خانه
>
جنگ صدا
>
وبلاگ خوانی
>
معرفی وبلاگ «آلیس در سرزمین عجایب»
|
وبلاگخوانی در «جُنگ صدا»
معرفی وبلاگ «آلیس در سرزمین عجایب»
زنان تنها، از تاريکی نمیترسند. آنها زمانی را بهياد میآورند که مادر و پدر شبها قبل از خواب چراغ را برای دخترشان يکی دو بار خاموش و روشن میکردند و میگفتند در تاريکی هم همان چيزهايی هست که در روشنايی. زنان تنها، به خودشان میگويند در تاريکی هم همان چيزهايی هست که در روشنايی و اينطور است که اصلا از تاريکی نمیترسند.
زنان تنها، وقتی نيمههای شب از خواب میپرند، کسی را کنارشان ندارند که به آنها بگويد چيزی نيست، خواب بد ديدهای. آنها خودشان به خودشان ياد آوری میکنند که چيزی نيست و خواب بد ديدهاند. در چنين مواقعی، با اينکه از تاريکی نمیترسند اما ترجيح میدهند در رختخواب بمانند و زير پتو بخزند. به ندرت اتفاق میافتد که از جا بلند شوند، چراغ را روشن کنند، دور خانه چرخی بزنند و يا کمی آب بنوشند.
زنان تنها، تقويمهای بزرگی دارند. آنها در تقويمهايشان فهرستی از کارهای مهم آن روز يا هفته تهيه میکنند. بعضیها اينکار را قبل از خواب، و بعضی ديگر آن را نزديک وقت نهار انجام میدهند.
تقويم برای زنی تنها چيزی فراتر از يک تقويم است. چيزی است در رديف همکار، همبازی.
زنان تنها، بعضی روزها هوس میکنند درست و حسابی آشپزی کنند. با اينکه خورندهای غير از خودشان وجود ندارد، غذايی لذيذ و پر دردسر انتخاب میکنند و با تمام وجود تلاش میکنند که طعم آن غذا مانند آنی بشود که مادر و مادربزرگشان میپزد. در حين پخت و پز بارها غذا را میچشند و مدام به آن ور میروند. پس از حاضر شدن، آن را بیتشريفات برای خودشان سرو میکنند و حين خوردن خاطرات قديم را در ذهن دوره میکنند. برای زنان تنها پختن اينجور غداها کاری فراتر از آشپزی ساده است، کاری است در رديف خلق اثری هنری و جاودان.
زنان تنها، زير دوش احساس خوشبختی میکنند. سقوط آب گرم روی موها و تن، به آنها حس زنده بودن میدهد، زندهبودن، لمسشدن، دوست داشتهشدن. آب مهربان است. آب نزديک است. آب
در آغوش میگيرد، گرما میدهد و قضاوت نمیکند. زنان تنها، به آب مانند مادربزرگی پير و دوست داشتنی نياز دارند و احترام میگذارند.
زنان تنها، موقع خشک کردن موها، بیدليل از برخورد باد داغ با سر و صورتشان خندهشان میگيرد. در آينه برای خودشان ادا و شکلک در میآورند، اگر وقت داشته باشند شانه را مثل ميکروفن جلوی
دهن میگيرند و با آهنگی که از راديو پخش میشود همصدا میشوند. در زندگی زنان تنها، راديو نقش يک همخانه، نقش يک همکلام را دارد.
زنان تنها، پيش از شروع فصل سرما برای خود سوپ میپزند. آنرا در چندين ظرف پلاستيکی میريزند و در فريزر قرار میدهند. وقت مريضی از خودشان خوب مراقب میکنند. آنها میدانند که اگر زود خوب نشوند کسی نيست که فهرست کارهای يادداشت شده در تقويم را سر و سامان دهد.
زنان تنها، هر از چند گاهی در تنهايی بر تنهايی خويش گريه میکنند. پيش خودشان از زندگی و زندگان شکايت میکنند. از روزگار که آنها را به تنهايی رانده است، از آدمهايی که اصلا مثل آب نيستند.
آنها اعتراف میکنند که از تنهايی خستهاند، که میترسند برای هميشه تنها بمانند، آنقدر تنها بخوابند و بيدار بشوند و کار کنند و بخندند و گريه کنند و مريض شوند، تا يکروز بالاخره تنها بميرند. آنها شبی را در همين فکرها و ترسها و اشکها سپری میکنند اما. . . زنان تنها از تاريکی نمیترسند. هر چقدر هم که با ترس «تا ابد تنها ماندن» دست به گريبان بشوند، هيچوقت در آن غرق نمیشوند.
زنان تنها، صبح روز بعد وقتی که از خواب بيدار شدند، خود را در آينه نگاه میکنند و بعد لبخند زيبايی روی لبهايشان نقش میبندد. با راديو همآواز میشوند و در نوشيدن يک ليوان چای داغ و شيرين لذتی عميق کشف میکنند. تقويمشان را زير بغل میزنند، از خانه و راديو خداحافظی میکنند و شيرجه میزنند در جريان زندگی، تا با همه نيرو از همين تنهايی هم، بهترينی را که میتوانند خلق کنند. زندهباد تمامی زنان تنهای تقويم به دستی که از زندگی سرشارند، قبل از شروع فصل سرما برای خود سوپ میپزند و هيچ از تاريکی نمیترسند. [از وبلاگ: آلیس در سرزمین عجایب]
برنامۀ معرفی این وبلاگ را از [اینجا بشنوید]
برنامۀ پیشین معرفی وبلاگخوانی را هم در [اینجا]
وبلاگ «آلیس در سرزمین عجایب» را در [اینجا بخوانید]
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|
نظرهای خوانندگان
I am alone but not lonely and I live exactly as said above :-) isn't it funny
-- shirin ، Sep 20, 2007lonely men have their own story as well.
-- mohammad ، Sep 20, 2007I live just like that too, isn't that amazing?
-- a woman without a man ، Sep 20, 2007او یک نابغه ادبی ست.
-- هولدن ، Sep 22, 2007ذرات وجودش رو در نوشته هاش می ریزه، پس همان بهتر که دیگه ننویسه. چون کمتر فرسایش خواهد یافت، آرامش بیشتری خواهد داشت و شادتر خواهد زیست.
[فکر کنم]
چقدر زیبا و روان. داشتم فكر میكردم از ته وجودش نوشته. اونجور كه حس میكنی قاشق بهدست در آشپزخانه مشغول طبخ یک اثر هنری هستی و یاد این افتادم كه همیشه به شوهرم میگم اگه تو نبودی من از گرسنگی میمردم. چون اصلا وقتی نیستی حوصله پخت و پز یا حتی گرم كردن غذا رو ندارم.
-- ياسمن(چند قدم نزديک تر به خدا) ، Oct 1, 2007