حاجی ملا عباس علاوه بر لفت و لیسهایی که در حجره و در قفا میکند، چهار زن عقدی هم دارد.
دهخدا در اینجا موضوع سوء استفاده از مذهب و ستمی را که مرد بر زن روا میدارد، در طنز خود به خوبی نشان میدهد.
* * *
از دورهی مشروطه به بعد انتقاد از وضع اجتماعی زنان، تشویق آنها به برداشتن حجاب و کسب آزادیهای دیگر بهتدریج زیادتر میشود. برای نمونه به چند شعر برجسته از شاعران گوناگون میتوان اشاره کرد که مستقیماً در همین راستا بودهاست. از آن جمله است شعر معروف ابوالقاسم لاهوتی تحت عنوان «دختر ایران»، «کفش سیاه» از میرزاده عشقی، و شعر «زن در ایران» از پروین اعتصامی.
این اشعار البته اغلب انتقادی هستند و جنبهی طنز ندارند. اما در این میان «ایرج میرزا» با طنز گزنده و گیرای خود بارها به موضوع حجاب زن تاخته و آنان را که خواستار این پوشش هستند، سرزنش کردهاست. روی خطاب او به همهی ملت ایران است که بغیر از ملت ایران کدام جانور است که جفت خود را نادیده انتخاب کند؟ او معتقد است، همین نقاب است که این گروه مفتی را به نصف مردم ما مالک الرقاب میکند.
نقاب دارد و دل را به جلوه، آب کند نعوذبالله اگر جلوه بی نقاب کند فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست چرا که هر چه کند حیله، در حجاب کند چو نیست ظاهر قرآن به وفق خواهش او رود به باطن و تفسیر ناصواب کند از و دلیل نباید سؤال کرد، که گرگ به هر دلیل که شد، برّه را مجاب کند کس این معما پرسید و من ندانستم هر آنکه حل کند آن را، به من ثواب کند به غیر ملت ایران کدام جانور است که جفت خود را، نادیده انتخاب کند؟ کجاست همت یک هیأتی زپردگیان
که مردوار، ز رخ، پرده را جواب کند نقاب بر رخ زن، سدّ باب معرفت است کجاست دست حقیقت که فتح باب کند بلی نقاب بود کاین گروه مفتی را به نصف مردم ما مالک الرقاب کند به زهد گربه شبیهست زهد حضرت شیخ نه بلکه، گربه تشبّه به آن جناب کند اگر ز آب، کمی دست گُربه تر گردد بسی تکاند و بر خشکیش شتاب کند به احتیاط ز خود، دست تر بگیرد دور چو شیخ شهر ز آلایش اجتناب کند کسی که غافل ازین جنس بود، پندارد که آب، پنجهی هر گربه را عذاب کند ولی چو چشم حریصش فتد به ماهی حوض ز سینه تا دُم خود را، درون آب کند ز من مترس که خانم ترا خطاب کنم ازو بترس که همشیره ات خطاب کند به حیرتم، ز که اسرار هیپنوتیسم آموخت؟ بگو بتازد و آن خانه را خراب کند زنان مکه همه بی نقاب می گردند اگر چه طالب آن جهد بیحساب کند به دست کس نرسد قرص ماه، در دل آب بهِل که شیخ دغا عوعو کلاب کند به اعتدال ازین پردهمان رهایی نیست مگر مساعدتی دست انقلاب کند ز هم بدرد ابرهای تیرهی شب وثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب کند
* * *
داستان کشیدن تصویر زنی به گچ، بر سردیوار یک کاروانسرا و بهگل گرفتن آن از طرف مردم، یکی دیگر از قطعات مشهور طنزآمیز ایرج میرزاست.
در سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند ارباب عمائم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند گفتند که واشریعتا،خلق روی زن بی نقاب دیدند آسیمه سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند ایمان و امان به سرعت برق میرفت که مؤمنین رسیدند این آب آورد، آن یکی خاک یک پیچه ز گِل بر او بریدند ناموس به باد رفتهای را با یک دو سه مشت گِل، خریدند چون شرع نبی ازین خطر جَست رفتند و به خانه آرمیدند غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده میجهیدند بیپیچه زن گشاده رو را پاچین عفاف میدریدند لبهای قشنگ خوشگلش را مانند نبات می مکیدند بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه میتپیدند درهای بهشت بسته میشد مردم همه میجهنمیدند می گشت قیامت آشکارا یکباره به صور میدمیدند طیر از وکرات و وحش از حجر انجم ز سپهر میرمیدند این است که پیش خالق و خلق طلاب علوم روسفیدند با این علما هنوز مردم از رونق مُلک ناامیدند
* * *
از اشعار دیگر «ایرج میرزا» در این مقوله یکی هم داستان دیدار او با زن چادری است که شدیداً اصرار بر داشتن چادر و حجاب بر سر دارد ولی اجازه میدهد که مرد از وصالش بهرهمند شود؛ اما با همان حفظ حجاب!.
«ایرج میرزا» با شرح این ماجرا که در «عارفنامه» یکی از معروفترین سرودههای او آمده؛ با آنچه که باعث عقبماندگی زن و بهطور کلی انسان میشود، از جمله باورهای خرافی و بیپایه، سخت برخورد میکرد. [+]
برنامه را از [اینجا بشنوید] برنامۀ پیشین را هم در [اینجا]
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|