خانه
>
جنگ صدا
>
وبلاگ خوانی
>
معرفی وبلاگ «خانوم حنا»
|
وبلاگخوانی در «جُنگ صدا»
معرفی وبلاگ «خانوم حنا»
«من تو زندگیم مشکلات کم نداشتم. از پونزده سالگی پدرم رو از دست دادم. هیچوقت دایی یا عمو یا برادر بزرگتری کنارم نبود که بتونم بهشون تکیه کنم و جاهایی که احتیاج به داشتن یا بودن یه مرد بود من همیشه خودم بودم که جای خالیشو پر میکردم. مامانم همیشه من رو مستقل و آزاد گذاشته بود که به دلخواه خودم زندگی کنم. با وجود ساپورتهای عاطفی که بهم میداد و توقع احترامی که ازم داشت، اما هیچوقت دست و پای منو نمیبست.
برای همین من یاد گرفتم که خودم از پس مشکلات بربیام. یاد گرفتم که برای خودم زندگی کنم. یاد گرفتم تو جامعهای که پُر از تبعیض هست، گلیم خودم رو از آب بکشم بیرون. یاد گرفتم چه جوری توی یه کارگاه پُر از کارگر مرد کار کنم و مجبورشون کنم به حرفهام گوش بدن. یاد گرفتم از زیر نگاه هیز همکارهای مَردم با زرنگی دربرم. یاد گرفتم حقم رو از محیط مردونه بگیرم، بدون اینکه بخوام از شرافتم مایه بذارم. باید زرنگ باشی تا بدونی چه جوری هم به خواستههای خودت برسی، هم از نجابتت مایه نذاری و هم اینکه حقت رو بگیری.
این که میگم مسایل فرهنگی و اجتماعی که توی ایران هست من رو انقدرها اذیت نمیکرد برای اینه که من یاد گرفتم به قید و بندهایی که جامعه برام تعیین میکرد فقط تا جایی که ناقض قانون نباشم اهمیت بدم و در بقیه موارد بیخیال همه اون قید و بند های الکی بودم. حرف فامیل و دوست و آشنا برام تا جایی اهمیت داشت که احساس میکردم توش خیرخواهی هست؛ تازه اونهم هیچ وقت چشم بسته قبول نمیکردم. . .» [از وبلاگ خانوم حنا]
معرفی وبلاگ «خانوم حنا» را از [اینجا] بشنوید! برنامۀ پیشین «جُنگ صدا» را هم در [اینجا]
وبلاگ «خانوم حنا» را در [اینجا] بخوانید!
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
|
نظرهای خوانندگان
khanandeye webloge khanoom Hana hastam ve az samimiyate kherad-varzaneyeh aan lezazat mibaram.
-- neylabak ، Aug 2, 2007salam khanom hana
-- shahnaz ، Aug 2, 2007man ham mesle to bode va hastam, shayad dar sharayete sakhtar. hamchenan mostaghel ama neyazmand be hemayathay khodaye mehrabon.
خيلي وقت است كه وبلاگ «خانم حنا» شده دفتر خاطرات.
-- ح.ش ، Aug 2, 2007پرانتز: با فاكتور، خصوصينويسي محض و غيره!
خارج از پرانتز: اين خانم «حنا»، جذب زندگي شده شديدن. . . ابلهانهتر آنكه مخاطب قادر نيست تا «نظر» خود را به اطلاع آن «نقاشي» كليشهاي «حنا»يي رنگ برساند!
منم خواننده وبلاگشم و انصافا از خوندن خاطراتش لذت ميبرم خصوصا اسم وبلاگش كه منو ميكشه تو خاطرات كودكيام. خودم 4ساله كه وبلاگ نويسم و در قالب خاطرهنويسي تجربههامو به ديگرون انتقال ميدم. حتي با گفتن خاطرات روزمره تا به حال يه عالمه پول و جهاز براي عروس و خانواده هاي بيبضاعت جمع كردم. و يه حس خوب كه بهم نشون داد چقدر فرشته تو سرتاسر دنيا داريم كه بدون اينكه بشناسنت بهت اعتماد ميكنن. اينم آدرس وبلاگمه كه فكر نكنيد الكي اينا رو نوشتم.
-- yasaman ، Aug 21, 2007http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/