خانه
>
جنگ صدا
>
وبلاگ خوانی
>
معرفی وبلاگ اشکها و لبخندها
|
وبلاگخوانی در «جُنگ صدا»
معرفی وبلاگ اشکها و لبخندها
وقتی ازمن میپرسند شغلم چیست و میگویم مددكار اجتماعی هستم، بعضیها با حسرت نگاه میكنند. بعضیها حتی به زبان میآورند: چه شغل زیبایی! بارها بارها شنیدهام . بعضیها حسرت این را دارند كه وارد این شغل بشوند.
برای مددكار شدن بایستی علاوه بر عشق خدمت به انسانها توانایی انجام كارها را داشته باشی. مددكاری، علاوه بر علم و دانش نیازمند داشتن هنر نیز است. هنر ارتباط با انسانها. كار با انسانها خیلی سخت است. چرا كه انسان ماشین نیست. داشتن سلامت روحی و بهداشت روانی سالم از مهمترین چیزها هستند.
آیا در خود این توانایی را می بینی؟ اگر روزی مددكار شدی و برای بازدید به منزلی رفتی كه به حدی كثیف است كه نمیتوانی ثانیهای تحمل كنی و بوی بد همه جای خانه را گرفته، باز میتوانی در آن محل بنشینی و مصاحبه كنی و حتی از چایی آنها هم بخوری؟ یا اینكه بازدید منزلی بروی كه مثل كاروانسرا است و پر از افراد معتاد و محله پر از آدمهای خلاف، طوری كه حتی با احتیاط باید وارد شوی.
این برخورد ممكن با فردی معتاد، یا یک بیمار ایدزی، یا یک سارق، یا یک قاتل، یا یک بیماراعصاب و روان، یا زنی مطلقه یا زنی سرپرست خانوار و یا كودک و یا سالمند، یا فردی معلول باشد . به هر حال همه اینها مددجو هستند و نیازمند كمک و ما وظیقه داریم به آنان كمک كنیم. حال اگر این توانایی در ما نباشد هم خودمان دچار آسیب میشویم و هم مددجوی ما دچار مشكلات مضاعف میگردد.
ما مددكارها میگویم: درد دل شنیدن سخت است؛ درد دل گفتن خیلی سختتر. بعضی آدمها خیلی راحت درد دل میكنند. در كوچه، خیابان، اتوبوس، تاكسی، مسجد، مدرسه، پیش هر كسی. خیلی راحت. سبک میشوند. شما چطور؟ راحت درد دل می كنید؟ [از وبلاگ: اشکها و لبخندها، روزنوشتههای یک مددکار]
معرفی وبلاگ «اشکها و لبخندها را [در اینجا بشنوید] برنامۀ پیشین وبلاگخوانی را در [اینجا]
وبلاگ اشکها و لبخندها را در [اینجا بخوانید]
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|